پــر ســش هایی از نصیر مهرین به یزدان که گرما خرد داشتیم
کجا این سر انجام بد
داشتیم
فرید
سـیاوش:
آقای
نصیر مهرین ،به نظر شما افغانستان در چه موقعیت تاریخی قرار دارد و چه عواملی
این موقعیت را بوجود آورده اند؟
نصیر مهرین:
افغانستان
در موقعیتی بسر میبرد که سیر حرکی رویداد ها و موقعیت های چند دهۀ پیشین آنرا
معین کرده است. در تعیین این موقعیت نیازهای موج نیرومند ایجاد " نظم جدید
برای جهان" برازنده تر عمل کرده است. نتایج و موقعیت های را که تعیین کننده
هویت افغانستان بعدی باشد- از روی چالش های همین موقعیت میتوان مشخص کرد.
وقتی از رویداد ها و
موقعیت های که چند دهه پسین افغانستان دیده ، بعنوان زنجیره اتصالی پدید آیی
موقعیت کنونی صحبت می کنیم، نا گزیر، باید زمینه های داخلی و عوامل شکل گیری هر
کدام را مشخص نماییم. زیرا کشور ما در طی این چند دهۀ پسین بغرنجی های را دیده
که نمیشود بدون مکث روی آنها تصویری بالنسبه روشن از موقعیت های دیده شده و در
نهایت موقعیت کنونی تاریخی – سیاسی سخن گفت. به سخن دیگر میشود گفت که موقعیت
تاریخی را که افغانستان کنونی در آن بسر میبرد، بدون نشان دادن ویژه گیهای
رویداد های پیشین و عواملی تاریخ ساز سیاسی و اقتصادی ، نمیتوان بدرستی شناخت.
من علاقه دارم که زمانۀ
ریاست جمهوری محمد داوود خان را، مساعد ترین بستر رویش موقعیت های متغیر و متحول
در نظر بگیریم. ماهیت رژیم واپس مانده، انهماک آن به نظام تک حزبی، بی
اعتنایی به بقیه محافل سیاسی، بی ثباتی و نو سانهای حاصله از تمایلات جهانی-
منطقه یی او موقعیتی را فراهم آورد که کودتای ثور سال 1357 خورشیدی، در هر دو
بُعد چه تعمیق و توسیع انحصار قدرت و چه تکیه بر ابرقدرت شورویی از میان
رفته، موجد موقعیت فاجعه آمیز تر گردید. یکی از پیامد های عوامل موثر در آن
موقعیت، دادن امتیاز دست بالا در گستره رقابت ابر قدرت ها بود که نصیب ایالات
متحده امریکا گردید. آن موقعیت تاریخی که پس از رویداد های دهۀ هشتاد در انتظار
شوروی و امریکا نشسته بود، افغانستان را نیز متاثر میساخت. شوروی از میان رفته
در عرصه رقابت، بایست کم نفس از میدان بیرون میشد . زیرا توانمندی رقابت با
حریفی را نداشت که از پشتیوانه های پر توان و امکان بیشتر استفاده از رقابت ها
بهره مند بود. گفتنی است که نباید پنداشته شود که جنگ افغانستان شوروی را از پای
در آورد. افغانستان یکی از عوامل زیر فشار قرار دادن شوروی و زمینه برای
بهره برداری های مختلف سیاسی – عقیده یی تضعیف اقتصادی و نظامی بود. عاملی بود
که بقیه زمینه های مساعد برای رشد بحرانی را که تاریخی و مزمن شده بود، کمک
میرساند. فروپاشی شوروی در اساس محصول فرا رسیدن زمانه یی بود که در عمر آن نظام
بائیست نقطه پایان می گذاشت. عامل افغانستان آن فرایند را سهل ساخت.
پیدایش گورباچف بعنوان
سخنگوی وضعیت جدید، بازتابی در افغانستان داشت که از جمله حیات حزب حاکم را زیر
سوال میبرد و موقعیت بحرانی تر را برای طرفهای در گیر ایجاد میکرد.
موقعیتی را که افغانستان
پس از غروب حزب دموکراتیک خلق افغانستان(که حزب وطن یادش کردند) با رسیدن تنظیم
های جهادی دید، از آن شکست و عدم آمادگی و توانمندی دیگری تاثیر پذیرفت. میدانیم
که تنظیم های جهادی بعنوان ابزار جنگی و تحقق منظور ذله سازی شوروی از طرف
امریکا و متحدین آن به اضافه ، چین در نظر بودند و در عمل نیز آنرا با بهره گیری
از " جنگ عقیده یی" بکار بستند.
از همینرو بود که در
پایان کار جنگنده های دیروزی از خط استفاده علیه شوروی در سیاست
ایالات متحده امریکا خارج شدند. در واقع اوضاع در موقعیتی رسید که تاریخ مصرف
آنها از طرف امریکا به پایان رسیده بود- می بینیم که امروز همه آنان را که ادعای
عقاید و مواضع پیشین داشته و تعدیلی در آن ایجاد نکنند، مورد بیرحمی قرار
میدهند. اسامه بن لادن از جملۀ آن ناز پرورده ها و به موقعیت رسیده های پیشینه
است.
موقعیت شکنندۀ اواخر دهه
هشتاد، واقعیت پراگنده گی اجتماعی و تعدد مراکز متخاصم را که همواره در مواقع
نبود مرکزیت دامنگیر افغانستان بوده است ، بار دیگر به قیمت هنگفتی باز آفرید.
موقعیتی که بدنبال جنگهای تباهی آور داخلی پس از 8 ثور بمیان آمد، فراهم آورده
سلاحی نیز بود که در تاریخ ماپس ازفروپاشیدگی های نظم پیشین و پس از تجزیه جامعه
به اجزا و احاد اش، با خشم و خشونت سایۀ تسلط اش را پهن میکند. این بار این سلاح
تحریک اسلامی طالبان بود. سلاح هیبتناک وترساننده و « امنیت» آفرین که از مواد
داخلی و هم از زحمات بیرونی بوجود آورده بود. ودست بالای جمهوری پاکستان در سمت
و سو دادن آن با کمک کمپنی های نفتی و برخی از کشور های عربی با رضایت بحران
آمیز ایالات متحده امریکا و سازماندهی شبکه القاعده در آن تاثیر به سزایی داشت.
اما بدلیل بازیگوشی های بن لادن و القاعده ، و از سوی دیگر، آماده شدن گروهی از
عناصر که خواهان به اجرا نهادن طرح" نظم نوین" با محقق گردانیدن آقایی
ایالات متحده امریکا بر جهان بودند. سر انجام افغانستان در موقعیتی قرار گرفت که
بدین نیاز ها بعنوان نخستین آزمون به نقطه حرکت تهاجم آمیز جواب بگوید.
موقعیت کنونی، ماحصل این
پیشینه ها و کوشش های گروه رئیس جمهور دبلیو بوش است تا از آن در سمت و سو دادن
آرزو های منطقه یی و مُدل برای دیگران بهره گیری شود.
میدانیم که هر نوع انتظار
از پیروزی و یا شک این طرح بستگی دارد به چگونگی نقش عوامل داخلی جامعه ما و
عامل نقش ایالات متحده امریکا . ازینرو میتوان گفت که چند سال آینده موقعیت سر
نوشت سازی را از افغانستان تصویر خواهد کرد.
توفیق اداره افغانستا ن
بصورت عمده تحت رهبری گروهی از سیاسی اندیشان جامعه که همسویی با طرح نو جهانی و
عامل ایالات متحده امریکا را در کشور القا میکنند. پیمان استراتیژیک دراز
مدت با ایالات متحده امریکا می بندند. مخالفین را به موقع از میان بر میدارند. روی
دیگر سکه " دموکراسی" موجود را که بیشتر رنگ و هوای داخل جامعه را
دارد از طریق نظام ریاستی آماده اعمال میکنند....
و یا اینکه، موقعیت
کنونی، زمینه هایی را در اختیار سیاسی اندیشانی میگذارد که به سوی تحقق اصل اتکا
بخود و با الهام از نیاز های داخلی جامعه و جز بسیار مهم آن یعنی دموکراسی
می اندیشند.
همچنان که زمینه های
مساعد و عرض وجود جدی تر نیروی تند طالبان و القاعده را در یک جنگ اصطکاکی
نمیتوان نادیده گرفت. نیروی که همین اکنون نیز حضور خود را در فعالیت های دهشت
افگنانه روزمره و درد سر آور نشان میدهد. بعید به نظر نمیرسد که مجموعۀ این
عوامل به شمول گرفتاری های ایالات متحده امریکا در عراق و شاید در آینده در سایر
کشور ها، گونه یی از تداوم بحران را رقم بزند.
سیاوش:
با توجه به سیری که از اوضاع بعمل آمد، دستاورد
ها و تلخکامی های کشور ما کدام اند؟
مهرین:
"
دستاورد" ها همان تلخکامی ها اند که نصیب افغانستان شده است. پیرامون
" دستاوردها" از طرف نیروهای مختلف جعل صورت گرفته است. حتا خون
چند ملیون انسان به حساب" دستاورد" گرفته شده است. سخن از دستاورد،
هنگامی دقیق میبود که در فرجام کار چندین ساله، بدیل های بهتری جایگزین روز گار
غم آمیز مردم و کشور ما میشد.
جامعه یی که دیگران برایش
از صفر آغاز میکنند و نقطه و منبع حرکت شان، مصالح و منافع خود شان است و آن
حرکت با دلسوزی های شناخته شده دیپلوماتیک مطرح میگردد؛ جامعه یی مصرفی
ودست نگر میشود. باید بحال از دست رفته ها بسیار تاسف کرد، و تلخکامی های در دست
داشته را طرف ارزیابی و نقد قرار داد.
سـیاوش:
به نظر شما آن مزایای تاریخی –تمدنی که مردم و
کشور ما از آن محروم شده اند چیستند؟
مهرین:
مردم کشور ما از آن
مزایای محروم مانده اند که در چنین عصری میشود از آنها در خدمت رشد وتعالی و بهبودی
زندگانی مردم بهره گرفت. مردم و کشور ما از تجدد، دیموکراسی ، ترقی و تحول
اجتماعی، فرهنگی از مزیت حرکت اقوام به سوی ملت شدن محروم مانده اند. از
دست رفتن برخی از سیاسی اندیشان متفکر و مستقل و فرهنگیانی که جامعه از آنها
نتوانست بهره یی بگیرد، محرومیت از آن مزایای میسر وممکن و قابل دسترس بود.
سـیاوش:
اساسی ترین پرسشی که ذهن اکثر راهیان جاده پُر
خم و پیچ و دشوار سیاست را بخود مشغول داشته این است که از کجا باید آغاز کرد؟
من باور دارم که از واقعیت جامعه باید کار را آغاز کرد و با آن حرکت کرد. جامعه
یی که در نتیجه عوامل داخلی و خارجی بویژه تصادم منافع استراتیژیک و منطقه یی
ابر قدرت ها و جنگ سرد( که در کشور ما سردی آن بگرمای آتشین جای خالی کرده بود)
بطرز و حستناکی ویران و بیچاره شده است. از واقعیتی آغاز شود که دیگر برای
جهاد و انقلاب، انفلاق و انقطاب ضرورتی نباشد. جامعه یی که بکنار آمدنها نیاز
دارد نه کنار رفتن ها، به عقل سلیم و کردار سالم ضرورت دارد ، وفاق میخواهد نه
نفاق. جامعه که استبداد، تهاجم، دسیسه، توطئه، تفرقه و جنگ دار و ندارش را به
تاراج برده است. پیرامون این موضوعات و این چنین آغاز چه نظر دارید؟
مهرین:
تردیدی نیست که بر مبنای
برداشت های متفاوت، بر مینای تباین متمایزی که از اوضاع و مسایل بعمل می آید،
پیشنهاد های جداگانه و متفاوت مطرح میشود.
درک از واقعیت های کشور و
گونۀ تصویر و طرح تغییر آن از آنجمله میتواند باشد. نه تنها در قلمرو زمانی
امروزی، بلکه پیشینه ها نیز، معرفی واقعیت ها از برداشت ها و تفسیر های متفاوت
همراه بوده است. و بنابر همان برداشت های متفاوت از واقعیت های جامعه و جهان،
ذهنیت و پندار های بیگانه و جدا از آنها طرح های بدور از واقعیت تاریخی- فرهنگی
و اجتماعی را در اشکال مختلف اشتباه آمیز ارایه کرده است. به این دلیل بهتر
تواند بود اگر نخست نتایج فهم و درک خویش را از واقعیت ها بگویم. منظورم هم
اجزای علاقمند و راهجویان گستره پژوهشی و امور سیاسی اجتماعی افغانستان است. در
این راستا، از منظر ریشه یابی بیچاره شدن وویرانی افغانستان، یکی از واقعیت را دراین
می بینیم که سطح درک بسیار ابتدایی هم از اجتماع و ویژه گیهای آن وجود نداشت. بر
علاوه تبارز واقعیت های تلخی چون استبداد، ظلم، تفرقه...فقط و فقط بعنوان اوصاف
نامطلوب مخالف و دشمن نشانی شده است. در حالی که در چهره ها و اشکال دیگری حضوری
در افکار و اعمال خودی نیز داشته است. این هنوز استبداد در بینش و دیدگاه
ها، زمینه خود سانسوری و دیدن واقعیت ها و آشنایی و معرفی آنها نیز شده است.
وقتی این یاد آوری ها را بعنوان ملزومات واقعیت نگری در نظر بگیریم و از چشم
بستن،از خوشبینی و بد بینی برای دیدن واقعیت ها فاصله بگیریم، چند واقعیت را بیش
از همه بعنوان محور های مهم حادثه زا در افغانستان می بینیم . مثلآ حضور
استبداد در مفهوم جامعتر آن ، دسیسه، توطئه، تفرقه، جنگ همین اکنون نیز سایه خود
را پهن کرده ، دار و ندار جامعه را می برند، در واقع با ادامه تلخکامی ها و واقعیت
های زیانبار پیشین یا بدیگر سخن با نبود بدیل جانشین مواجه هستیم. در زمینه
تشخیص عامل خارجی در حوادث و جریانات و وقایع افغانستان، چنانکه پیشتر مفصل گفته
شد، به واقعیت موجود اثر گذاری آن رو برو هستیم. نگریستن این واقعیت ها ، مستلزم
تجزیه و تحلیل و شاید هم ارایه دهنده طرحی بعدی گره گشایی معضلات باشد.
در ادامه افزودنی است که
اگر آرزو می کنیم در جامعه ما « جهاد» و « انقلاب» ، « انفلاق » و « انقطاب»
نباشد، اما نگریستن به رویداد ها و التفات به واقعیت ها نشان ما میدهد که وضعیت
پدید آمده از آن موقعیت های پیشین به قطب بندی های مختلف به جهاد و
انفلاق...پایان نداده است. چه بسا که جهاد را با تبیین مذهبی نیز انقلاب تفسیر
میکنند، و در ادامه مقابله، نقش خارجی،، خیزش های مختلف ادعای انقلاب را علم
میکنند. همین اکنون نیروهای که تجسم خویش را در لوای دین و مذهب می یابند و از
امریکا آزرده گی و سر پیچی دارند، مشغول کار زار « جهاد» اند و انفلاق می کنند.
این ها واقعیت هایی اند که دیدار آنها ره به سوی تشخیص چهره معضلات جامعه می
برد.
انقطاب با رخسار های
متنوع در جامعه ما وجود دارد. اگر قطب بندی های طبقاتی در جامعه ما همانند جوامع
غربی شکل نگرفته بود، و ذهنیتی را بجای واقعیت می نشاندند، ودر تابیعت از آن
مبارزه طبقاتی نبود، بلکه مرامنامه های فهم گروه ها و اقشاری از سیاسی اندیشان
بود که به مسایل جامعۀ ما، منطقه و سیاست جهانی ابر قدرت ها ربطی میگرفت؛ امروز
بُعد تاثیر گذار قومی، منطقه یی و مذهبی آن، از ویژه گیهای واقعیت ها و قطب بندی
های واقعآ ملموس است.
میخواهم بگویم که به
واقعیت موجود انقطاب و به ویژه گیها و زمینه های رویش آن توجه کنیم تا به تفکر و
قدم شایسته و متناسب به حل آن برسیم.دید عامیانه و در شکل دلسوزانه و نیک
اندیشانه در قلمرو این واقعیت ها و انقطاب آنها، بسا موارد،از عدم حضور چنان
مساله یی بعنوان واقعیت های موجود حاکی است. اما برای حرکت مسئولانه و ژرف
اندیشانه، نقطه حرکت با دور نما و چشم انداز راه حل طلب را برای راهیان جاده
فعالیت های روشنگرانه و سیاسی مطالبه میکند.
از سوی دیگر، وضعیت پدید
امده از نیاز های دورکردن طالبان، در پیامد خویش به رغم اظهار خوشی بخش وسیعی از
مردم افغانستان،" بازار آزاد" بی سر و دمی و گونه یی از هرج و
مرج و بی نظمی در هماهنگی با « انجوی» ها بوجود آورده است که تشدید معضلات
اجتماعی، اقتصادی را باخود دارد. امروز فســاد اداری،رشوه ستانی به نحو بی
سابقه یی در افغانستان بیداد میکند تفاوت ها از ناحیه دسترسی مردم به امکانات
مادی، گودال عظیمی را نشان میدهد، فقر و تنگدستی ، ناتوانی قدرت خرید حد
اقل احتیاجات... اظهر من الشمس است. این واقعیت ها میتوانند نقطه حرکت باشند. اما
شاید برای عده یی، توجیه و برائت دهی پیشینیان را بار آورد، برای برخی زود گذر
تلقی شود و برای عده یی بعنوان میکانیسم ذاتی یک سیستم با تمام اسباب نگرانی
آمیزش.
سخن ما
پیرامون واقعیت های جامعه و قطب بندی هایی که اشاره کردید تا حدودی بدرازا کشید،
اما پندار من این است که در پیشینه ها بخصوص در تراوش های قلمی ، فکری و
سیاسی، سیاسی اندیشان که از دهۀ چهل خورشیدی تبارز یافته است ، مکث روی
واقعیت ها در میان انبوهی از طرح ها و تحلیل های جدا از واقعیت های جامعه گـُم
شده است. و یا اینکه من درآورد و عمدی بوده است. ازینرو مثالی از یک واقعیت
دیگری نیز می آورم که شاید ذهنیت انقطاب جامعه به دموکراسی طلبان و مخالفین آنرا
نیز ایجاد کرده باشد. ببینیم ، تسوید و تدوین قانون اساسی، انتخابات پارلمانی
درافغانستان چند سال پسین را بعنوان یک واقعیت می پذیریم. اما نمیشود در همان محدوده
صحه گذاری واقعیت بسنده کرد. زیرا ربط و ضبط این واقعیت با واقعیت های متعدد
دیگر، این سوال را پیش می آورد که این قانون و پارلمان دموکراسی را در افغانستان
مشروعیت می بخشد یا حضور ایالات متحده امریکا را ؟ در ادامه میشود از خود پرسید
که آیا این دموکراسی بعنوان وسیله و ابزاری در اختیار طرح" نظم نوین
جهانی" قرار نمی گیرد؟ با این پرسش باید پیش از همه سیر حرکت و تحقق
دموکراسی از دل جامعه یی مشغولیت ذهنی ما باشد که از بسا جهات با محدودیت های
اقتصادی ،اجتماعی و فرهنگی برای دسترسی به دموکراسی مواجه بوده است. در صورت
نبود چنان روند طبیعی از دل جامعه و تاریخ آن ناگزیریم به گرد همآیی های
که آنرا حضور یک کشور نیرومند در واقع تحمیل میکند با دیده دقیقتر ببینیم و
انقطاب آنرا از ملزومات واقعیت های تاریخی و حرکی خارج.
آنچه را شما در خلال سوال
تان در زمینۀ توسل به خرد ، عقل سلیم و کردار سالم یاد کردید، ممکن است در جهت
توجیه مواضع مختلف بکار رود، تصور من اینست که اگر خرد و عقل سلیم،مستلزم
عطف به واقعیت ها هستند، و دیدار واقعیت ها در پرتو تمرکز انرژی در جهت آزاده گی
و وارسته گی انسانها سمتی را نشانی میکند. قیم و وحی پذیر نیست، باید صراحت لهجه
ابراز واقعیت ها را با خود داشته باشند.همچنان که بسیار بجا و خردمندانه
است اگر حواسی به سوی کار برد ابزار موثر و مسیر مسالمت آمیز، انصراف از
هدر دادن انرژی ، جنگ و خونریزی بی لزوم معطوف باشد.
در تائید خرد ورزی از
زبان فردوسی بیاوریم که :
به یزدان که گرما خرد
داشتیم
کجا این سر انجام بد
داشتیم
سـیاوش:
به باور من ، برای بیرون رفت از معضلات و
مشکلات کنونی ، سیاست پیشه گان و کسانی که در خود شان توان و امکان شرکت در
آینده کشور را میبینند، باید طرح نو در اندازند که پاسخگوی نیاز های کنونی مردم
و کشور ما باشد وآنرا در معرض داوری ها قرار بدهند. و این چه انتظار بعیدی است
از کسانی که هنوز در بند دعواهای تاریخی درسنگر های خصم خود مانده اند و
باور نمیدارند که نسل امروز کشور توجه و علاقه به دعوا های قدرت آنها
ندارند. شما مساله را چگونه ارزیابی کرده و طرح مشخص تان چیست؟
مهرین:
طنین نوجویی و طرح نو در
انداختن در چهره های گوناگون مطرح شده است. شاید شفافترین پیام آنرا در ین آرزوی
حافظ شیرازی توان دید که میگوید:
بیا تا گل بر افشانیم و
می در ساغر اندازیم
فلک را سقف بشکافیم و طرح
نو در اندازیم
اما سوگمندانه به مصداق
سخن مرحوم مولانا خسته:
ما همانیم و سیه بختی
دیرینه همان.
با توجه به مزمنی و
دیرینه گی سیه بختی ها و موجودیت موانع موجود که در دفاع از سنت های مرسوم ساری
و جاری بوده اند و با توجه به گسترده گی و پهنایی صحبت پیرامون طرح نو
ریختن بصورت مشخص ایجاب میکند ، در همان آغاز میشود در تایید نکاتی گفت که
طی پیش در آمد سوال خویش گفتید. یعنی در خود شان امکان برای شرکت در آینده کشور
را می بینند ، باید طرح نو در اندازند....
تصور من این است که عناصر
دست اندر کار سیاسی -فرهنگی و مدعی ایجاد تحولات اجتماعی و اقتصادی... ملزم
اند که به دانسته گی و تجارب پیشین،بعنوان پیش فهمی های گونه گون که دانسته گی
های نیندیشیده و فاقد تامل نیز شامل آنست ، یک بار دیگر ببینند.
محتمل است طی این نگرش،
با رهایی اندیشه از تنگنا های شعار آفرین و شکستن حصارهای که اندیشۀ
انسانها را محدود نگه میدارد، اندیشه های رهنمود دهنده برای نوجویی دارنده
بار عقلانی و تعقل آمیز شوند. چنین دستاوردی، به سوی آینده معطوف خواهد بود و بر
خورد با پیشینه ها را در پرتو آینده نگری می بیند. اما اگر چنین نشود کرکتر های
مزاحم از سیاست و قلم بعنوان سنگریزه های مزاحمت آفرین رهروان کار خواهند گرفت.
همان گونه که عناصری وجود خواهند داشت که زیر نام طرح نو افگندن، در تلاش عبث
احیا ء روزگار ستم آمیز خود را مشغول نگه دارند، از اینها که بگذریم ،
موضوع مهم این است که چگونه میتوانیم طرحی برای جامعۀ ما میتواند نو با مفهوم
پاسخگوی مردم در زمینه بهره گیری از دستاورد های معنوی و مادی بهتر باشد.
|
||
سیاوش:
برداشت مشخص
شما از طرح نو برای افغانستان چیست؟
مهرین:
بر مبنای این تصور که
ارایه طرح نو، پیش از همه کهنه گی و عاجز بودن از جوابگوی تاریخی نهاد های حاکم
را الزامآ در نظر مجسم میکند در پیامد ژرفتر شدن بدان معیار های بیشتری برای
سنجش مطرح میگردد. زیرا بسا از طرح های که نو یاد شده اند، در عمل به بقای نهاد
های کهنه و از نظر تاریخی مطرود خدمت کرده اند. و این تنها این جهت از نگرانی ها
و لزوم دقت نظر پیرامون طرح نو نیست ، بلکه ارزیابی از آنچه را که کهنه و مطرود
و به تاریخ پیوسته یاد می کنیم ، نیز قابل مکث و تامل میباشد. در ین چارچوب از
تبین روابط نو و کهنه است که در اکثر موارد زیر نام تجدد و سنت بحث های بر
انگیخته میشود. و در جامعۀ ما بدلیل فقدان موجودیت به موقع و لازم چنان بحث و
عوامل دیگر فکری، برداشت ها از نو آوری و سنت ستیزی، گونه یی از شعار بازی
در زمینه اندیشه و نتایج غمبار در زمینه سیاسی – عملی را بر جای نهاده است. نو
گویی و نوآوری در زمینه لفظی و با سلیقه های متفاوت از رسم پیشینه، ادعای شکستن
هر آنچه در برابر آن سلیقه ها دیده شده است وجود داشته است و در هیات اجزای
برنامه ها در زمینه های مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی ...سخنان نو و آرزو های
نو آورده شده است. اما در عمل در حول تداوم و ابقای چرخ مهیب استبداد فراخ دامن
و دراز آهنگ تاریخی تعمیل آن در دستور کار بوده است.
از ین رو برداشت من بگونه
مشخص از طرح نو برای جامعه ما آنست که با اشکال استبداد آمیز گسسته باشد.
طرحی میتواند برای افغانستان نو باشد که در مسیر هموار کردن جاده به سوی تحمل
سیاسی اجزای دارندۀ طرح های مختلف و تصویر چنان نظامی کمک کند. در آن صورت حضور
نمایندگان طرح نو و محافظین راه و رسم باز دارنده در جامعه و اصطکاک عقاید
گوناگون در معرفی رابطه سنت و تجدد و بازشناسی یاری میرساند.
اما در طی دیدار با تجارب
تاریخی- سنتی کشور ما می بینیم که ارایه برنامه های خوش خط و خال در تقابل با
نهاد های حاکم، وظیفه را پیش از همه تصرف قدرت سیاسی بگونه انحصاری تعیین کرده
است.
با تاکید می گویم که هر
نوع طرح و برنامه یی ، هر قدرهم که به آینده معطوف باشد و به گونه های مختلف و
در ظاهر بسیار مترقیانه عرضه شود. قهر به خاطر سنت ستیزی و استخدام مقولات و
واژه های "نو" را در دستور کار بدهد. از حقوق بشر، آزادی زن، موسیقی،
و صدبار دموکراسی و عدالت و رشد اجتماعی و اقتصادی سخن براند...اما تحمل آمیز و
مخالف دیکتاتوری نباشد، فاقد بهره گیری از دستاورد های بشریت است و دارنده ظرفیت
ایجاد تحولات سالم در جامعۀ ما نیست.
در نتیجه بگفته شما، مردم
ما خواهی نخواهی آسیب پذیر تر خواهند شد.
سیاوش:
با توجه به موضوعات که
گفته شد و با توجه به اوضاع جاری افغانستان، شما به مثابه تحلیگر صاحب نظر وضع
را چگونه می بینید و چه پیشنهادی دارید؟
مهرین:
آنچه در شرایط و اوضاع و
احوال کنونی پیش از هر آرزویی در نظر می آید اینست که کشور ما در مسیری سمت
بیابد که روی جنگ و مردم آزاری را نبیند و دارندۀ استقلال و آزادی و حق حاکمیت
ملی در تمامیت ارضی اش باشد.
سوگمندانه با نگاهی به
اوضاع پیشینه چند دهه و حال می بینیم که مردم ما از نظر داشتن حق حاکمیت ملی خلع
سلاح شده گان هستند.به سخن دیگر دست های مردم ما به عنوان کسانی که تسلیم
شان کرده اند در بالای سر ایشان است. این برداشت را زمانی میتوانیم ابراز کنیم
که در فراسوی محافظه کاری و با رعایت وجدان واقع بینی به اوضاع نگریسته باشیم،
خردمندانه آنست که این وضع تغییر بیابد.
اما ایالات متحده امریکا
قدرت اصلی رادر دست دارد. امریکا سعی میکند وضعیتی را پدید آورد که جذاب باشد.
این وضعیت برای یکعده از هموطنان ما جذاب است، نهاد های مورد قبول آنها و
سهمگیری خود ایشان به تدریج شکل می گیرد. آنها متوجه هستند که امریکا در
افغانستان قدرت است. می بینند که باد به سوی ایالات متحده میوزد. همزمان با آن
متوجه مخالفت ها و مخالفین هستند. برای بهره گیری از موقعیت و تضمین برای آینده
خویش به بُعد اتکا به امریکا و در تابعیت از آن طلب سرکوب از امریکا می افزایند.
در واقع این آرزوی توسل به زور و طلب سرکوب به یک رویکرد اخلاقی تبدیل شده است.بسا
ازین محافل طرفدار سرکوب ودر حال شکل گرفتن ، گله مند هستند که چرا امریکا
مخالفین آنها را سرکوب نمیکند.
سیاوش:
مسیر این گونه طرز تلقی
به کجا می انجامد و در آنسوی دیگر چه میگذرد؟
مهرین:
دشواراست که طرزتلقی این
هموطنان سیاسی اندیش از اوضاع و موقعیت کنونی ره به سوی آرزو های ببرد که برای
جامعۀ خویش بدانها محتاج هستیم.
و اما آنسوی دیگر ، محور
القاعده، طالبان به جذابیت رو به تزاید خویش افزوده است. اگر عنصر منطقه یی و
قومی در تابعیت از عنصر دینی قرار بگیرد، بعید به نظر نمیرسد که برخی از ناراضی
های که قدم متحدانه با امریکا برداشته بودند، با مشاهده جریان شکل دهی عناصر
کاملآ مطیع ایالات متحده و احساس خطر اش از طرح رو به تزاید و فزاینده در
باره خود شان، روزگاری جبهه همکاری القاعده را الزام کنند.
در روابط این دو جبهه(
امریکا- سیاسی اندیشان کرسی طلب وابسته به طرح های آن و القاعده-طالبان) تاثیر
رشد آمیز و متقابل هر دو را می بینیم. امریکا حضور خویش را غرض سرکوب تروریسم و
تامین امنیت توجیه میکند و القاعده و تحریک اسلامی طالبان، سازماندهی مجدد و
احیا عملیات خویش را مدیون سیاست های اشتباه آمیز امریکا و دولت آقای کرزی است.
ناتوانی های که دولت در زمینه رفع مشکلات اقتصادی ، اجتماعی و معیشتی مردم از
خود نشان داده است، زمینه های بروز نارضایتی ها را دامن زده است. رویداد 8 جوزا
نشان داد که بروز چنان حادثه یی میتواند هزاران انسان را در فرصت کم وارد میدان
برای ابراز مخالفت کند.
تصور نمیشود 8 جوزا نخستین
و آخرین حاثه باشد و القاعده از این اوضاع استفاده در آینده خواهد کرد.
این پدیده ( القاعده) که از عقب گاه استراتیژیک متحدین ایالات متحده امریکا نیز
بهره مند است، زمینه های میسر دیگری را در عرصه داخلی جامعه در اختیار دارد که
نمیشود آنرا بعنوان عامل جدی مخاطره از نظر دور داشت.
چنین است که
پیشنهاد ایجادجبهه وسیع یا یک جبهه دموکراتیک که حامل آرزو های پیشتر یاد
شده باشد، بیشتر در نظر می آید. برای این جبهه نیروهای انسانی و زمینه های در
کنار زمینه های دشوار و نا مساعد وجود دارد. فهم این است که جبهه از نکات محوری
و قابل اهمیت و تاثیر در گرد همایی غافل نباشد. سعی مشترک در جهت بردن فرهنگ
دیموکراسی و محکومیت همه انواع و اشکال مردم آزاری را که جامعۀ ما دیده است،
مبارزه برای حل اختلافات با رعایت زبان و قلم تفاهم جو همزمان با
حلقه زدن بدور نکات طرف توافق، رعایت فرهنگ احترام آمیز اجزای قومی و در دستور
کار قرار دادن اصل جدایی دین از دولت... زمینه های تعاطی افکار و گفتمان سیاسی
را برای ایجاد چنان جبهه ای فراهم می آورد.
نسلی که در پرتو این گفته شده ها پرورش می یابند با نسلی که برای
خونریزی تروریستی و یا آنانی که افغانستان را " دهکده یی" از "
نظم نوین جهانی" با تضمین امتیاز قشری خویش در خدمت هستند ترسیم میکند،
دورنمای های جداگانه را در چشم انداز های افغانستان مظلوم میگذارند.
|
مصاحبۀ دومی
در حاشیۀ توقیف محقق نسب
نظریات محقق نسب در سی دی مقالات آمده است.
پرسش :
شما نظریات
واندیشه هایی را که در رابطه با آرأ
وافکار آقای علی محقق نسب ابراز شده و برخوردی را که باشخص او صورت گرفته حتما
خوانده وشنیده اید، از دیدگاه شما محور اصلی این به بند کشیدن چیست وچگونه میشود
که مسـأله تجدد واراده برای نو اندیشی ها را تفسیر کرد؟
مهرین :
بهتر است پاسخ را
در دو قسمت در نظر بگیریم ، یکی محور اصلی به بند کشیدن آقای علی محقق نسب؛ و دیگری
مسـأله تجدد و چگونگی تفسیر وتبیین
واراده برای نواندیشی .
برای تأمل به قسمت نخستین پرسش ، گفتنی است که نبشته «ارتداد
دراسلام» را خواندم و در حدودی که میسرومقدور بود از نظریات واندیشه های ابراز شده
پیرامون آن نبشته وعمل مقامات دولتی
ومنجمله مقامات قضایی دولت جمهوری اسلامی افغانستان آگاهی یافتم
در نبشته آقای محقق
نسب با بحثی مواجه میشویم پیرامون جوانبی ازاندیشه های مطروحه ارتداد دراسلام که از طرف صاحب اندیشه یی با صراحت لهجه به عمل
آمده است . نویسنده آراً وافکار ، دلایل
وبراهین خویش را در زمینه مطرح کرده که با کاربرد عقل سلیم فرهنگی مانند هرطرح
وبرداشت وموضوع بحث برانگیز؛ میتوان انتظار های چند گانه مبنی بر موافقت ومخالفت
ویا اتخاذ راه تحقیق را ازآن داشت . درآن نبشته در گستره باز اندیشی ها ، برداشت
های نوی را همپای آن نقد وبحث نقادانه در افغانستان می بینیم . می بینیم که موجی
هرچند بدلایل اجتماعی سیاسی دیرتر در
فرایند اندیشه ورزی رخنه کرده است . بحثی که در دیگر کشورهای اسلامی وازجمله در
ایران که از آن آگاهی بیشتر داریم پیشتر پدید آمده وادامه دارد .
در کنار محتویات
مقاله ( که درینجا درستی یا نادرستی آن مطرح نیست) ازجمله ویژه گیهای نقادانه آن این است که نوای
نهفته کلمات علاقمندان را به مصاف بحث می طلبد .
وچنین شیوه وعمل حسن کار صاحب اندیشه ویک نویسنده جسور است . اما آنچه را در آن نمیتوان یافت حمل باری
از توهین یا بگفته اصحاب الدولت " اهانت به اسلام " ! است .این مقامات
دولت اسلامی افغانستان اند که به نوییسنده مقاله اتهام بسته وبا این اتهام شناخته
شده و سهل الوصول که دربسا موارد کاربرد داشته است ، دولتیان شیوه استبدادی
را اتخاذ کرده اند . متوجه می شویم که ما
تا اینجا با دو مسأله مواحه هستیم . نخست بحث موضوع که اصحاب الدولت بجای رعایت آن
، نویسنده اش را توقیف و تعذیب کرده اند
ودوم عدم رعایت آزادی بیان و زیر پای گزاری موادی که در زمینه در قانون
اساسی آورده اند .
وقتی چنان مضمونی را میخوانیم انسان علاقمند ، عقل سلیم وخرد بحث پذیر ،به استقبال آن میرود تا جوانب
محتلف آن را درمحک سنجش بگذازد . در واقع موضع خرد باور ؛ با رعایت تحمل ، تعاطی
فکر ورأی و مباحثه راپیش میگیرد که یکی از
اسباب رشد وترقی فکری جوامع انسانی است . در چارچوب همین طرز تلقی است که انسان از
آزادی بیان دفاع میکند ومطرح میکند که
آقایان مخالف آن نبشته لطفاٌ قلم در دست
گیرند و برداشت ها ونقطه نظریات خود را بنویسند ویا در مقابل شنونده گان وخواننده
گان در بحث های که فی المجلس میسراست شرکت ورزند . برخی از آنچه در پی این راه ورسم مرعی میگردد، کمکی به
شنونده گان وخوانندگان علاقمند نیز است . زیرا آنها با توجه به اصطکاک فکری وعقیده وتعقیب جریان بحث محتمل است به در یافت حقایق
نایل شوند. واگر آنها به دریافت حقایق از خلال چنان بحثی هم نایل نشوند اتخاذ این
راه ورسم خرد پذیر تمرینی است در حوزه تمرین و دسترسی به فرهنگ تحمل دیگر
اندیش و گامیست که با گسست از شیوه های
زیانبار پیشینه نشانی میشود. وچنانکه
میدانیم واز روی پاره ای تبصره ها نیز بر می آید ، چنین موضعگیری از طرف کسانی که بامحتویات نبشته موافق همه
جانبه نبوده اند ، وجود داشته و دارد . از خلال واکنش های دریافتیم که برخی
اندیشمندان اسلامی علیرغم اختلاف باموضوعات مطروحه از جانب آقای محقق نسب طرفدار
بحث اند نه توقیف وتوهین به او . اما دولت آقای کرزی در حالی که از وجود عناصرمخالف آن نبشته بقدر
کافی بهره مند است ؛ بجای آنکه راه سالم
را برگذیند ، پیشنهاد مشاور امور اسلامی خود را می پذیرد وامر به توقیف آن صاحب
اندیشه وعقیده می دهد . که صد تأسف بر حال آنها! زیرا آنچه را در چارچوب منطق مباحثه
بجای توقیف گفتیم اگررعایت شود ، مستلزم
بهره مندی و باورداشت به چنان فرهنگ تحمل آمیز و دارنده مهر ونشانی از تجدد است . اما شوربختانه بدلیل نبود چنان فرهنگ و نبود
چنان چارچوبی برای برخورد تعقل آمیز ؛ به سلاح شناخته شده وآمادهء تکفیر وتعذیب با
اتخاذشیوه های صریحاٌ موهن ونقیض حقوق بشر وضد آزادی بیان متوسل میشوند . این عمل در واقع فراخور فرهنگی است سنتی_ استبدادی و بیگانه با سنجش های خرد پذیرانه ، تحمل آمیز
وبحث پذیر . تاریخ ما با این سنت آشنایی
بسیار دارد . سرهای نازنین بسیاری از متفکرین واندیشمندان و مخالفین ستم باره گیهای
دربارها و مشاورین خدمتگزار آنها دنیایی از تفکر واندیشه را بخاک برده اند . حدیت
اتهام" قرمطی " و ده ها اتهام مرگ اور دیگر با سلطان محمود غزنوی
آغاز وپایان ندیده است . پیشینه ها دارد و تا قلمرو تاریخی امروز در اشکال گوناگون
بدرازا کشیده است . واین فرهنگ که برخورد فزیکی وتوقیف وآزار واذیت را نیز مطالبه
کرده است ،هدف حفظ منافع حاکمیت موازی با اتخاذ تخدیر وتحمیق در چشم اندازش بوده
وکاربردی داشته است به بهای تحمیل پس مانی وبا جایگزینی جعل ودروغ واتهام های
ناروایی که سزاوار اندیشمندان نیست .
با این اشاره های
فشرده حالی تواند شد که اتهام به اندیشمندان و متفکرینی که مسلمان اند اما بگونه آن متحجرین نمی اندیشند ؛
وبرداشت های خویش را مطرح میکنند ، بعنوان " اهانت به اسلام" یکی از ابعاد بهره گیری در سیمای دینی ومذهبی
آن است اما یگانه چهره یی که معرف سیمای
به بند کشیدن دگر اندیشان باشد نیست . این اتهام ازیکی از مواضعی برخاسته است که
قراءت دینی در گونه قراءت مشاور اسلامی جنا ب حامد کرزی وهم اندیشان وی دارد .
هراس این گروه از روحانیون سیاسی درین هم است که تفسیر های که با مشرب اندیشگی
متفاوتی ارایه میشود ، دامن گستر نشود . در حالی که این موج آمده است و دامنه آن
فراختر میشود . از سوی دیگر ناظر برداشت های شخصیت ها ،متفکرین و نویسندگانی بوده ایم که با قراءت دیگری وبر
مبنای عقاید دینی واسلامی خویش این عمل دولت را تقبیح کرده اند .
با نگاهی به سیر دریافت انگیزه های به بند کشیدن های
متفکرین وحتا منتقدینی که نرمک نرمک به اعتراض دست یازیده اندو یا بعنوان توانمندی
های بالقوه ، تحمل نشده اند ؛ لزوم دید اصلی ویا به دیگر سخن محور اصلی این گونه
سرکوبها وبه بندکشیدن ها را در گستره نیازهای استبداد وبالتبع رهبردهای متنوع آن
می یابیم . واین مصیبت عظیم تاریخ سنت
استبدادی است .
میشود به خواستگاه
دیگری از واکنش دولتی اشاره کرد وبعد سیاسی اش را نشان داد . درین زمینه تصور من این
است که بهره گیری از سلاح دین ومذهب به
منظور بهره گیری ازجناح اسلام سیاسی که در امر تحکیم سلطه کنونی در تبانی اند را نیز درین محور میتوان ملاحظه
کرد .
برای آنکه این سخنان در همین حدود اشاره به این شکل سرکوب
نماند و برای آنکه تصویر جامع از بقیه اشکال آن در جامعه استبداد زدع خویش داشته
باشیم ؛ نشانه های دیده شده دیگری ازآن را
نیز باید طرف توجه قرار بدهیم . از نشان د
ادن نمونه های بیشمار در تاریخ ما برای جلوگیری از درازای سخن صرفنظر می کنیم و به
یک نمونه که برای نسل ما بسیار آشنا است یعنی نشان دادن محور های به بند کشیدن
هنگام حاکمیت حزب دیموکراتیک خلق افغانستان اشاره می کنیم . زیرا نمونه یی است
بدون بنیاد های دینی و مذهبی . اما بیشترین مخالفین در طی حاکمیت همین حزب شکنجه
شده و عذاب کشیده واعدام شده اند . هنگامی
که این واقعیت ها را در کنار هم بگذاریم
وبرای دریافت ویژه گیها ی به بند کشیدنها تأمل کنیم ؛ چشم اندازی برای
استبداد شناسی می گشاییم . که در آن حفظ قدرت انحصاری ، از میان برداشتن مخالفین
با انگیزه هراس از آگاهی مردم به خشونت وتعذیب وتحقیرانسانهای جامعه ما رسده است .
با توجه به آنچه
گفتیم به گونه فشرده بیاوریم که سرنوشت
علی محقق نسب را در هفته های پسین، محور ی تعیین کرده است با استفاده از مواد
استبدادی . امید است در فرصت دیگر درباره هم جوشی ها ی این عمل با سیاست های مشخص
رهبردی ایالات متحده امریکا و غرابت وتناقض مدعیان دموکراسی وآزادی بیان که شعار
های دهن پرکن در زمینه کلمه دیموکراسی وحقوق بشر دارند اما دربن باره مهر سکوت
برلب نهاده اند؛ نیز سخن بگوییم .
اما درباره قسمت دوم سوال شما .
تفسیر وتبیین تجدد درکشورما واقعا یک مسأله است . دیرینه گی وسخت جانی عناصر تحول
ناپذیر ؛ ایجاد گسست ها پس از مشاهده نیمرخهای از تجدد دولتی در آغازین روزگار
بروز جلوه هایش که با کم نفسی ها ومهر وارداتی برجبین نمودارشد ، برعلاوه حضور
موانع قوی در درون جامعه، نقش تباهیگرانه
استعمار و تجاوز ، مقوله معضله تاریخی شده را برای تفسیر وتبین تجدد عرضه میکند .
وهنگامی که بینش و دیگاه تقلیدی و کپی کارانه را در ارزیابی آن نپذیریم
وبه دریافت روابط مشخص در زمان ومکان رویکردی جامعه شناسانه داشته باشیم ، برغم
پیچیده گیهاوبغرنجی ها در ابراز تفسیرخویش باوقعیت های مشخصی که پیش ازین از نظر
دورافتاده است ،مواجه می شویم . درین راستا می یابیم که برخلاف اذهان آسان
پذیر و پذیرفتهء ناپژوهیده ها که سیر رشدی
همسان با رشد جوامع غربی را برای افغانسنتان تصویر کرده و اجباری را برای آینده
اراده کرده است ، ما با انبوهی از عوامل شکل دهنده عنصر پسمانی و نگهبان تجدد ستیز
مواجه میشویم که تشخیص وشناخت آنها نه تنها در حوزه جامعه شناختی افغانستان کمک
میکند بلکه مبیین استنتاج های دیگری نیز است . نخست نشان میدهد با سیر حرکی _
طبقاتی جوامع غربی در افغانستان مواجه نمی شویم . نبود نقش عنصر اصلاحات روبنایی
در جامعه وتداوم عمر استبداد شرقی ، جهانی از پدیده های محتاج رویکرد به تغییر را
دست نخورده برجای نهاده است . پاره یی از تمایلات وابراز دگر اندیش سعی در ابراز
چنان اصلاح وتغییر دارد . همچنان متوجه می
شویم که به تناسب زمانه و حوزه های فرهنگی ؛ این حوزه فرهنگی دارنده ظرفیت ها وتوانمندی های
مدنیت آمیز بوده است . یعنی نمیشود با کاربرد این تفسیر تاریخی ، دسترسی به نوآیی
ها را از بستر تاریخی و مضمون اجتماعی واندیشه یی آن جدا نمود وبه جلوه های کم رنگ
آثار تجدد درسده پیشین محدود کرد.
با این اشاره به واقعیت تاریخی وپیشینه های حوزه فرهنگی ؛باورمندی نژادپرستانه نیز
مطرود اعلام میشود . همان باورمندیی که تحول وتطور وتجدد را در حیطه "نژاد
برتر" ویا مردمان کشورهای بزرگ محدود
کرده و جوامع عقب مانده را محروم ازچنان ظرفیبت های میداند . در خلال همین عطف به
عوامل کار ساز برای تداوم پس مانی و عقب مانده گی از کاروان تجدد و نو آوری ها ؛
میکانیسم و کاربرد تباهیگرانه استعمار را مییابیم . کاربردی که اگر در مهد خود در
کشورهای غربی رونق افزایی اقتصادی و علمی
. . . رادر قبال داشت در جوامع مثل افغانستان با نقش تخریبی وارد عمل گردید
. نقش کمپنی هند شرقی که درواقع نمود فرایند سرمایه ومدرناسیزاسیون بود ، نه تنها هند را دوشید وبخاک سیاه نشاند
بلکه نورسته های کم ریشه وناتوان نوآوری در کشورما را نیز لگد مال کرد . همان
حدودی ناچیزیرا که بنابر نیازهای حاکمیت درباری و با بهره مندی از فضای امنیت نسبی
داخلی ، جلوه های ازتجدد دولتی در دوران امارت دوم شیرعلیخان چهره نموده بود ؛
میکانیسم تجدد ستیز وبرخاسته از نیاز استعمار ورهبردهای متنوع اش آن رشته را گسست
.دست در گلوی ابتکار شکل دولتی فشرد و نگذاشت که پای تجدد سرگردان در افغانستان به
زمین برسد .
استعمار پس از کشاکشهای چندین دهه ؛ در چنان هم آغوشی با
استبداد آسیایی قرار گرفت که نیازهای دو طرف را تکمیل کرد . و
این استبداد سیاه مطلقه که از موانع مفقود
طبقاتی حاکی بود و به دیگر سخن در ماورا طبقات بود و طبقات موجود نیز خصلت
جوامع غربی را نداشت با آن پیام های نیز بیگانه بود که کشاکشهای طبقاتی داشته اند؛ با آتکا به لزوم دید استعمار سلطه
سیاه خود را گستراند . که درنتیجه با فترت فرهنگی ونگهداشت آن تحول اندیشه مجال
لازم برای ابراز خود نیافت .
درمجموع؛ زیربنای
نامتحرک ، ناپویایی نظام قبیله یی ،
استبداد مطلقه شخصی حاکمیت اندیش و خاطرخواه استعمار ؛ تداوم جنگ ، بی امنیتی و فروپاشی همه شالوده
های پیشین ، زمینه ای را جهت پیدایش و رشد
طبیعی نو آوری های اقتصادی وتجاری نگذاشت .
مسلم است که در
چنان هوا وفضا بروز وشکل گیری اندیشه تجدد با چه دشواری ها و زمینه نیابی ها مواجه
شده است . وطبیعی بوده است که سنت های
مادی ومعنوی جامعه دست نخورده به عمر خویش ادامه دهد .
جامعه ما این
روزگار اسفبار را دیده است.
اشتغال منورین و ناراضییان دوره امیرحبیب الله خان نیز بیش از همه وقف نیل به آرزوی داشتن استقلال
است . و درزمینه عامل استعمار وسلطه سیاسی آن اندیشه پایان دهی به سلطه بیگانه ویا
بیرون کردن آن ازوطن بصورت یک بعدی است در
آنجا نیز رویش ابتدایی اندیشه های مشروطیت فرصت ومجال ترسیم سیمای اندیشه ای را
نمی یابد که از برش وشکل گیری نهاد های جدید فکری حاکی باشد چه رسد به آنکه موجد
جنبش نو زایی فکر واندیشه گردد . در آن محدوده اگر ازتجدد فکری مواردی را مثال
میاوریم ، حول آن محور می چرخد وآنهم با در هم آمیختگی با بسا ازعناصری که مایه
های قوی اندیشه استبداد آسیایی را حمل میکند . فکر میکنم در فرصت دیگر ، عطف به
اندیشه های سیاسی (نه برخی قابل ملاحظه کارکردهای ادبی وفرهنگی او ) شخصیت بسیار
موثر چون محمود طرزی این موضوع پیچیده بازتر شود .
این کمبود شکل گیری اندیشه نو اگر در جامعه ما بدرازا میکشد
اما آنسوی دیگر همان استبداد داخلی که مانع جدی بر سر راه آن بوده است در تداوم بهره گیری ازسنت های موجود در جامعه
موفقیت دارد . زیرااین استبداد بعینه در یافته است که با همنوایی سنت گرایان
میتواند خوبتر بقای حاکمیت را تضمین کند . و منورینی که در بهره گیری از سنت های
نهفته در جامعه بویژه از عامل بسیار نیرومند و ریشه دار دینی بهره جسته اند حلقه
سازشی را به حلقات همکاری با حاکمیت وصل کرده اند . کوشش های آزادیخواهانه دوره
امارت حبیب الله خان وکوششهای اصلاح آور دوره امانی نشان میدهد که تصور عنصر تجدد
از همان بدو کار با دین و مذهب درهم آمیخته است . آن منورین تحقق هد ف کسب استقلال
وطرح پاره یی از اصلاحات تجدد آمیز را در راستای حرکت دینی خویش دیده وهماهنگ
پنداشته اند . ازهمین روست که حتا در مطالباتی که عناصر مشروطیت طلبی غرض محدود
کردن حاکمیت مطلقه امیرحبیب الله خان مطرح شده است آمیزه یی را در پرتو شعار های
مذهبی می بینیم . سالیان بعد از آن نیز این در واقع سنت تداوم یافته است . توجیهات
وبرداشت های خود را نیز این طرز نگرش دارد
ومثال آن رابا نام سید جمال الدین افغانی همواره مطرح کرده است که گام اش در
راستای هماهنگ کردن تجدد ودین بود . در دوره امانی نو آوری های متنوع دولتی با
آنکه در پرتو عقیده به دین ومذهب و بدون هیچ برخورد خصومت آمیز ویا اتخاذ اشکال
دین ستیزانه عملی میشد ، در معرض تهدید دوعامل زیانمند قرار داشت . یکی
تهدیدبرداشت های سنتی قبیله یی از دین ومذهب برای ارزیابی اصلاحات و دیگری گزینش
راه ورسم استبدادی وخودارایی شخص شاه . وسرانجام این هردو عنصر سخت جان و مانع
بزرگ که از آن بانام معضله تاریخی شده در
سرراه تحول وتغییر در افغانستان یاد میکنیم همدیگر را محافظت کرده اند .
این سیر کلی را
برای آن آوردیم تا از نبود کار درین زمینه وکمبودی که از ناحیه پیشینه ها برای
تجدد طلبان مطرح است و از دشواری های آنها
سخنی داشته باشیم . برعلاوه له آن منظور که این واقعیت را دریابیم که در کشورما موانع دشوار
موجود تا چه حدودی دست نخورده باقی مانده ونیازهای گریزناپذیر را با چه دشواری
هایی مواجه میسازد . وبا آنکه در دوره امانی و دوره هفت وهشت شورا جلوه های از
آغاز تفکر و اندیشه های را مییابیم که محصول عطف به ویژه گیهای کشورماست اما
چنانکه میدانیم مغضوب کاربردسلاح سنت
استبدادی شده است .
در چند دهه پسین ، هجوم افکار واندیشه های حاصله از سایر
جوامع ودر ظاهر نو ، که در شور وشتاب وشعار های مزه دار باب روز چند نهاد سیاسی
بازتاب یافت سد دیگری در راه شکل گیری اندیشه مورد نیاز در افغانستان شد .هرچند
این فرایند جهانی بود اما در افغانستان آزمون در هم آمیختگی اندیشه های حامل
بیرونی و گرفته گیهای داخلی در یکی از ابعاد پیامد هایش منجر به فروکاستن اعتبار
اندیشه ورزی پسین ودشواری های دیگری گردید .
یکی از عوارض و
مظاهر این نحله های زیانبار دهه چهل خورشیدی ، نیندیشگی سیاسی اندیشان است .نیاز
های اجتماعی ، اقتصادی وفرهنگی بسیاری در جامعه وجود داشت امااندیشه ها وافکار آن
نهادهای پرنفوذاز درون جامعه بیرون نزد .( ازهمین روست که با تأکید باید گفت که هر نوع سعی وتلاش احیأ
گرانه و معمول داشتن دوباره آن اندیشه ها وافکار با هر رنگ ولعاب و شعار های در
ظاهر تجدد آمیز ومود روز هم که آمیحته شود دورنمای خدمتگذاری به استبداد را دارد
لاغیر !)
جان گیری و رونق نیروهای حافظ سنت های دست وپای
گیر وموجود در جامعه در گونه واکنش علیه
آنها، نیزموجد تشدی وتسریع اسلام سیاسی وحفظ و بقای محور های استبدادی در
عرصه داخلی منطبق با بهره گیری های بعدی
رقابت های ابرقدرت ها در دهه هشتاد عیسوی
گردید .
اما اکنون آنچه را این همه تجربه وآزموده در بعد عبرت گیری در
اختیار تجدد طلبان کشورما نهاده است بسیار اهمیت دارد . اگر از آن بدرستی بهره
گیری شود ، میتواند جریان نو اندیشی را با اتخاذ اراده متمایز از اراده های پیشین
کمک برساند . وقتی از اراده برای نواندیشی سخن میگوییم بدون تردید باید گفت که
بانگاه وها وبرداشت های نکوهیده پیشین نمی توادن به معضلات تراکم کرده ، وبه وضعیت
پدید آمده پسین نگریست . وضعیت جدید وبغرنج وپیچیده ای که نه تنها با حفظ مشکلات
پیشینه ومانع شونده عنصر نوآوری معرفی
میشود بلکه به ضخامت پوسته های قومی ، قبیله یی ومذهبی آن افزوده شده است .
این موضوع
هنگامی اهمیت بیشتر مییابدکه می بینیم که
یک ابرقدرت جهانی رهبردهای سیاسی ونظامی
را در پیش گرفته است که کشورما نخستین آزمونگاه آن است . اما شعار های آن مدعی بر تحقق مجموعه از ارشهای
تجدد آمیز دارد . و درین عملیه بدلیل دور
کردن برخی از عناصر مطابق سلیقه تحریک اسلامی طالبان ، راه برای بسیج و سازمان
دادن بخش های از عناصر ونهاد های مدعی تجدد و مفاهیم ومقولات در پیوند با آن هموار
میشود . می بینیم که پدید آیی این وضعیت جدید تأمل ومکث ژرفتری را مطالبه میکند .
برای سرنوشت جامعه
ای باید بیندیشیم که در چارچوب طرح نو برای جهان بعنوان زایده رهبردها شروع کرده
اند تابرایش سیمای جدیدی بیاراییند . ابعاد این پیچیدگیها ونگرانی ها مستلزم
اندیشه ، بحث وچاره جویی است . کوششهای جاری حاکمیت به نظامی شکل میدهد که
بنابر عقیده این کمترین تجدد مورد نیاز
جامعه ما را که با مفاهیم اجتماعی ومطالبات تاریخی وخود ارادیت انسانهای جوامع
مثل افغانستان سازگارباشد ، زیزسوال می برد .
وهمانگونه که پیشتر گفتیم درین میان نباید جوانب آسیب زای
ورشددهنده دراز مدت جهان طلبی هارا فراموش کرد
. میتوان مردم عوام وزجرکشیده گان چند دهه پسین را دریافت و به نگاه های
عاطفه برانگیزشان نگریست بدیگر سخن مرگ
دیده گان چند دهه پشین را یافت که به تب
راضی شده اند امادر کاربرد اندکی ژرفنگری وتاریخنگری نباید حاصل این اندیشه را از
میان برداشت که کشورهای متمدن بارهابا رفتار های هولناک خویش جهان ویا کشورها ومناطقی را به خاک وخون کشیده
اند . تجارب نشان میدهد که نباید فریفته شد ویا خود را فریب داد و آن روی تمدن
ومدرنیزاسیون کشورهای مدعی نوآوری رابرای جوامع عقب مانده ندید که خونریزی بی
محابا و ویرانگری را نیز با خود آورده است .
ممکن است برخی از سیاسی اندیشان که
به غلط خود ویا دیگران اصطلاح روشنفکر را نیز بدانها بکار می برند ، در بستر رویش
بحران چندین ساله در دام نهیلیسمی افتاد ه باشند که موضع تاییدگرانه گرفته و نقش
ایالات متحده امریکارا" تجدد زایی " توجیه کنند اما محور اصلی تحرک
امریکا یا جهان طلبی اش با انگیزه های اقتصادی و رهبردی گواه آن است که با گونه
دیگری از زایده ها و متابعت های ظاهری
دخالت دادن ابزار تجدد مواجه هستیم که بهره گیری از عناصر بومی و سخت ضد تجدد را
منتفی نمیداند از سوی دیگر متوجه می شویم که تا چهحدودی درک های متفاوت از مقوله
تجدد وجود دارد
باید در پهلوی عطف به ایجاد حرکت های فکری ومحوری ، پیرامون
وضعیت زور آورموجود و تغییرات و زاییده های آن بیشتر اندیشید .فکر میکنم با طرح
ودنبال کردن خواست جدایی دین ودولت اندیشه ورزان جامعه مابعدی از وظیفه را بدرستی
تشخیص داده باشند . مطالبهء که عنصر واقعیت ، تحمل ، احترام
وضمانتهای پیشرونده واصلاحگر را نیز جوابگو است .
اگر مجاز باشد که
محوری ترین اندیشه را بکار ببریم میشود گفت که تعیین اراده ای است مبنی بر ستیز با چارچوب های
بینشی و فکریی که دروازه شگوفای ذهنی انسانها ومنجمله مردم کشورما را بسته ومی می
بندد تصور میشود با دفاع ازین موضع و
ایجاد چنان فضا ، زمینه های ایجاد محور های میسر گردد که کهنه اندیشی نیز جای خویش
را به نو اندیشی تاثیر بخشی بسپارد . نباید فراموش ما شود ونباید واقعیت های جای
گرفته در حافظه تاریخی چند دهه پسین افغانستان را با توجیهات درواقع کهنه اندیشانه
ماست مالی کرد که بسیاری از مدعیان نو اندیشی وایجاد گری و کهنه ستیزی ، کارنامه
های از خود بجای مانده اند که بدون محکومیت بیرحمانه آنها موثریتی برای ایجاد فضای
نواندیشی نخواهند داشت . بلکه گونه ای از مشغولیت های روزمره گی را به نمایش
خواهند گذاشت . بدین ترتیب میشود گفت :
یکی از راه های اراده برای نواندیشی محکومیت استبداد اندیشی
در قلمرو فرهنگی وسیاسی دیده شده در تاریخ کشورما
ودر کلیه اشکال آن است . ناگفته میتواند مفهوم باشد که نو اندیشی مستلزم
طرد کلیه اشکالی از اندیشه هااست که برای رشد و تکامل اندیشه در افغانستان آزادی
ها را برنمی تابد. ازینرو می پندارم که شکل گیری نطفه های نواندیشی از معبر نقد
تاریخ استبداد رای و دفاع از ارزشهای مانند آزادی فردی ، عقیده وبیان بگذرد وبه منزلگه راستین خویش برسد .
محکومیت عملی که در
قبال محقق نسب دیده شده است یکی از جلوه های آن میتواند باشد مشروط به اینکه از
اندیشه وفکر بازتر از انسان وآزادی اش در افغانستان سخن بگوید واز چشمسار جسارت و
حفاظت پاکیزه گی قلم بهره مند باشد .
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen