اندوهنامهء سرنوشت زن
در افغانستان
الف: تأملی بر پاره يی از جدايی ها
درس نخوانيد!
جدا درس
بخوانيد!
يکجا درس بخوانيد!
هيچ درس نخوانيد! ....
باياد معطر ليلی صراحت روشنی، که پس از انتشار نوشتهء «چادری نپوش، چادری
بپوش، چادر نپوش ِ» او، بار ها از اين يادداشت ها صحبت کرديم.
در ميان جمعی از دوستان که زنها جدا و مرد ها جدا نشسته و
سرگرم قصه های بودند که آنرا از هر چمنی ثمنی و از هر دهن سخنی گويند؛ موضوعی هم
از سلوک و نحوه راه رفتن برخی از زنان و مردان شرقی روئيد. دوستی حکايت کرد که:
"پس از ختم کار، پياده با يک جوان افريقايی همکارم، به سوی وسايل
ترانسپورتی می رفتيم. جوان افريقايی با دست به سوی زن و مردی اشاره کرد که از لباس
های شرقی و سر و وضع شان آثار مهاجر بودن در آلمان هويدا بود. مرد در فاصله دو سه
قدمی پيشتر از زن راه ميرفت و زن که دو خريطه از مواد خريداری شده و شايد مواد
خوراکی را حمل ميکرد، در عقب او راه ميرفت. جوان افريقايی در نزديکی آنها به مرد
شرقی سلام داد. جوان افريقايی از و پرسيد: کسی که در عقب شما می آيد همسر تان است؟
او جواب داد: بلی. پس از دو سه سوال ديگر، جوان خريطه ها را از دست زن گرفت و به
مرد سپرد. برعلاوه به مرد گفت لطفاً ايستاده باشيد و به زن گفت پهلو به پهلوی مرد
خويش راه برو...
هرچهار نفر خنديديم و با هم خدا حافظی کرديم."
با پايان يافتن اين قصه، نکته ديگری طرف دلچسپی قرار گرفت. دوستان متفق القول
بودند که مرد ها پيش از نامزدی، و دوران نامزدی و روز های هم پس از عروسی و شروع
زندگی مشترک، در عقب نامزد ها و يا همسر خويش راه ميروند. بيشترين وقت ها، مرد با
تعارف به زن می گويد که پيش برو، اول خودت برو، جانم خواهش ميکنم وقس عليهذا. اما
پس از چندی، اين نحوه سلوک پايان می پذيرد. مرد دنيای واقعی مردسالاری اش را که
بدان اخته شده است در پيشآمد های طبيعی و دور از تعارف نشان ميدهد. هنگام راه
رفتن، در فکر همسرش نيست. حتا اسباب و مواد خريداری شده را نيز تحويلش ميکند که زن
انتقال بدهد.
اين همه قصه ها و مطايبه های ديگری که حکايت از گوشه های واقعيت های ريشه دار
و تلخينهء پيشينه و حاليه دارد، سخنانيست که از دهان مرده ها شنيده ميشود. حال
قياس آن را کنيم که زن چه اندازه از اين گپ ها برای گفتن دارد. با آن که جای
آن ناگفته و نانوشته ها خالی به نظر ميرسد، اما، باب توجه به پاره يی از بقيه
مسايل را ميگشايد که خارج از محدوده سلوک شخصی افراد خانواده، نهاد های اجتماعی و
سياسی و حکومت ها را نيز بخود مشغول ساخته است. بحث بر سر حق زن ميرسد. يادداشت
های نامرتب پايان در ادامه چند صحبت که درين باره بود تهيه گرديده است. تصور ميکنم
که اين يادداشتها گوشه يی از نحوه تفکر نسبت به زن و تجارب گروه های مختلف اجتماعی
را نشان بدهد.
***
ميدانيم که در زنده گی اجتماعی برخی جای های جداگانه برای زنها و مرد ها، دختر
ها و پسر ها اختصاص داده شده است. در بعضی از آنها بعنوان نظمی در همه جا به شمول
کشور های پيشرفته، پذيرفته شده است، که داخل شدن و استفاده جنس مخالف مجاز
نيست؛ مثلا در تشناب ها و حمام های زنانه و مردانه بيتشر چنين نظمی رعايت گرديده
است. اما جای های هست که نه تنها در کشور ما بلکه در بسا از بقيه کشور های جهان
مشکل ساز و بحث آفرين بوده است. مثال اين مورد درس خواندن پسر ها و دختر ها در زير
يک سقف و يا در يک صنف است.
تنوعی که در جدا سازی ها، کاهش و يا افزايش آن در وطن ما رونما شده است، موازی
بوده است با لزوم ديده های مرد های صاحب قدرت دولتی در نظام های حاکم و يا نهاد
های سياسی ـ مذهبی مشغول در امر آموزش جوانان برای چنگيدن و کسب قدرت سياسی.
همانگونه که در همه موارد تا حال سرنوشت زن در يد تصميم مرد بوده است درين عرصه
نيز جدا از حضور زن، مرد تصميم گرفته است که زن در کجا باشد و در کدام جای نباشد،
در کجا کار کند و چه کاری و در کجا بنشيند.
با عطف به اين موضوع که ظهور تحولات اجتماعی و رسيدن پای زن در عرصه امور خارج
منزل در شهر رونما ميشود؛ شهر کابل بيشتر و پيشتر از ديگر جايها شايد بروز آن
تحولات و بحث های در حول آن بوده است. ترديدی نيست که زن در روستا ها بدون اينکه
در ميان چادری پنهان ساخته شود، در بسا جاها دوشادوش مرد در کار های توليدی سهم
ميگيرد. در طی اين يادداشتها منظور رويش ويژه گی های شهريست که گذشته از پديدآيی
آن، نحوه ايجاد نظم و رابطه اش با فعاليت های مردان (جدا از آنها و يا دوشادوش
آنها) نيز بعنوان معضله مطرح بوده است بطور مثال فاتحه خانهء زنانه در افغانستان
در بيرون از منزل در کابل بوجود آمد. زيرا امکان رفتن اناث برای فاتحه در مساجد
ميسر و مقدور نبود. در شهر کابل بنا بر بروز و رونما شدن تحولات، نخست در پارک
شهرنو و چندی بعد فاتحه خانهء ديگری در کارته ايجاد شد که بيشتر طرف استفاده اقشار
مرفه جامعه و آنانی بود که از روابط اجتماعی و مراجعين بيشتر برای ابراز تسليت
بهره مند بودند. و چنين پديده يی را ميتوان بعنوان گامی تحول آميز تلقی کرد. و
دورنمايش را در صورتی که جامعه سير طبيعی را طی می کرد در فاتحه خانه های مشترک
ميشد، ديد.
اگر از همين موضوع فاتحه در نشاندادن چند نمونهء فرعی از جای های جدا آغاز
کنيم گفتنی است که اما هنوز قاری زن که به خوانش و تلاوت قرآن کريم بپردازد وارد
صحنه نگرديده بلکه در فاتحه خانهء زنانه، قاری مرد قرآن ميخواند.
به اين ترتيب برخی از زنان توانستند از مشکل فاتحه داری داخل منزل گامی برای
ادای آن به بيرون منزل بگذارند. شايد شايان يادآوری باشد که نوع نشستن زنان فاتحه
دار و فاتحه خوان برخلاف مردان (که در مساجد چهارزانو می نشينند)، با نشستن روی
چوکی ها و بوسيدن فاتحه داران هنگام دخول و خروج به سالون، جدا شده است.
شفاخانه های مردانه و جدا از آن شفاخانهء زنانه نيز تأسيس گرديد.
شفاخانه های زنانه (مستورات) در نزديکی سينمای پامير، زايشگاه در شهرآرا و بعد
تر در دوره رياست جمهوری محمد داودخان؛ در شهرآرا، «هاشم زيژنتون» در زمينی که از
سردار محمد هاشم خان برادر و صدراعظم محمد نادر خان و چند سالی در دوره شاهی محمد
ظاهر خان بود ايجاد گرديد.
ساحه يی که هاشم زيژنتون در آن احداث گرديد، ملکيت شخصی او بود و به
برادرزاده های اصلی اش سردار محمد داوود خان و سردار محمد نعيم خان (پسران سردار
محمد عزيز خان) به ميراث رسيده بود. در بارهء اينکه محمد هاشم خان، آن زمين را از
کجا بدست آورده بود درينجا چيزی نمیگوييم که جدا از موضوع است اما در بارهء
نامگذاری آن قدری گفتنی وجود دارد. فکر می شود اگر نام زندانی را به نام او مسما
ميکردند بهتر بود. زيرا او برای اعدام و زندانی کردن مخالفين بالقوه و بالفعل از
خود نامی بجای گذاشت.
در آن شفاخانه داکتران مرد ميتوانستند کار کنند.
اندک اندک دختران به فاکولته طب کابل راه يافتند. پيدايش داکتران زن و معاينه
خانه زنانه، مراجعه مريضان زن از کابل و تا حدودی ولايات نزد ايشان فزونی يافت.
با پيدايش چند حوض آببازی در کابل، روز های جدا برای زنانی که به شنا می رفتند
نيز در نظر گرفته شد. در دو حوض مِکروريان و حوض رياست خدمات تخنيکی، (درين دومی
مردی که تنها نبود و زنی همرايش می بود ميتوانست داخل حوض شود).
حمام ها که در آغاز در چند نقطه شهر کابل، فقط مردانه بود، نيز زنانه و مردانه
شدند. در اوايل اجازه يافتن زنان به حمام، روز های را جدا کرده بودند که زنان وارد
حمام می شدند. اما بتدريج، حمام زنانه جدا از حمام های عمومی با پايان يافتن وقت
اختصاصی به وجود آمد.
خياط خانه (اکثر مردها خياط بودند) و آرايشگاه زنانه (کلمه آرايشگاه در
افغانستان برای آرايش سر و صورت زنان تداعی ميشد در حالی که سلمانی، برای مردان)؛
نيز پديد آمد.
برخی از شيريخ و ژاله فروشی و رستوران ها نيز به بخش های مردانه و زنانه تقسيم
شده بود.
زندانهای زنانه و زندانهای مردانه را نيز جامعه ما ديده است. زندان مردانه که
شناخته شده است، اما زندان زنانهء چندين دهه پيش که زندان غيرسياسی بود، در داخل
محوطه ولايت کابل و در مجاورت توقيف خانه ولايت قرار داشت. چون زن نيز وارد صحنه
فعاليت های سياسی شد، ضرورت زندان سياسی، زندانهای زنانه را مطرح کرد. از آنرو از
زندان پلچرخی بخشی به آنها اختصاص يافت و مستنطق و تلاشيگر زنانه ضميمه آن شد.
سهم زن در عرصه ادبيات و هنر، تبارز احساس زنانه را به نمايش گذاشت. زن نشان
داد که هر قدر به تبارز احساس هنرمندانه بپردازد که روح کليت هنر و مجزا از رنگ و
جنس در آن بازتاب بيابد، نمی شود، رگه های خورد و بزرگ احساس جدا از مرد را در آن
نيافت. و چه بسا ادبياتی که از حقوق زن و مظالم نسل مذکر بدخوی گپی دارد، به
وضاحت اين احساس جداگانه را حمل کرده است.
در سير زمان، انديشيدن اختصاصی به مسايل زن لزوم نشريات جداگانه را در دستور
کار قرار داده است. مثالش را در بحبوحه اصلاحات امانی از انتشار ارشادالنسوان
(1924) ميتوان آورد.
اگر ازين مثال های که برخی را روزانه ميتوان در همه جا ديد صرفنظر کنيم، جنبه
های تطبيقی کاهش و يا از ميان برداشتن پاره يی از جدايی ها جلب نظر ميکند مانند
درس خواندن دختران و پسران. در واقع وقتی بسوی تجارب حاصله اين بخش از مسأله نگاه
می کنيم، التفات ميابيم که تطبيق برنامه های اصلاحی ذهن را از شعار های عام و سهل
الحصول دوره های شعاربازی، به سوی دشواری های که در برابر آن وجود دارد معطوف
ميکند. جامعه ما درطن زمينه تجاربی را اندوخته است که شايان مکث است.
از گذشته های بسيار دور، سخنی برای گفتن را در اينجا در نظر نگرفته ايم، از
دورهء اصلاحات امان الله خان می گوييم و با طرح و نشاندادن گونه يی از تحولات و
چشم انداز ها پيامد های تجربه آفرين و غم آميز، طرح انديشيدن به جوانب زنده گی زن
را به منصه اجرا نهاد و بحث های درس خواندن يکجايی و يا جدا از هم را حتا برای
اطفال بوجود آورد و نشريه و موسسه جدا برای زن آفريد. دورهء امانی بحثی را پيش کرد
که هنوز تازه گی دارد. و چطور ميتوان چنان تجارب پيشين را در جامعه يی که بسياری
از زيرساخت های اقتصادی و اجتماعی و نهاد های ذهنی و فکری اش دست نخورده مانده
است، از نظر دور داشت؟
در دورهء امانی در سال 1924 ارشادالنسوان بوجود آمد و بعدتر انجمن حمايت نسوان
تأسيس شد. مدرسه نسوان 1928 ع. مدت کوتاهی به آموزش دختران پرداخت. درس اجباری را
که امان الله خان با آرزوی باسواد شدن اطفال جامعه عملی می کرد، برايش بسنده نبود
که شامل دختران نباشد. سعی بعمل آمد که دختران خردسال اما آماده برای داخل شدن به
مکتب، درس بخوانند. کودکانی که در منازل و جدا از امتيازات پسر ها با انواع
محروميت و محدوديت درس ميخواندند، به مکتب راه يافتند. مخالفين در لويه جرگهء
پغمان دوستانه به شاه توصيه کردند که دختران نبايد در مکتب و بيرون خانه درس
بخوانند. امان الله خان خواست با استدلال و روشنگری وکلای لويه جرگه را که مخالف
اصلاحات و از جمله درس خواندن اناث بودند، متقاعد کند که اين همه توجه به درس و
مکتب ضد اسلامی نيست.
جبهه مخالف وکلای لويه جرگه که طرفدار درس خواندن نسوان در مکتب نبودند،
درخواست کتبی را تهيه و عنوانی شاه در لويه جرگه سپاريدند. اين سند، دلايل آنها را
که عقيده داشتند، مکتب رفتن دختران غيراسلامی است، بعنوان تعبير و تفسيری برخی از
علمای دينی آن دوران از اسلام، و برداشت ايشان را از موضوعِ درس خواندن، بخوبی
نشان ميدهد.
مخالفين امان الله خان چه ميخواستند؟
اين است درخواست آنها در زمينه درس و تعليم برای نسوان:
"ضرورت تعليم نسوان در نشيمنهای شان
ما علما و سادات و مشايخ ملت افغانستان بحضور اعليحضرت غازی امان الله عريضه
پردازيم که چون ذات همايونی جهت رفاهيت و ترقی ملت و دولت جد و جهد بليغی را بکار
برده و می برند حتی که از کمال توجهات عاليه شاهانهء شان مکتب مستورات را نيز مقرر
کره اند، الله تبارک و تعالی وجود مبارک اعليحضرت غازی را پاينده داشته باشد که
همواره ترقيات ملت و دولت را ملحوظ داشته اند، اما اقرار مسايل مسلمه و روايات
مفتی به فقه شريف بايستی تعليم و تحصيل نسوان در خانه های خود از اقارت محارم شان
باشد تا از آن تعليم دينی که فرض منصبی ما ملت اسلام است محروم نمانند، بنابرآن از
شريعت پروری اولی الامر خومختار غيور ما، اميد می شود که تعليم جمعيت نسوان
در مکتب ها نشود، تا مسأله حجاب و ستر که يک فرض ضروريست برای نسوان اسلامی
خوبتر و بهتر حاصل شود. آنچه معلومات شرعيه که در اين موضوع به نزد اين خادمان دين
مبين بود عرض شد که اگر حضور والا تسلی و اطمينان بر نوشته مايان بشود بهتر؛ والا
درين مسئله از ديگر علمای اسلامی ممالک خارجه هم معلومات وافره و فتوا های موثقه
را حاصل فرمايند."(1)
چنانکه معلوم ميشود، آن علما به منظور جدا کردن نسوان از درس در مکتب و ملزم
ساختن شان به نشستن در خانه که در همانجا بياموزند، (بديهی است که محتوای درس در
طرف نظر آنها و امان الله خان تفاوت دارد) به غيراسلامی بودن درس در مکتب و بيرون
منزل و عدم رعايت ستر و حجاب تأکيه بيشتر دارند. و در آخر هم پيشنهاد شان
اينست که اگر شاه دلايل آنها را قبول ندارد، "از ديگر علمای اسلامی ممالک
خارجه معلومات وافره و فتوا های موثقه را حاصل فرمايند."(2)
امان الله خان، وزير معارف و محمد اکرم خان مدير، به توضيحات پرداخته اند تا
آنها را قناعت بدهند که حجاب رعايت ميشود و درس خواندن نسوان در خارج از منزل
غيراسلامی نيست. امان الله خان استدلال ميکند که:
"... اگرچه مفکوره تان را در اين مسئله قبول کرده ام ليکن بازهم...
بايد ما و شما از عقل کار بگيريم. روادار نشويم که طبقهء اناثيهء ما در يک عالم
جهالت و نادانی و فرمايگی زنده گانی کنند، تعليم طبقه اناثيه از حد ضروريست و
نبايد ما و شما بمخالفت حديث شريف طلب العلم فريضه علی کل مسلم و مسلمه برائيم و
نبايد بگوئيم که ما افغانيم و بايد زنان ما از راه خدا و رسول و مبدأ و ومعاد خود
بيخبر بوده در يک عالم جهالت و نادانی باشند ما بايد به حال اطفال خود...
ترحم کنيم."(3)
شاه در ادامه به توضيح می پردازد که طرفدار رفتن جوانان نسوان به مکتب نيست
بلکه به خردسالان می انديشد، و در ضمن به موضوع رعايت ستر و پرده می پردازد:
"من گاهی طرفدار اين امر نبوده و نميباشم که صبياتی که قريب بمراهقی
باشند در مکتب آمده تعليم بگيرند بلکه مفکوره و نظريهء من بمفاد بزرگ ملحوضات
سترگی که به شمهء آن در فوق اشارهء شده ما بود، چنانکه صبيات خردسال با همه گونه
رعايت مراعات ستر و پرده در مکتبی که کاملاً محفوظ و مستور است، و معلمات
آنها نيز نسوانند آمده و تعليم بگيرند."(4)
شاه در برابر آن عملاً عقب نشست و استدلاش اين بود که:
"اکنون که شما علما می گوئيد که خروج صبيات نيز برای تعليم مستحن
(پسنديده) نيست، بالفعل ما درين مفکوره تان با شما محض مراعات شرع شريف متفقيم اما
گمان نمی کنم که ديگر علمای عالم اسلام و فضلای هند، سند، مصر، مکهء معظمه، مدينه
منوره، شام، بيت المقدس، بغداد، بصره، کوفه (و) ترکيه درين نظريه با شما
متفق باشند زيرا که در هريکی ازين بلاد معظمه اسلامی بتعداد غير واحده مکاتب
اناثيه موجود است... خودم بالفعل بر طبق مفکوره همين حضرات تعليم صبيات را در خانه
هايشان امر وارده ميکنم."(5)
چنانکه ديديم امان الله خان در آن لويه جرگه، برابر مخالفين ظاهراً عقب نشست.
استدلالی را که علما و مشايخ و سادات با استناد کلی از فقه اسلامی مبنی بر خانه
نشستن و جدا کردن دختران از درس در مکتب داشتند، نخست با آوردن حديث پيغمبر اسلام،
مخالفت با آن حديث ميداند و بازهم پيشنهاد آنان را می پذيرد. از طرف ديگر، علما که
در آخر پيشنهاد خويش به شاه چلنج داده بودند که اگر معلومات شرعيه آنها اطمينان
شاه را فراهم نکند، "بهتر است از علمای اسلامی ممالک خارجه هم معلومات وافره
و فتوا های موثقه را حاصل فرمايند" شاه با نشان داد ن نمونه ها در چندين کشور
اسلامی که دختران در آنجا ها درس ميخوانند و استدلالش حاکی از بيخبری آن علما و
صحه گزاردن بر موضع شاه نيز است، بازهم مواضع پيشنهادی آنها را می پذيرد.
وقتی احساس ضروت قضاوت در باره طرح مشايخ و علما و موضع شاه بوجود می آيد اين
نتيجه نيز دست ميدهد که: چه خوب بود اگر شاه در آن گرد هم آيی می پذيرفت و می گفت،
بسيار خوب، پس موضوع را به فتوا ها و نظريه خواهی علمای آن کشور های اسلامی که ما
و شما می شناسيم محول می کنيم. اين موضع علمای بيخبری را که شايد مطمئن بودند ودل
پری داشتند که چند تن هم انديش ايشان در آن کشور ها فتوای خواهند داد مبنی بر
تاييد خانه ننشستن نسوان، در مسير بحث و تداوم مناظره قرار ميداد. زيرا شاه از
اوضاع آن ممالک اطلاعات بيشتر و ثقه تر داشت.
گمانه اينست که امان الله خان، در باطن طرح ديگری در سر داشت. پنداشته می شود
که هنگام چنان ارزيابی ها، به اين نتيجه رسيده بود که وقتی چنان علما و مشايخ، و
يا چنان سطح و درک در برابر اصلاحات او قرار دارند، بهتر است به گونه موقتی
عقب بنشيند تا وقتی که ملا ها تحولی ببينند. پس آنها نيز درس بخوانند، آموزش
ببينند و با روحيه اصلاح پذيری آماده شوند. چنانکه بعد ها ديده شد، در اين زمينه
نيز طرح هايی را پيش کشيد که با مخالفت شديد مواجه گرديد.
عدم پذيرش باطنی پيشنهاد مخالفين درس خواند نسوان از طرف امان الله خان را
هنگامی بيشتر می توان قبول کرد که می بينيم او، دنباله کار درس خواندن در مکتب را
گرفت. تا جايی مصمم شد که در مکتب های ابتدائی اطفال (بچه ها و دخترها) در زير يک
سقف درس بخوانند.
در سال 1928 ع "تدريس مشترک بچه ها و دختر ها بين شش و يازده پيشنهاد
گرديد... تدبير منزل برای زنها (مکتب راضيه) پيشنهاد شد."(6)
"امان الله خان تعليم مرحله ابتدائی را بين ذکور و اناث مشترک اعلام نمود
و طبق فرمان پادشاهی تعليمات مرحله ابتدايی برای دختران اجباری شد"(7)
دلايل عقلی و منطقی و سازگار با خرد را نيز ميتوان با آسانی در اين تصميم سراغ
کرد. از نظر رفع نگرانی مشغوليت های جنسی و يا عاشقانه و يا اخلالگر درس، اگر از
آن حال برخيزد، کودکان در سن و سالی نبودند و نيستند که چنان احساسی داشته باشند.
بلکه کودکان فرشته هايی هستند که اگر نگاهی هم به همصنفی بودزند، با نگاه های بی
آلايش کودکانه دمساز است نه وجود گرايشی حاکی از تمايل جنسی که غيراخلاقی می
پندارند.
از سوی ديگر در يک محل وقتی مکتبی تأسيس گردد، عدم تکميل نصاب به تنهايی از
طرف پسر های می تواند مشکل باشد. در صنفی که يک معلم و يا چند معلم کشور فقيری
مانند افغانستان برای چند تن معدود شاگردان درس بدهند، غيراقتصادی است. با چنين
حال و وضعيتی هم مکتب جدا برای دختران و پسران و ضرورت معلمين بسيار و تخصيص
بوديجه خالی از اشکال نيست.
به منظور جوابگويی به ضرورت منطقی يکجا درس خواندن پسر ها و دختر های خردسال،
دولت امانی، طرح يکجا درس خواندن آنها را عملی کرد. و اين آرزو ها هنگام تدوين
قوانين ويژه امور، در نظامنامه معارف، و نظامنامه های دارالمعلمين و دارالمعلمات
درج گرديد. در واقع سعی برای آموزش دختران و زنان قانونی شد. اما مخالفت های
شناخته شده برخاست. نيروی مخالف صرفا عليه اين يکجا درس خواندن و فراگيری آموزش
نبود بلکه بيشتر و عميق تر مخالفت و مخاصمت را عليه مکتب و تدريس مضامين جديد،
نشان داد.
در حالی که درس خوندن دختر های جدا از پسر ها و يا ديدن تعليم مشترک در يک
صنف، موازی با تمايل رو به رشد مخالفت با درس خواندن دختران بصورت عمومی، محتوی
مشکل پايان ناپذير ديگری از دوره امانی بود؛ امان الله خان روان کردن اناث را به
خارج نيز روی دست گرفت. در نتيجه گروهی از دختران غرض کسب تعليم و دانش جدا
از پسران روانه خارج شدند. شاه با مشاهده جدی تر مخالفت ها، نه تنها به ادامه
استدلال پرداخت بلکه نام خدا را نيز به شفاعت برای مخالفين بکار برد تا اگر ميسر
شود که در دل سنگين آنها اندکی نرمش آيد. شاه گفت:
"... يک شخص نمی تواند همه علوم را برای يک فرزند خويش در خانه تعليم دهد
و يا معلمی را مخصوصا برای بوی تخصيص کند. از اينرو حکومت شما برای تان مدارس
متعددی طرح افگند و معلمين مزيد را در آنها مستخدم نمود و علوم دينيه و فنون
دنيويه را در آن جريان داده مصارفات و پول آنرا دولت متعهد گشته تا شما بکمال
اطمينان فرزندان خود را در آن تعليم دهيد. از برايخدا اولاد های خود را چرا در
مکتب داخل نمی کنيد..."(8)
در نتيجه ناله يی از سينه دردمند و تراکم کرده از گفتنی های ارشادالنسوان
برخاسته بود:
وای افسوس بر آن مردان
که کنند منع علم بر مردان
اگر ميخی هم بود در گوش سنگ نرفت. زيرا سنگين دلان زن ستيز و مخالف آموزش زن
حتی آن سنگی هم نبودند که دلی دارد!
چنان که اطلاع داريم مخالفين در برابر کوشش های مبتنی بر آموزش نسوان، روش جدی
تری اتخاذ کردند که دختران در خانه بمانند و به ابعاد مخالفت خويش افزودند، در
نتيجه روی خواسته های مبنی بر جدا کردن اناث بصورت عموم از درس خواندن چای فشردند
و توفيقی بدست آوردند.
امان الله خان که پس از بازگشت سفر اروپايی پافشار و سرعت عمل بيشتری برای
عملی کردن برنامه های خويش بکار می برد، چندی به مقاومت ادامه داد و تنش و کنش نيز
دوام يافت. اما حرکت دور بعدی شاه که به اشتباهات او بر می گردد، فقط توانست آتش
دشمنی های ريشه دار تر را شعله ور تر کند در نتيجه عقب نشينی شاه و پس گرفتن
برنامه های اصلاحی که شورشيان ضد اصلاحات را راضی کند با يک چرخش دراماتيک و
نجات دهنده قدرت آغز شد اما کاربردی نيافت. زيرا ريشهء مخالفت چنان فرو رفته بود
که با عذر کم مانند شاهانهء امان الله خان و با اين حدف که حد اقل قدرت حفظ شود،
نمی خشکيد. اگر در برنامه های اصلاحی شاه، درس متشرک و يا جدا از هم ذکور و اناث
می گنجيد و جای مهمی را در اصلاحات داشت، رسم و رواج حفظ سنت پيشين، پيش ازينکه
عليه درس مشترک ذکور و اناث بلند شود، عليه درس خواندن اناث برافراشته بود. ذهنيت
همواره موجود در جامعهء که علمايش چنان پنداشته اند و بدان باور دارند که نبايد
چنان درس خواند و دختران هرگز درسی در بيرون منزل نخوانند، درديست که در سينه
افغانستان با تمام جوانب و ديرينه گی اش جای گرفته است.
درينجا از ميان نمونه های بيشمار مثالی از دوره گورگانی های می آوريم که مرحوم
غبار ضمن مطالعه بخش فرهنگی آنها بدان اشاره ميکند:
"البته در طی مراحل تحصيلی آزادی مباحثه و انتقاد و اظهار عقيده معدوم
بود، کتب معين تدريس ميشد و با کلام قدما قناعت ميگرديد، گفتار مشايخ و تأويلات
مذهبی در جای منطق و استدلال نشسته بود و از تعليم و باسواد شدن زن جلوگيری
ميشد."(9)
پس از نظام امانی:
بحث تحصيل و تعليم ذکور و اناث به گونه جدا و يا مشترک با پيروزی جبهه مخالفين
امان الله خان به پايان رسيد. حبيت الله (خادم دين رسول الله) با تأثيرپذيری از
آروز های مخالفت با اصلاحات و نوآوری ها ، نه تنها موضوع جداسازی را، بلکه يکباره
و با آسانی به هرچه درس و تعليم بود پايان داد و در نتيجه دروازه تمام مکاتب را
بست و گفت درس نخوانيد.
در دوره امانی اگر بسياری از علما و مشايخ شرکت کننده در لويه جرگه، جانب
پيروان ملا عبدالله و ملا عبدالرشيد،(قربانيان خشم شاه و حرکت خونين خود شان) را
گرفتند و آن آرمن را ادامه دادند، حبيب الله کلکانی بعنوان جاده صاف کن راه طرف
انتخاب محمد نادرخان عمل کرد که در نتيجه آن طی مرحله يی، تحکيم قدرت و نه رواج
اصلاحات، در مرکز توجه قرار گرفت و بعدتر موازی با تحکيم قدرت، توجه به مکتب و درس
از آن نياز تأثير پذيرفت.
اما محمد نادرشاه و برادرانش که از دريچه منافع و لزوم ديد های تأمين و تحکيم
حاکميت و در تابعيت از شعور سياسی دمساز بدان به اصلاحات و منجمله درس و تعليم می
ديدند، ضمن خاطرخواهی برخی از مخالفين اصلاحات امانی؛ سليقه های جداگانه يی را
بکار بستند که از نياز حکومت داری برخاسته بود. آنها با اتخاذ مانور های مختلف
بنام امان الله خان و اصلاحات وی بدشمنی برخاستند. برنامه های درس نسوان را نيز به
تعويق انداختند.
با گذشت سالها و توفيق در تحکيم موضع قدرت برنامه يی را برای مساعد کردن زمينه
خواند درس و سهم نسوان که بحث بصورت جدا و يا مشترک درس خواندن را نيز همواره با
خود آورد روی دست گرفتند. تا اينکه پس از چند دهه هنگام صدارت سردار محمد داود خان
بدون سر و صدا در زمينه اقداماتی صورت گرفت و تجربه ديگری بر تجارب پيشينه افزود.
در دوره صدارت سردار داودخان نيز کار به سهولت آغاز نشده است. متعاقب باز شدن
مکاتب به روی دختران، دربار سلطنتی در زمان سلطنت او بدون سر و صدا در زمينه سهم
زنان در بيرون منزل قدم های را برداشت. در 24 جوزای سال 1335 خورشيدی موسسه نسوان
تاسيس شد. رفتن زنان به بيرون به وقت های معين که در آغاز در شهر کابل عملی گرديد،
فارغ از نگرانی ها و دلهره ها برای دولتمردان نبود. در ين زمينه در دولتمرد مشغول
و مصروف در آن موضوع و مشغوليت سيد محمد قاسم رشتيا می خوانيم که:
"تأسيس موسسه نسوان يک امر حساس و باريک بود، بنابرآن يک هيأت عاليرتبه
پنج نفری تعيين گرديد تا در زمينه بطور عالمانه ولی خاموشانه اقدام نمايند. اينها
عبارت بودند از: علی محمد خان وزيرخانه و معاون صدارت، عبدالمجيد خان زابلی وزير
اقتصاد، نجيب الله خان وزير معارف، غلام يحيی خان وزير مخابرات، و ميرزا محمد خان
يفتلی وزير دولت و من (رشتيا) که در آن وقت معين رياست مطبوعات بودم با داشتن حق
عضويت وظيفه منشی اين شورای عالی و سرپرستی مستقيم موسسه را به همکاری خانم
اليزابت نعيم، همسر انجنيؤ محمد نعيم ضيايی که سمت معاونی موسسه را داشت، عهده دار
گرديدم..."(10)
رشتيا در ادامه می نويسد: "وزير معارف (نجيب الله خان) از اشتراک به اين
کار معذرت خواست تا مبادا با عکس العمل های احتمالی محيط که در آن مرحله پيشبينی
ميشد، مواجه گردد."(11)
معلوم نيست که وزير معارف کشور تا چه حدودی به مخالفت برخاسته و تا چه اندازه
عذر و زاری کرده که بگذاريد زن ها جدا از اين نوع کارها هميشه در خانه
بمانند، و تا چه اندازه از بروز شورش های مشابه که دولت امان الله خان
را به نابودی کشانيد اخطار کرده است.
به هر حال برای پيشبرد کار های موسسه نسوان با وجوديکه مردان جدا از آنها
تصميم گرفته اند که چنين شود و چنان نه، چند تن از زن ها را که از خانواده های
درباری و دارای تحصيلی از دوران امانی بودند در رأس شعبات تعيين کرده بودند.
همچنان، جدا بودن تعمير موسسه نسوان در دفتر های مردانه طرف توجه بوده است. اما
ازين اقدام مدتی سپری نشده بود که پاره ای از گزارش های دواير استخباراتی دولت را
نگران اوضاع و پيامد های ناخوشايند احتمالی ساخته بود. چون زنان پس از پايان کار،
بصورت دسته جمعی در ايستگاه های بس های شهر ايستاده می شدند، و وقت رخصتی
آنها همزمان با پايان ساعت کار مامورين (مرد ها) بود، ايستاده شدن زنان در ايستگاه
ها برای مرد ها جلب توجه می کرد. دولت و شخص معاون صدارت که در غياب صدراعظم مسوول
امور صدارت بود مشوش بوده است تا مبادا مخالفين کار زنان در خارج منزل، دست به
اغواگری ها زده مايه فساد و حرکتی شوند. بنابرآن از خارج شدن دسته جمعی زنان بعد
از وقت رسمی اظهار تشويش کرده است. درين ميان رشتيا مشوره يی داده است که کارساز
از آب برآمده است. او مشوره نداده است که زن را از زن جدا کنند؛ بلکه پيشنهاد کرده
است که "وقت شروع و ختم کار شاگردان و کارکنان موسسه نسوان را نيم ساعت بعد
از آغاز و انجام کار مامورين قرار دهند." تکميل چاره سازی با فيصله ديگری
عملی شده است. يعنی منسوبين موسسه را از چند راه مختلف به خانه های شان فرستادند.
عمارت آن وقت موسسه نسوان که منزل غصب شده مرحوم محمد ولی خان وکيل سلطنت امان
الله خان بود، به چندين سمت راه داشت. و اين امکان جداسازی و روان کردن زنها از
راه های جداگانه خروجی، آن وارخطايی و نگرانی را از ميان برداشته است.
درين عمليه جداسازی نيز ديده ميشود که مرد ها همواره دارنده قدرت انحصاری بوده
اند و بدون مشارکت و نظريه خواهی از زن ، حتا از زنان تحصيل کرده و دارای تجارب
تصميم گرفته اند که آنها چگونه و چه وقت از کدام راه بروند. خوب آن موضوع به خيريت
گذشته است.
اما زنان که در مجاورت موسسه نسوان زندگی نمی کردند، از هر راهی هم که
آنها را خارج می کردند بايد بالاخره در ايستگاه های سرويس همديگر را می ديدند. در
خلال همان ديدار هاست که گپ هايی برای گفتن به همديگر را بگويند. قصه های زنانه که
چاشنی شکايت از مرد ها را نيز دارد، و يا آنچه را که برای مردان نتوانند گفت در
همين فرصت ها با هم می گويند. برعلاوه در داخل بس های شهری نيز چند تن از آنها
فاصله هايی را باهم می بودند. پس در آنجا نيز برای مردان جلب توجه می کردند. هنگام
مکث به اين موضوع بايد به ياد داشته باشيم که ذهنيت خوی گرفته به عادت مرد هايی که
ديدار زن را در بيرون منزل عجيب و غريب می پنداشتند، نبايد تعجب برانگيز تلقی شود.
شايد هم برای عده يی از مرد ها اين عمل بسيار عجيب و غريب تلقی شده و حتی دشنام و
فحشی هم داده باشند.
رفتن زنها در بس های شهری که در آن مرد ها نيز حضور دارند، مستلزم چاره انديشی
ديگری بوده است. رشتيا باز هم از غم ديگری ناليده است. می نويسد:
"دفعه ديگر نسبت يکجا شدن زنان و مردان در سرويس های شهر شکايت شرکت
سرويس بلند و بازهم موضوع را به گردن موسسه (نسوان) انداختند. من (رشتيا) پيشنهاد
کردم که در در موتر چند قطار پيشرو که دروازه عليحده دارد، برای خانم ها تخصيص
داده شود، موضوع حل می گردد. که اين پيشنهاد قبول و جنجال خاتمه يافت."(12)
اما آن چند قطار پيشروی بس ها که برای خانم ها اختصاص يافت خالی از مشکلات و
بروز جنجال نبود. برخی وقت ها، مرد ها با ديدن جای خالی در بخش خانم ها به چوکی
های آنجا می نشسند. اما همينکه زن و يا دختر جوانی داخل بس ميشد انتظار داشت تا
مرد اشغالگر، چوکی متعلق به او را تخليه کند، و مرد بی خبر و مخصوصا اگر
بدخوی بود، بنای گفت و گو را می گذاشت. تا اينکه به وسيله موترران و يا مداخله
موثر و مثبت بقيه سرنشينان جنجال پايان می يافت. و اگر زن و يا دختری محجوب و خوی
گرفته با آرامش و ناتوان از گرفتن حقی بود که برای او جدا کرده بودند، در گوشهء
آرام ايستاده ميشد و معصومانه نگاه می کرد و ظاهراً چيزی نمی گفت.
داخل شدن در سرويس ها که از دروازه های جداگانه بايست صورت می گرفت، زنها عموماً از دروازهء پيش روی داخل بس ها می شدند و مرد ها از هر دو راه، مرد ها کمتر آن قاعده و نظم تعين کرده را رعايت می کردند. مرد های بوده اند که با عبور از دروازهء زنانه تلاش ورزيده اند که به سوی بخش مردانه بروند اما چند مشت با نثار بدگويی و دعای خدا خرابت کند گفتن های زنانه مواجه شده اند.
حکايت
شده است که گاه گاهی دختران شوخ، اگر ديده اند که مردی از دروازهء پيش روی داخل بس
شده و از ميان آنها می گذشته است، چندک هايی از او گرفته اند و خنديده اند. اما از
جمله قصه های که در اين زمينه وجود دارد و چند سال پيش شهرت يافت، اين است که:
زنی با
شتاب کوشيد به بس شهری برسد که در حال حرکت بود؛ از دروازهء عقبی و مردانه که
يگانه امکان رسيدن بداخل بس بود، داخل شد و خواست بسوی جای زنها برود. کسی از
مردان با کنايهء نيشدار به او گفت: مادر جان، از دروازهء مرد ها داخل شدی. زن توقف
کوتاهی کرد و پرسيد: آقا جان چه گفتی؟ دروازهء مرد ها!؟ مرد گفت، بلی از راه
دروازهء مرد ها داخل شدی مادر جان. زن که فکر می شد حال و احوال آمادگی پيشتر برای
جواب دادن او را داشت، روی خويش را طرف مرد کرد و گفت: مرد! مرد! آه ها! آقا جان!
مرد ها در کجا هستند؟ ميفهمی مرد ها در بنديخانهء پلچرخی هستند.
ديگران
که سوال و جواب را شنيده بودند، خاموش ماندند و بعضی ها آهسته آهسته خنديدند.
اما
گويا آن زن دردمند، خبر نبوده است که در زندان پلچرخی تنها مرد ها زندانی نبودند
بلکه زنها نيز زندانی بودند. بهر حال او را دريابيم و در غيابش سخن بيشتر نگوييم
که از سخن سخن بيشتر می رويد. گپ بر سر مشکلات موسسهء نسوان و نظم ها و جاهايست که
مردانه تعيين شده است. دنباله سخن خود را می گيريم.
بعد از
اينکه در موسسه نسوان کورس های فنی بوجود آمد، قرار بر آن شد که زنان فلم های
مسلکی و تربيه ای را در سينما زينب که متعلق به موسسه نسوان بود، ببينند. اما
پيشتر گفته آيد کسانی که سينما رفته و فلم های هنری را ديده اند و شاهد نشستن مرد
ها و زنها در آنجا بوده اند، نپندارند که نشان دادن فلمهای مسلکی برای زنها در
موسسه نسوان کار آسانی بوده است. خير. زنها (غير از خانم های وابسته به خانواده
سلطنتی و دولتمردان و خانم های شان که امکان ديدن فلم برای شان در ارگ سلطنتی
فراهم شده بود) از ديدن فلم در داخل شهری که سينما نيز داشت محروم بودند. همانگونه
که امروز نيز مليونها زن، در افغانستان اصلا داخل سينما نشده و فلمی را نديده و
حتا با نام آن آشنا نيستند.
وقتی
کورسهای فنی موسسه نسوان فلم های را وارد کرد تا به شاگردان نشان د هد، مشکل ديگری
سر برآورده است. متصديان امور، با اتخاذ تصاميم مردانه برای وقت آموزش زنان، تصميم
گرفته بودند که وقت نمايش را برای زنها جدا کنند. به اين معنی که بعد از وقت کار
رسمی مامورين فلمها برای زنان نمايش داده شود. وقتی زنها از سينما بيرون می شدند
تا روانه خانه های خود شوند، مخصوصا هنگامی که روز ها کوتاه و شام ها زودرس بود،
مشکل تاريکی و دير به خانه رسيدن درد سری بوده است. رشتيا بازهم در اين زمينه گپی
از پشينهاد های ابتکاری خود دارد، می گويد: چپراسی ها را با چراغ هريکين به هر سمت
برای همراهی خانم های که از خود نفرخدمت نداشتند موظف می نمودم.(13)
تا حال
در اين زمينه از خود زنانی که آن حال و احوال را ديده اند، مضمونی نديده و نخوانده
ام. از اين رو پرسشی است که خدای داند که ساير ابعاد گفته ناشدهء مشکلات چطور بود
و برعلاوه مصرف تيل هريکين، تعيين بودجه جداگانه برای آنها، تعداد چپراسی ها چگونه
بوده است؟ افسوس که از صحنه های که چپراسی با هريکين در درست، در کنار زنها
بسوی بس شهری روان بوده است، بازتاب های در ادبيات روزگار ديده نمی شود و از احساس
و ابراز حال و احوال خود زنها، از مشکلات رسيدن به خانه و حال و احوال و عکس العمل
مرد و اطفال گرسنه در برابر ناوقت آمدن زن چيزی بدانيم. اين قدر است که در
افغانستان چون مرد جدا از پختن و شستن تربيه شده است، و پخت و پز وظيفهء زنهاست،
می توان گفت که مرد بدخوی غم شکم را بيشتر داشته است تا فراگيری آموزش برای زن را.
و اگر قرار باشد، انسانی از روی چنين نفع و زيانی به رشد ذهنی و مسلکی و اجتماعی
زن بنگرد، بعيد به نظر نميرسد که آن تصميم گيرنده صد امکان موجود برای رشد زن را
که خود زن علاقمند آن است، فدای يک شکم نان به موقع کرده زن را اجازه ندهد که ديگر
ناوقت به منزل بيايد، پس بهتر آنست که در خانه بنشيند و نان بپزد!!
می
دانيم که آن جدا سازی ها و مشکلات را موج زمان هرچند با کندی دل آزاری، اندک اندک
از ميان برداشت. پسران و دختران مکاتب ابتدايی در آغاز، در شهر کابل توانستند يکجا
درس بخوانند. مسلما منفعتی را برای بودجه و جلوگيری از مصارف بيشتر آنهم در خلأ
آماده بودن معلمين از نظر کميت همراه داشت. با آنکه در مدارس عالی جدايی ها حفظ
گرديد، در دانشگاه کابل (پوهنتون) دختر ها و پسر ها اجازه يافتند که در زير يک سقف
درس بخوانند. اما ليليه (خوابگاه و اقامت گاه شبانه) جدا از هم بود.
هرقدر
جامعه از فعل و انفعال سياسی و نظامی و ديدگاه های جداگانه سياسی و فرهنگی نسبت به
زن تأثير پذيرفت، عمليه کاهش تعصب و ترس و تشويش و يا افزايش جداسازی ها نيز زير
سايه حاکميت سياسی موافق آن به وضاحت نشاندار گرديد.
سياست
دوران سالهای زمامداری داود خان و ظاهر خان با درس اندوزی از عکس العمل های ضد
اصلاحات دوره امانی با ملاحضه کاری و احتياط، زمينه ساز ورود بيشتر زنها در عرصه
های مختلف اجتماعی شد. بعيد از پذيرش نيست که زنان وابسته به دربار و محيط ماحول
دستگاه دولتی، جدا از بقيه زنان وابسته به اقشار بی بضاعت، بهترين زمينه را برای
بهره گيری از امتيازات نصيب شده باشند.
سياست
های که متعاقب کودتای هفت ثور حزب دموکراتيک خلق، عملی شد، بنابر تقاضای برنامه
حزبی، در بستر کشمکش های سياسی و نظامی تکاندهنده در جامعه، زن را بيشتر و در عرصه
های متنوعی از درگيری های سياسی و حتی نظامی و خبرچينی و با کاهش جداسازی ها سمت
داد. آنان که بيش از همه از برنامه برای ـ آزادی زن ـ گپ می زدند؛ چنان حال و
احوالی را بر جامعه مستولی کردند که هزاران داغ در دل مردان و زنان بر جای نهادند.
و يکی از نتايج جدايی های تحميلی دوره ايشان آنست که ده ها هزار زن بی وقت از مرد
های شان جدا شدند. اين جدايی را بايد ناشی از سر به نيست کردن مردان دانست.
تنظيم
های جهادی، گويی زن ستيزی را جز آرزو های هميشه گی قرار دادند. سياست آنها بر
مبنای جدا نگه داشتن زن از امور بيرون منزل تقاضا کرده که زن را در مجالس و محافل
تصميم گيری راه ندهند. با آنکه زنانی را در فعاليت های سياسی و فرهنگی مشغول
ساختند. حتی نهاد هايی را هم در زير نام جداگانه زنان تشکيل دادند. ولی در پرتو بی
اعتنايی در برابر حقوق زنان، اين تصور دست می دهد که زن را نيز برای مبارزه با زن
موقع دادند. آنها همواره به اين پندار بوده اند که زن عقل چنين کاری را ندارد! و
اين مرد است که بايد تصميم بگيرد.
و
طالبان که گويی سبقت زن ستيزی و جدا نگهه داشتن و اپارتايد جنسی را در برهنه ترين
صورت آن از همه ربوده اند، پنداشته می شود که سياست نرينه سازی پيشه کرده اند. که
اين حديث مجمل را با آثار زيانبار مفصل همه دانند. برخی با طلب آزادی و حقوق زن!
به همان جدا ساختن زن از محيط اجتماعی و برگشتاندن وی در چارديواری خانه از طرف
طالبان جانبداری می کنند.
از جدا
سازی های صاحبان اين نمونه مثالی گفتنی است، که اعضای خانواده زنی که در حال مرگ
است، او را به شفاخانه می برند که اميد زنده ماندن او بوده است. در شفاخانه
طالبان زن را اجازه نداده اند که شب هنگام کار کند. اعضای خانواده او پای های
داکتر را که مرد است می بوسند که وی را معاينه و تداوی کند. اما داکتر با دلهره و
چهرهء اندوهبار به آنها نگاه می کند، می ترسد و اجازه طالبان را مطرح ميکند. و می
گويد که اجازه دست زدن به تن زن مريض را ندارد...
طالبان
در اين قسمت از برنامه ها دچار مشکلات بسيار هستند. باری زن ها را از کار محروم
ساختند و چندی بعد به داکتر های زن اجازه دادند که به کار بپردازند. و برای داکتر
های دستور داده اند که: "از معاينه و تدوای زنان بدون محرم شرعی خودداری
ورزند. و نمی توانند به معالجه زنانی که غرض تداوی بدانها مراجعه می کنند
بپردازند." در ادامه اين مطلب در دوهفتنامهء زرنگار آمده است که: "اين
فرمان تازه طالبان هزاران زن بينوا و خاصتاً زنان بيوه را که محرم ندارند دچار
مشکلات تازه گردانيده است. طالبان همچنان، قابله ها، نرس ها و دايه ها را از رفتن
به خانه ها غرض کمک های صحی منع کرده اند. تصميمات اخير طالبان و سختگيری های جديد
از يکطرف قدرتگيری جناح تندرو طالبی را نشان می دهد و از طرف ديگر مشخص ساختن دقيق
موضع فکری و سياسی طالبان در رابطه به مسايل اجتماعی و فرهنگی است تا آنها خط تفريق
خود را از جناح های مختلف متبارز گردانند و در مذکرات احتمالی صلح در آينده نقش
مجلس علمای دينی را برجسته تر سازند. تصميات اخير طالبان مبنی بر بستن مکاتب خانگی
و مانع شدن داکتران از پذيرفتن مراجعين، تخطی صريح آنان را از موافقات قبلی شان با
نماينده گان سازمان ملل متحد آشکار ميسازد..."(14)
آری
اندوهنامهء سرنوشت زن در جامعه ما بدينجا نيز رسيده است که اندکی را باز گفتيم و
در جايهای ديگر گفتنی های ديگری را نيز بگوييم.
اشاره
يی از يک جداسازی ديگر از سوی فرهنگيان
در
نشريه «نای» (چاپ کابل) از فرهنگيان دوستدار مولوی جلال الدين محمد بلخی مطلبی جلب
توجه کرد که اگر نشود آنرا تأسف انگيز ناميد، سوال برانگيزش توان خواند. مطلبی
حاکی از جداسازی شرکت زنان و مردان در محفل خوانش و تحليل و تفسير اشعار مولوی.
در آن
نشريه چنين نگاشته شده است:
"کانون
دوستداران مولانا، بروفق خط مشی فرهنگی خود که ميخواهد در ترويج دادن انديشه حضرت
مولانا در بين جوانان و حلقات فرهنگی گام های مؤثری بردارد، به تحليل، تفسير و
خوانش مثنوی شريف هرهفته چهار روز ـ شنبه و چهار شنبه بعد از ساعت دو «2» در
دستگاه ساختمانی خورشيدی برای ذکور و روز های سه شنبه و پنجشنبه برای اناث می
پردازد."(15)
آيا
جای پرسش ندارد که چرا روز های شرکت زنها و مرد ها را از هم جدا کرده اند؟ مگر
خداوندگار بلخ پايه چنان سنتی را بر جای نهاده بود و دوستداران نمی خواهند سنت
شکنی و بدعتی پديد آروند؟ آيا در سال 1370 خورشيدی، شرکت زنان و دختران عزيزی که
دوستدار اشعار و تفسير و تحليل آن هستند، اخلالی در کار ايجاد می کند؟ آن چگونه
تواند بود؟ اگر اين دوستداران زن و مرد در زير يک سقف بنشينند و در ورای احساس صنف
و جنس، به تفسير و تحليل عزيزان مفسر گوش فرا دهند عيب کار در کجاست؟ مگر چنين
حضوری متحول نيست؟ مگر اشعاری وجود دارد که دست و پای مفسر را با حضور دستجمعی زن
و مرد خواهند بست؟ تصور می شود که چنين جداسازی ها شايسته چنين محافل نباشد. و اگر
فرهنگيان چنين کنند، آنگاه قدمی در راه تعميم جدای های برخاسته از اپارتايد جنسی
را با تشديد آن در انتظار باشيم. در حالی که برخی از مکان های جدا برای مرد ها و
زنها که پيشتر ها بدان اشاره کرديم حتا بحثی هم نداشته و کاملا جز نظم عامه به نظر
می آيد.
بحث
چگونگی سهم زن در اجتماع و يا محروم نگهداشتن او از درس و تحصيل و بعباره زننده و
محقر ديگری، "وزيرداخله خانه" نگهداشتن او، مدتهای مديدی در جامعه ما
وجود خواهد داشت. زيرا دارندگان چنان تصورات در جامعهء مردسالار و بدون حضور جنبش
تأثيرگذار زنان در جامعه؛ چنين وضعيتی را در چشم انداز می گذارد. سهم محافل و
شخصيت های سياسی و فرهنگی مرد نيز بسيار موثر است. آنانی که مسأله را نه از روی
منافع حاکميت، لزوم ديد های زودگذر سياسی و مد روز می بينند بلکه ناشی از نياز
روشنگری بدان توجه می کنند، وظيفه دارند تا آن راهی را که در نهايت خود از شب و
تداوم ستم بر زن و جدا نگهداشتن وی از زندگی فعال اجتماعی و برخلاف ديدن وی بعنوان
ابزاری سخن دارد، بشناسانند. دفاع از حقوق حقهء آنها را همواره مطرح کنند و
جداسازی های بی لزوم و غيرموجه و بی دليل را که وجه مشابهتی با محافظه کاری و ترس
از زن ستيزان دارد بباد اعتراض و انتقاد بگيرند. همچنان که نمونه های نامطلوب و
انحرافی و مطرود را که از آزادی زن، بی بند و باری های غيراخلاقی را برداشت ميکنند
بايد شناساند.
تاريخ دستنويس دسامبر
1999
هامبورگ
هنگام
بازنگری يادداشتهای بالا، سطر های تازه يی را افزودم که جای شکوه از جداسازی های
کانون دوستداران مولانا نمی ماند. مطلبی ديده شده از ذهنيتی حاکی است که در ايالات
متحده امريکا برای جدا کردن صنوف درسی دختر ها و پسر ها جدی تر مطرح شده است. برخی
از سياستمداران امريکا می خواهند مکتب های خالص برای بچه ها و دختر ها بوجود بيايد
اما همه از اين پيشنهاد استقبال نکرده اند. خانم «تری او نويل» Terry O’ Neill وابسته به سازمان ملی برای
زنان، در واشنگتن اين نظريات را تجاوز به حقوق زنان دانست.(16)
با
آنهم فکر می شود تجارب آن جامعه که آزادی هايش ره به جای های پرمخاطره يی نيز برده
است، طرف دلچسپی باشد. و اگر قرار باشد، جلو زيان های درس مشترک را بگيرند، و
جداسازی قابل انتقاد از طرف مخالفين و از جمله سازمان ملی زنان را مراعات کنند؛
بهترين راه گذاشتن انگشت انتقاد بر بی و بند و باری هايی باشد که مسخ آزادی در
آنجا و کشور های اروپايی باخود آورده است. همان چهرهء مسخ شده يی که می تواند در
نهايت، دستاويز مخالفين دموکراسی در کل و توجيه اپارتايد جنسی در تابعيت از آن در
کشور های نظير افغانستان شود!
پايان
اگست 2004 ع
هامبورگ
منابع:
1 ــ
رويداد لويه جرگه دارالسلطنه کابل، 1303 خورشيدی، ص 331
2 ــ
منبع پيشين
3 ــ 4
ــ 5 ــ لويه جرگه، صص 332 ــ 333
6 ــ
ليون پلادا، اصلاحات و انقلاب در افغانستان، ص 78، ترجمه داکتر باقی يوسفزی، 1989،
طبع پشاور / پاکستان
7 ــ
فضل غنی مجددی، افغانستان در عهد اعليحضرت امان الله خان، ص 159، فريمونت /
کاليفورنيا، ايالات متحده امريکا، 1997 ع
8 ــ
رويداد لويه جرگه
9 ــ
افغانستان در مسير تاريخ، ميرغلام محمد غبار، ص 277
10 ــ
11 ــ 12 ــ 13 ــ خاطرات سياسی سيد قاسم رشتيا، صص 51 ـ 53، سال 1997 ع، ويرجنيا
/ ايالات متحده امريکا.
14 ــ
دوهفته نامهء زرنگار، چاپ تورنتو / کانادا، ص 2، شماره 33، دهم سرطان 1377.
15 ــ
نای، مجله انجمن دوستداران مولانا، ص 96، سال 1370، کابل
16 ــ DW – WORLD.DE Das Ende der
Gemeinsamkeit 06.04.2005
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen