Sonntag, 25. März 2012

آب در کوزه . پیرامون کاتب فیض محمد .




   


نصیر مهرین
  
                          

                                   آب در کوزه و
                                           ما
                                                           تشنه لبان می‌گردیم
     بارجفاهای دیرینه برملا فیض محمد کاتب و فراورده های قلمی او را برداریم .
  

 




مؤرخ شهیر وارجمند کاتب فیض محمد هزاره


پهنه وابعاد فراورده های قلمی ،گونۀ تاریخ پردازی ونقش ونشان گام های عملی، که از ملا فیض محمد بزرگوار،معروف به کاتب برجای مانده است؛همچنان زحماتی که دراین راستا متحمل شده است، از او سیمای احترام بر انگیزوتحسین آفرینی را تصویر می کند.

 اما جای ابراز افسوس هم دارد که بسا ازاین تحسین گران، روی همه فراورده های قلمی او را ندیده اند. گواه هستیم بخش هایی که صورت انتشاردیده اند،سالها است که به عنوان سرچشمۀ کاربسا ازنویسندگان وتاریخ نگاران کشورما وپژوهش گران خارجی طرف استفاده میباشند.هیچ نویسنده ومؤرخی رانتوان یافت کهاثرویاآثاراورا خوانده باشد، اما از او به نیکویی ننویسد. گونۀ راه دادن حقایق در دشوارترین روزگار،که حقیقت نویسی جرم محسوب می شد،به بـُـعد توجه به آن شخصیت گرامی افزوده است.

با چنین آگاهی از او وآثاری که با گذشت چند دهه هنوزهم منتشر نشده اند؛تأثر، شکوَه وشکایت، اعتراض و پرسش های انگیزه یابانه نیزدرذهن جای میگیرند. نگارندۀ این سطرها با میسر شدن زمینۀ ورق گردانی بخشی از آثار کاتب، به این نتیجه رسیده ام که در حق او وآثار گرانسنگ اش در مراحل مختلف و به اشکال  مختلف جفا شده است. مثال هایی را نشان می دهیم:

- کاتب در دل  دشواری های طاقت سوز بزرگ شد. تشدید ستم روزگاردرحق او که درکودکی دامنگیرش بود و مردم مناطقی را که وی به آنها تعلق داشت ، بایسته است درروزگارحکومت داری امیرعبدالرحمان خان وآن راه وروش سرکوبگرانه جست. منظور ما ستم ها ومظالمی اند که در مناطق مرکزی وهزاره نشین کشوراعمال شد.  ستمی که زنده گی ده ها هزارخانواده ومنجمله کودکان را دستخوش تیره ترین ناگواریها کرد . روزگار وستمی که جز اندک یادآوری ،هنوز هم سخنی شایسته وبایسته  ازآنها درمیان نیست.

  فیض محمد دردل آن اوضاع درس خواند، نوشت و آنها را به درستی ونیکویی فراگرفت. اگربرخی از دانشجویان سده های پیشین به سوی دمشق و بغداد  یا بلخ وهند راه می پیمودند؛ فیض محمد نخست ازامکانات میسردرقندهاربهره گرفت وپس از آن راه به سوی هند برتانیه یی شتافت. زبان فارسی دری ، پشتو، اردو ، عربی و تا اندازه یی زبان انگلیسی را آموخت. با تمام دشواری ها دانش معمول زمان را فراگرفت و درمقام بهترین کاتب پر آوازۀ زمانه اش ، توجه امیرحبیب الله خان را جلب نمود.

 مسلم است که احاطۀ او به دانش معمول روز،سبب شد که امیر حبیب الله خان او را به دربار خویش فراخواند تا تاریخ مورد ذوق وعلاقۀ امیر را بنویسد.

به این ترتیب، جوانی که آزادانه وبا امکانات شخصی بار زحمت بردوش نهاد ودانشی فراگرفت،ملزم شد که تاریخ سفارشی بنویسد. آزاده مردی  که بنابر اوضاع پرورش دهنده وچشمدیدها واندوخته هایش باید آزادانه می نوشت،شاهد ستم دیگری شد، که آنرا هر روزو شب در شانه زندگی حمل می نمود. کار او تدوین تاریخ مورد نیاز امیر با نام " تحفة الحبیب " بود. یعنی تحفۀ امیرحبیب الله خان سراج الملة والدین. یا امیری که خودش و وعاظ السلاطین لقب چراغ مردم ودین بر او نهادند.

 کاتب با تمام رنجی که هنگام نوشتن متحمل شد، دربار ودرباریان تحفةالحبیب را نپسندیدند. زیرا نیازمندان تدوین تاریخ مجعول و فرمایشی در پی تهیۀ جعلیات بودند . آن ناپسندیدگی و رد کتاب وفرمان دادن به تهیۀ کتاب دیگری،باید دل  کاتب را بسیار آزرده باشد. به رغم فرمایشات درباری، آنچه طرف توجه نبوده است، از راه یابی برداشت ها ونقطه نظرهای کاتب حکایت دارد. نبشته های او را کسانی هم مراقبت، حک واصلاح وجرح وتعدیل می نمودند که فهم لازم را نداشتند. رنج وآزرده دلی و واکنش او در برابر فرمایشات نادرست ، باری به قلم خودش چنین نوشته شده است :

" در جاییکه یکی از ناقدان مذکور، سویۀ عالی نداشته وایراد را نوشته اند، کاتب در مقابل « پافشاری می کند. مثلا ً بر کنار صفحۀ 104 جلد دوم که بر او اعتراض تطویل عبارت پردازی واطناب کلام کرده اند، وی می نویسد:
« جملۀ معترضه که مشتمل بر اوصاف ظالمان و متضمن مظلومیت ستمدیده گان است، برسبیل تنبیه نگارش داده شد. زیرا که مقام را مناسب دانسته تحریر نمودم اطناب ممل نیست ." (1)

 وقتی تحفة الحبیب را نپسندیدند،گفتند " سراج التواریخ " را بنویسد. با نامی که منظور ومقصد از آن پیداست وبا چارچوب از پیش تعیین شده. یعنی منظورِمدح نیاکان امیر حبیب الله را جواب بگوید تا خود مقدمه یی باشد برای مدح وتوصیف از کارنامه ها ی شخص " سراج الملة والدین ".
کاتب کارنوشتن سراج التواریخ را روی دست گرفت.هنگام نوشتن آن از برخی مطالب ونگاشته های تحفة الحبیب استفاده نمود. وهمانگونه که در حاشیۀ دستنویس " سراج التواریخ" برجای مانده است، نه تنها درباریان؛ بلکه شخص امیر برگ های نگاشته شدۀ آن را می خواند وجرح وتعدیل دلخواه می نمود.


با تحمیل چنان دلخواهی ها می توان ره به سوی دریافت  رنجی برد که کاتب مظلومانه آنها را لمس می نمود. اما کاتب با چیرگی وهنرمندیی که در نوشتن داشت، حقایق تلخ، ناهنجاری ها وناگواری هایی را که مردم از سوی دربار ها


 
  
دیده بودند،در سراج التواریخ آورد. آن موارد در پهلوی حضور جفای امیر ودرباریان او،پایبندی و دلبستگی وتعهد کاتب را به ابراز حقایق درتاریخ پردازی افغانستان نشان میدهد. ازهنرمندی وآرزوهای موفقانۀ کاتب برای آوردن وتصویرکردن ستم هایی که برمردم رفته است؛وبه منظور تصویرمظالمی که زورمندان مستبد خوی در حق مردم اعمال کرده اند، تقریبا ً همه آنانی که سراج التواریخ را خوانده  ودستی در قلم داشته اند،صحبت نموده اند. در ینجا نمونه یی را از مرحوم میر محمد صدیق فرهنگ میاوریم . نامبرده درراستای  کارهای فرهنگی در زمانۀ ا میر حبیب الله خان به کاتب و اثراو چنین اشاره  می کند :

" کار علمی مهم دیگری که درین عصر و زیر نظر شخص امیر صورت گرفت،تألیف کتاب سراج التواریخ،در تاریخ افغانستان از عصر احمدشاه به بعد توسط مؤرخ، محقق و دانشمند فیض محمد هزاره بود. مؤلف این کتاب نه تنها معلومات جامع وکاملی را در مورد دورۀ سلطنت سدوزایی و محمد زایی برای بار اول دریک تألیف نفیس جمع آوری نموده؛ بلکه سعی ورزیده است  تا در زیر پرده عبارت تعارفی که گریزازآن درشرایط عصر خارج از امکان بود، یک سلسله حقایق را درمورد نواقص اداره وبیدادگری زمامداران بگونه ای مفصل ومستند ثبت تاریخ کند."(2)

در زمان پادشاهی امان الله خان،با آنکه کار تاریخ نگاری کاتب در گونۀ رسمی نیز ادامه یافت، وبا آنکه امکانات چاپ ونشر رساله ها وکتاب ها بهبودی یافت، اما آثار کاتب چاپ نشدند.

نکتۀ جالب دیگر در حیات کاتب در زمان پادشاهی امیر امان الله خان این است که او همچنان کاتب بماند. درآن زمانه یی که افغانستان با قحط الرجال بیشتر مواجه بود، دراوضاعی که  اشخاصی در سطح  کاتب چند تن معدود بیش نبودند، ومردمانی با سواد ِ اندک را درمقام  وزیرفراز میاوردند، به سفارت میفرستادند ویا به بقیه وظایف دولتی می گماردند، اما کاتب همچنان کاتب بود. اما چگونه کاتب؟ جان سخن درین نکته نهفته است که شاه کاتب را برای مشوره روی مسایل مهم فرا میخواند و در وزارت خارجه ویا امورعدلیه نیز از او مشوره می گرفتند.
این نمونه  ها را ببینیم :
-          
-         " نامۀ مؤرخ پنج دلو 1298 نظارت خارجه بیانگر این است ،که کاتب با هیأتی به غرض اجرای مسایلی به هزاره جات رفته وباید راپور اجراآت خود را به حضور امان الله  خان تقدیم نماید.

-         در نامۀ مورخ 13 دلو 1298 به امضای محمود طرزی از کاتب تقاضا شد که به روز  پانزدهم دلو جهت مذاکرۀ بعضی از مسایل به نظارت خارجیه حاضر شود

-         در نامۀ مورخ پانزدهم قوس 1299 به امضای محمد سرور یاور اعلیحضرت امان الله خان از کاتب خواسته شده است که در گلخانۀ ارگ حضور یابد، که  از او ویک نفر معلم در باب مسالۀ کنیز استفسار به عمل آید."(3)

در واقع می نگریم که صلاحیت های معنوی و دانشی او در سطحی بود که میبایست به صورت رسمی مقام مشاوریت شاه وچند وزیر را می داشت.

با سقوط نظام امانی، ازطرف حکومت امیر حبیب الله " خادم دین رسول الله" با چند تن دیگر به مناطق مرکزی کشور فرستاده شد؛ تا از مردم آن دیار برای امیر بعیت بستانند. تحقق آن منظور سهل نبود، زیرا اگر پیرامون اصلاحات و کارروایی های زمانۀ پادشاهی امان الله خان هر بحث وجدلی حضور بیابد، گسستی را که امان الله خان با شیوۀ عبدالرحمان خانی در برابر مردمان هزارۀ کشور نشان داد، سزاوار ابراز رضایت از آن تصمیم وحق شناسی از طرف آنها بود. آن خاطره های خوش و حق شناسی سبب شد که هیأت را دست خالی مسترد نمایند. حتا یک تن از اعضأی هیأت ( عبدالرحمان خان از متنفذین وزمینداران کهدامن) را که برای کسب بعیت اصرار کرده بود،به دار بیاویختند. (4)

پس از وفات کاتب، اگردست جفا برجسم وروان او کوتاه شد،عصاره وفشردۀ زحمات زندگی یا فراورده های قلمی اش،جفا ها را نگریستند.آ شکار شد که او چند هزاربرگ دیگر نیز پیرامون تاریخ و موضوعات دیگری نوشته و برخی آثار را با خط خوش وزیبا ،نساخی نموده است .

آثارکاتب 
با توجه به میزان اطلاعات ویا دسترسی به آثار کاتب،گزارش های متفاوتی ارایه شده است.تصور میشود که تهیۀ فهرست وگزارش جامع از آثارکاتب هنوز در دست نباشد. در پایان آنچه را که تا اکنون دربرخی منابع انتشار یافته درپایان میاوریم. جزییات فهرست جدیدی را که محتمل است برخی از آنها در ارشیف ملی نیز نباشد ،در پیوست شماره 4 آوردیم .

نخست به تذکر آن فراوره های او میپردازیم که پیشتر ازطرف چند تن نویسنده گان از آنها و محل نگهداشت شان نام برده شده است.

- تحفة الحبیب . درسه جلد.

حبیبی در بارۀ تحفة الحبیب می نویسد :" . . . بسی از مسایل مبهم تاریخ وطن ازین کتاب و نوشته های حواشی آن واضح میگردد که برای نویسنده گان دورۀ تاریخ محمد زایی ها از غنایم اسناد است .
برای اینکه چنین مسأله مهم( که در تاریخ تحریر کتب تاریخی وطن اهمیت به سزایی دارد،وهم باید در وقایع و حوادث دورّ امیر حبیب الله خان ضبط گردد ) بعدازین از نظر ها پوشیده نماند،سطری چند راجع به این کتاب ( تحفة الحبیب ) نوشتم . . ." (5)

- سراج التو اریخ .

مطابق نوشتۀ حسین نایل در چهار جلد است. از نظر وی جلد چهارم تا حال مفقود است. اما عبدالحی حبیبی از پنج جلد سراج التواریخ یاد نموده چنین مینویسد :
" جلد چهارم. 
قراریکه دکتور بهروز در سنۀ 1361ش. درمسکو به من گفت: کاتب تاریخ خود را تا سال هشتم عصر امانی 1306 ش. نوشت. شش سال اخیر امیرعبدالرحمن وتمام دورۀ امارت حبیب الله خان در یک جلد در حدود سه هزار صفحه به خط میرزا محمد قاسم خان کابلی به فرمایش فیض محمد خان وزیر معارف وهدایت هاشم شایق افندی رئیس دارالتألیف نوشته شده و در کتابخانۀ معارف موجود بود که احوال قتل امیر حبیب الله را هم داشت، ولی اکنون موجود نیست .
ونیز به خط خود کاتب ومشتمل بر احوال هشت سال وسه ماه سلطنت امان الله خان نزد عبدالغفور غرقه دیده شده بود که سرنوشت این دو جلد اخیری معلوم نیست ." (6)


جلد اول و دوم سراج التواریخ که در درسال 1331قمری در کابل چاپ گردید. نسخۀ قلمی آن با خط نستعلیق به قلم کاتب ، در آرشیف ملی موجود است .از چندی به اینطرف در کتابخانۀ دیجیتال افغانستان نیز انتشار یافته است.

- تذکرۀ انقلاب
نیلاب رحیمی که از آن به عنوان تذکر انقلاب نام میبرد( شاید هم هنگام حروف چینی ، اشتباهی رخ داده است ) ، مینویسد که یگانه اثری است که " دامنش با گرد تعرض مخربان فرهنگی ومغرضان سیاسی آلوده نگردیده ، همین رسالۀ خطی" تذکر انقلاب" است. بنابر این هر مطلبی که در آن بیان گردیده، واقعه یی است که مؤرخ آنرا دیده و درین دفتر ضبط کرده است. این کتاب با همان صفاتی که بیان شد، در ( 209) صفحه به خط نستعلیق ریز و زیبای فیض محمد کاتب نگارندۀ آن به کاغذ مروجۀ همان زمان تدوین گردیده ونبشته شده است. محتوی کتاب در بارۀ سقوط دولت امانی و بقدرت رسیدن حبیب الله کلکانی وعلل بروز این رویداد می باشد."(7) 

آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم
از نسخۀ خطی تذکرۀ انقلاب، که در آرشیف ملی موجود است، مؤلف روسی شکیراندو Shkirando فلمبرداری نموده وبعدآنرابه زبان روسی ترجمه کرده است. پروفیسور مک چسنی امریکایی از روی متن روسی، برگردان آن را به زبان انگلیسی ارایه داده است.

         

ترجمه وتلخیص همراه با مقدمۀ مفصل از: Robert D .McChesney

رابرت مک چسنی ، بیشتر ار سه دهه استاد تاریخ و مطالعات خاورمیانه، در دانشگاه نیویارک بود. او در سال 2007 بازنشسته شد واکنون به پژوهش مستقل مشغول است. عرصۀ کار تحقیقی پروفیسور مک چسنی ، تاریخ افغانستان ، آسیای میانه وایران است.(8)

با آگاهی از همچو ترجمه ها اگر از یکسو، به عظمت کار قلمی وزحمات کاتب بیشتر پی می بریم وخشنود می شویم که محققان خارجی از زحمات او بهره میگیرند، از سوی دیگر بازهم جفایی را میابیم که در داخل کشور در حق او وعلاقمندان ونیازمندان آثار او اعمال شده است.

چقدر جای تأسف است که پژوهندگان وعلاقمندان هم میهن ما که به مطالعۀ پایان دورۀ پادشاهی امان الله خان وفعالیت های براندازی آن رژیم،نیاز دارند، از خواندن این برگها یا سرچشمه های اصلی همچنان محروم استند. 

کتاب " بحران ونجات " فقید مظلوم محی الدین انیس، به رغم دستکاری هایی که شاید دیده باشد، می تواند در حوزۀ چنان بحث وتحقیقی کمک نماید، زیرا این کتاب هم به مسایل واسباب وعوامل شورش ها وسقوط نظام امانی پرداخته است، اما نمی توان فراموش نمود که او در زمان چاپ کتاب با محدودیت هایی از استبداد حاکم مواجه بود که کاتب ،با نگارش آزادانه ونه فرمایشی آن محدودیت را شکسته بود. عدم دسترسی علاقمندان به نگاشته های کاتب درین زمینه و انتشار کتاب های فرمایشی و جعل آمیزو مداحانه یی مانند "نادر افغان" به گمراهی کشاندن و مغشوش نمودن بیشتر وقایع آن دوره افزود.

- نسب نامۀ طوایف افاغنه. (از طرف آقای کاظم یزدانی چاپ ونشرشد) از این اثر با عنوان "نژاد نامۀ افغان"نیزنامبرده شده است 

- فیضی از فیوضات.

دکتور جلال الدین در بارۀ فیضی از فیوضات نوشته است که : " بیش از دوصد ونه صفحه دارد. فقط یک فصل آن در اختیار ماست . . . که این بخش هم در کتاب تاریخ سیاسی افغانستان تألیف سید مهدی فرخ گنجانیده شده که در سال 1314 شمسی در تهران به زیور طبع آراسته گشته است.
درین بخش، نخست از روابط افراد و زمامداران کشوربا کشورهای مجاور؛ به ویژه هند برتانوی صحبت به میان آمده واین روابط که بیشتز متکی برچگونگی عقد پیمان ها ومعاهدات وبعد تخطی از آنها میباشد، به بحث وفحص گرفته شده، . . ."(9) است.

- تاریخ حکمای متقدم
- بخش دوم از جلد سوم سراج التواریخ.
- امان الانشأ
- بخش یکم از جلد پنجم امان التواریخ
- تاریخ عصر امانیه
- فقرات شرعیه
- یادداشت ها ومقالات کاتب (10) 

طوری که می بینیم، از زمان امیر حبیب الله خان به بعد بخش قابل ملاحظۀ فراورده های قلمی کاتب در معرض سانسور بوده اند و کاتب توان مادی چاپ ونشر آنها را نداشت. در حالیکه جامعه نیازمند دیدارآثار او بود. در نتیجه متعلمین ومحصلین واهل تحقیق ومطالعه از خواندن آثار او محروم ماندند. چه رسد به اینکه نام مکتب و یا سالونی از دانشگاه را به اسم او بنویسند. وحتا آنجا که سراج التواریخ ونام او از روی ضرورت نگارش تاریخ ادبیات ازطرف دانشمندی مانند مرحوم محمد حیدر ژوبل آورده میشود، بی انصافی، مغشوش نمودن محتوی سراج التواریخ و تحریف نام او را می بینیم : ژوبل چنین مینویسد :

" سراج التواریخ : نگارش سراج التواریخ به فرمان وتشویق وتصحیح امیر حبیب الله خان شهید بوسیلۀ میرزا فیض محمد- غوری که از منشیان و نویسندگان آندور است در سه جلد آغاز یافت،ومولوی عبدالرؤف ومنشی عبدالطیف از مصححان آن بودند،جلد اول ودوم باحث از وقایع تاریخی دولت ابدالی افغانستان و دورۀ حکومت محمد زایی در کابل طبع و دریک وقایه نشر گرد ید.جلد سوم آن حاوی تاریخ عهد امیر عبدالرحمن خان از جلوس اوتا سال 1314 قمری یعنی سال قبل ازختم شاهی امیرموصوف در مطبعۀ ماشین خانه کابل به طبع رسیداما نشر نشد. با آنهم برخی اشخاص توانستند مجلدات آن را بدست آرند.جلد چهارم که مشتمل برتاریخ دورۀ سلطنت خود امیر موصوف بود،چون میرزافیض محمد مأیوس شد نگاشته نیامد. این سه جلداز نظر اسلوب نگارش تاریخ دارای نقایصی است،در تدوین دورۀ محمد زایی از دیدنیها وشنیدنیهای خود نیز استفاده کرده. از نظر سبک نثر نویسی بمراتب بهتر از کتابهای تاریخ سابق الذکر در همین فصل ( منظور پادشاهان متأخرین افغانستان از میرزا یعقوب علی کافی ،گلشن امارت نورمحمد قندهاری ، تاریخ سلطانی سلطان محمد خالص و تاج التواریخ است ) میباشد. میرزا فیض محمد در 1308 شمسی در اغتشاش سقاو کشته شد."(11)


شایان یادآوری است که اگرآثار او نزد خانواده وشخص مرحوم علی محمد فرزند او نگهداری می شد،به این معنی نبود که دیگران از موجودیت آنها آگاهی نداشتند. فرزند گرامی اش میدانست که پدر آنها رابرای نگهداری در منزل نه نوشته،بلکه برای مردم نوشته است .اما مردم به آنها دسترسی نداشتند. دسترسی مردم هم بدون چاپ وانتشار آنها میسر نبود. بازماندگان کاتب هم مانند خود او توان وامکان چاپ ونشر آن آثار را نداشتند.

پس از کودتای 7 ثورکه جناب لطیف ناظمی،هنگام اشتغال خویش در ریاست فرهنگ به دلیل علایق و اعتنا به آثاراو، به خانواده اش مراجعه کرد، در نتیجه زمینه برای دیدار وحفظ آثار او در آرشیف ملی از طرف چند تن دیگر مساعد گردید. ناظمی درین زمینه می نویسد :
" از خجستگی های صاحب اين قلم آنست که هنگام اشتغال خويش در رياست فرهنگ دراثرمفاهمه و گفتگوهای پيهم با علی محمد فرزندکاتب فقيد، توانست موافقت وی را در فروش آثار پدرش به دست آورد و هفتاد و شش قلم از آثار کاتب را در ۳٢۶٧ صفحه به بهای معتنابهی خريداری کند و به آرشيف ملی بسپارد تا باشد که اين گنجينه، چراغ فروزنده يی درعرصهء تاريخ نويسی وپژوهش، فراراه انديشمندان گردد.» (12)

کار جالب جناب ناظمی، حصول این اطمینان بود، که تضمینی برای نگهداری آثار گرانبهای کاتب در آرشیف ملی موجود است. همچنان که چند تن بیشتر می توانستند به آنجا مراجعه نمایند.به سخن دیگر آرشیف جای بهتر از منزل فرزند کاتب بود.


 اما از سوی دیگر نیک آشکار است که همه علاقمندان را توان و امکان رفتن به آرشیف ملی و ورق گردانی آن آثار میسرنبود و نیست. به ویژه از مجموع دانشجویان ومعلمین و تاریخ نگاران کابل و ولایات، شاید چند تنی چنین فرصت وامکان را به دست آورده اند.
افزون بر آن، کشوری که جنگ و ویرانگری ها و پایتخت سوزی یا جنگ های کوچه به کوچه را شاهد بوده است، کشوری که دست بیگانگان درغارت آثار گرانبها و موزیم آن باز بود ودر آینده نیز چنین احتمالی وجود تواند داشت، هیچ تضمینی برای حفظ آرشیف ملی درآن کشور وجود ندارد.

این چنین است که در راستای یادآوری از نگهداشت آثار کاتب ، به جفای عدم انتشار آنها نیز پی می بریم .

جفا در حق او هنگامی دل آزارتر می شود که یادکرد وگرفتن سمینار برای او، در محور اهداف سیاسی و شعارهای روز قرار گرفت. اگر در پیشینه ها کاتب در معرض سانسور بود، در سیمیناری که در سال 1362 برای او در کابل دایر گردید، به یادکردهای اغواگرانه/ سیاسی از طرف دولتیان روبرو می شویم. سمینار کاتب جایگاهی را هم گرفت تا دولتیان وا نمود کنند که با یاد از کاتب تساوی ملیتی/ قومی در پرتو مشی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، تأمین شده است. شاهدانی که با همان انگیزه ها روی صحنه آمده اند، درنمونۀ سخنان سلیمان لایق و دستگیر پنجشیری،بیشتر وضاحت دارند.

ازسلیمان لایق را بخوانیم :

" هدف اساسی وزارت اقوام وقبایل ازبرگزاری جلسۀ یاد بود وتجلیل یکصدوبیست وپنجمین سالگرد تولد فیض محمد کاتب یک وجیبۀ ملی می باشد که متوجه حرمت گذاشتن به کافۀ ملیت های افغانستان وترویج شیوه وطریقه ایست که مبین مشی انقلابی حزب دموکراتیک خلق افغانستان در ساحۀ ملی شده بتواند.
در پیام مورخ 28/10/1360 شورای انقلابی جمهوری دموکراتیک افغانستان که عنوانی ملیت ها واقوام ساکن افغانستان صادر شده وبه امضای رفیق ببرک کارمل. . . مزین شده است، چنین گفته میشود: ما به برکت پیروزی انقلاب ثور مخصوصاً مرحلۀ نوین تکاملی آن برای نخستین بار در تاریخ کشور رسماً تساوی حقوق سیاسی ملیت ها واقوام کشور را اعلام میداریم . . ." (13) ص 7( بعد دوصفحۀ دیگر نیز در سطح همین تبلیغات حزبی است )

وقتی سلیمان لایق میگوید:
" وزارت اقوام وقبایل توجه مزید دانشمندان کشور رابه تتبع وتحقیق بیشتر در آثار این مورخ (کاتب) جلب میکند . . . "؛ معلوم نیست که دانشمندان آثار او را از کجا به دست بیاورند. تتبع وتحقیق در آثار کاتب ویا بهره گیری از آثار او زمانی میسر است که آنها چاپ شوند زیرا به تنهایی نسخه های اندکی که از سراج التواریخ باقی مانده ودردست یک تعداد است، در میزان با ضرورت وتعداد علاقمندان بسنده نیست.

دستگیر پنجشیری " رئیس اتحادیۀ نویسندگان" هستۀ اصلی سخنان لایق را به تکرار میاورد:

" با غرور وافتخار میتوان ادعا کرد فقط بعد از پیروزی انقلاب ثور ومرحلۀ کنونی انقلاب ثور است که برای نخستین بار در تاریخ بامساله ملی برخورد صحیح دقیق ترواصولی صورت میگیرد. حزب دموکراتیک خلق افغانستان . . .اتحادیه نویسنده گان جمهوری دموکراتیک افغانستان معرفی آثار چنین شخصیت های علمی ومفاخر ملی مردم افغانستان را وسیلۀ تقویت همبستگی رزمجویانه احترام واعتماد متقابله میان اقوام وملیت های باهم برادر در افغانستان ارزیابی میکند وآرزو مند است که اکادمی علوم با نشر، طبع، تصحیح وتعلیق آثار تاریخی ملافیض محمد کاتب ودیگر مورخان ودانشمندان وطن زمینه های جاویدانه شدن آثار ادبی، تاریخی وفرهنگی پیشینیان ما را مساعد سازند وبا گرامی داشت از مقام دانشمندان وشخصیت های علمی وفرهنگی واجتماعی توده های زحمتکش وشگوفانی ادبیات، فرهنگ، هنر وتاریخ قبایل، اقوام وملیت های با هم برادر افغانستان، نقش فعال خود را ایفا کنند."(14)

به این ترتیب، یاد از کاتب به توصیف وتمجید در پرتو همان اهداف سیاسی / حزبی محصور ماند وکار اصلی یا چاپ ونشر فراورده های قلمی کاتب به آرزومندی ها و همچنان در آرشیف گذاشته شد.

عدم انتشار آثار او در واقع سنت جفا کاری را ادامه داد.اما شایان یادآوری است که اگر دولتمردانی مانند سلیمان لایق و دستگیرپنجشیری به اقتضای چارچوب شعارهاودرآن محدوده به مسأله دیده بودند، آنانی که با تاریخ سروکارداشتند،توجه شان به محتویات آثار کاتب وچاپ آن هم است. ازهمین رو فرازهای سخنان چندتن را هنگام نام بردن از آثار او آورده ایم .
*
چنانکه دیده میشود تنها چاپ سال 1331 قمری سراج التواریخ در سالهای بعدتر در اختیارتعدادی معدودی ازعلاقمندان قرارگرفت . درحالی که با تزاید روزافزون وبیشمار کتابخوان ها و دانشجویان، تلاش برای پیدا نمودن نسخه یی از آن بسیار محسوس بود.

اگر تذکرۀ انقلاب به زبان روسی ترجمه شد، در افغانستان چشم ها روی متن اصلی را ندیدند.

نسب نامۀ طوایف افاغنه با عنوان نژادنامۀ افغان،در سال 1372در کویته به نشر رسید.

معلوماتی را که جناب حسین علی یزدانی (حاج کاظم) در مقدمۀ کتاب نوشته است، به خوبی ازسرنوشت تأثربارنبود هزینۀ چاپ در زمان حیات کاتب سخن میگوید وی می نویسد :

" این رساله توسط شخصی که نام و امضأ او را نتوانستم بخوانم، در سال 1326 شمسی به حاج آقای حسن ملک اهدأ شده است. اهدأ کننده در حاشیۀ صفحۀ اول، چنین نوشته است:

"چون مجال وحوصله ای نمانده که به چاپ این کتاب اقدام نمود؛ بهتر دانستم آن را به دوست محترم بزرگوار خود، حضرت مستطاب حاج حسین آقای ملک تقدیم نمایم تااگر مقبول افتد در کتابخانۀ ملی ایشان محفوظ بماند."
یزدانی در پاسخ به پرسشی " این کتاب چگونه به ایران رسیده است ؟ " ،که خود مطرح نموده مینویسد: مؤلف در اواخر سال 1308 یا آوایل 1309 شمسی به منظور معالجه به ایران آمده است، گمان من این است که او در این سفر بعضی از آثار قلمی خویش را با خود به ایران آورده است تابه چاپ برساند که به خاطر نداشتن هزینۀ چاپ یا بیماری به چاپ هیچ یک ازآثار خویش درایران موفق نمی شود وبنا چار این رساله را واحیاناً بقیه آثار خویش را به دوست یا دوستان خویش سپرده تا اگر آنها بتوانند به چاپ آن اقدام کنند. . . ."(15)
  




جلد اول و دوم سراج التواریخ ، با طرح واقدام ظریفانۀ یک تن ازعلاقمندان آثار کاتب درپشاور تجدید چاپ شد.(16)

جلد سوم ( قسمت اول و قسمت دوم در کتاب جداگانه با صحافت زیبا به همت آقای ع.م غزنوی درسال 1370در ایران تجدید چاپ شد. (17)
 


جلد سوم. چاپ سال 1370


چنانچه آشکار می شود تجدید چاپ سراج التواریخ ویا انتشار نژاد نامۀ افغان به همت اشخاص علاقمند و فرهنگ دوستان دلسوز انتشار یافته اند. در حالیکه امکانات مادی - تخنیکی وموجودیت اشخاص کمک کننده برای ترتیب، تبویب ، آرایش مورد نیازو نگارنده گان حاشیه ها وتعلیقات وجود داشت و امروز هم وجود دارد.
اگر اندکی از تألیفات پولوبیوس Polybius مؤرخ یونانی که پیش از میلاد مسیح می زیست، به مارسیده است،جای شکایتی در میان نیست.
اگر ازتاریخ الرسل والملوک، قسمت ها وبخش هایی برای ما نرسیده اند، که مؤلف وعده داده بود؛شاید به دلیل ناتوانی های ایام کهولت ویا بیماری محمد بن جریر طبری بوده است.
اگر همۀ مجلدات تاریخ بیهقی را نداریم،اسباب وعلل آن را درآفات طبعی، گزند ناشی ازجنگها و دشواری حفظ ونگهداشت نسخه های اندکی می توان سراغ گرفت، که به مرور زمان از دست رفته اند.

و میدانیم که سیفی هروی مؤلف تاریخ نامۀ هرات هم مانند طبری ازادامۀ کار خویش وعده داده بود، اما اگر نشانی از آن نمیابیم،محدودیت های مختلفی آنرا توجیه توانند کرد که در بعد زمان اثر گذاشته اند. ویا اینکه شاید سیفی هروی چنان تصمیمی را نتوانسته انجام دهد. اما سرنوشت هیچکدام آنها را با سرنوشت جفا آمیزی که فراورده های قلمی کاتب درین چند دهۀ پسین به گونۀ ناگسسته دیده اند،نمی توان مقایسه نمود.

با آنکه در داخل وخارج، بارها صدای نارضایتی وشکایت ازبابت عدم انتشار آثار کاتب بلند بوده است،اماهیچوقت آب از آب تکان نخورد و ازطرف مقامات مسؤول درافغانستان تصمیم جدی در زمینه اتخاذ نگردید.

در ادامۀ همه سوال برانگیزی،شکایت وآرزومندی برای انتشار آثار چاپ نشدۀ کاتب بود که دوسال پیش با فرهیختۀ دلسوز جناب دکتورعلی نهضت به نتیجه یی رسیدیم که با اهل کار در زمینۀ انتشار آثار او در تماس شده وخویش رابرای کاری مثمر آماده نماییم. اما پیشامد روانسوزی درزنده گی خانواده گی این عزیز، مانع پیشبرد برنامۀ مطروحه شد.

چندی پیش نواسۀ ارجمند کاتب فقید، جناب وحید فیضی، نامه یی عنوانی جناب دکتور سیدمخدوم رهین،وزیراطلاعات وفرهنگ نوشت که پاسخ موافقت جناب رهین و امیدواریی را با خود داشت.

در نامۀ جناب وزیر، با آن که از تأسیس یک کمیته و کمیسیون چاپ آثار کاتب  نام برده شده است، اما به دلیل عادت وعده دهی های عملی ناشده،که  درمیان دولتمردان افغانستان رایج است،نگارندۀ این سطوربا مقداری شک وناباوری، به وعده ها دیده، آرزو مند هستم که آن وعده نوشتن درروی یخ نباشد.  همچنان در پهلوی گوش به آواز بودن پیامی از آن منبع، نمی شود، دنبالۀ کار مستقل و در نظر گرفتۀ خویش را رها نماییم . به منظور پیشبرد این منظور پیشنهاد مقدماتی را که در پایان میاید ، ابلاغ می نماییم :


     پیشنهاد ایجاد کمیتۀ چاپ ونشر آثار کاتب


با توجه به اهمیت آثار و سرگذشتی که آثار کاتب دیده است ، وبا توجه به غفلت ها وسهل انگاری هایی که حکومت های افغانستان نشان داده اند،تصور می شود که اگر کمیتۀ مستقلی برای مطالعه، چاپ و نشرآثار آن بزرگوار در نظر گرفته شود، اطمینان بیشتری خواهیم داشت .
 برای این منظورقلمزنان و اشخاصی که ازنظر مشغولیت ها و مسلک در زمینۀ تاریخ صلاحیت ترتیب آثار او را دارند، همدیگر را تکمیل نموده وبا تقسیم کار میان خویش، به تأخیری پایان دهند که  چند دهه بر سرنوشت اثار  کاتب چیره شده است.

مسلم است که در همچو موارد یکی از مشکلاتی که همواره ایجاد مانع  میکند،  مشکل هزینۀ مصارف چاپ  کتاب ها است. پیشنهاد در این زمینه این است که  :

برای رفع این نگرانی، کمیتۀ مستقل چاپ آثار او اطلاعیه یی را انتشار دهد و با ابلاغ حساب بانکی به جمع آوری  اعانه وکمک ها اقدام شود.

طی چند دهۀ پسین کتاب هایی  هم انتشار یافته اند، که  برخی  ازآنها با آثار کاتب قابل مقایسه نیستند. پولهای از طرف موسسات وادارات دولتی به مصرف رسیده است که اگر اندکی از آن هم برای آثار کاتب اختصاص داده میشد، امروز نسلی ازکتابخوانان وجوانان کشور از تاریخ مقاطعی از رویداد های  کشورشان آگاهی بیشترمیداشتند.؛ونقد وبحث موردضرورت را نیز پهنۀ مطالب فراورده های کاتب کمک می نمود.

" زنده گی کاتب فیض محمد، نمودار زحمت و رنج فردیست که با پشتکار و توسل به زبان ایمأ واشاره وگاهی صریح در تحت چکمه های تسلط دربار خود کامه بیشترین حرف های خود را گفته ونسلی را به احترام بر می انگیزد."( 18)

تنها حیف ودریغ نه بلکه تداوم چنین وضع سخن از جفای نابخشودنی دارد. نسلی که به آثار وگنجینه های ادبی ،فرهنگی وتاریخی ارج میگذارند، آنانی که  نیاز دارند تاریخ کشور خویش را بخوانند، اگر دست شان بیش از این از رسیدن به آثار کاتب کوتاه بماند، آنان وآینده گان مسؤولین ومقصرین را محکوم میکنند. اما این مسؤولین ومقصرین به تنهایی دولتمردان نیستند. همه کسانی که از امکانات معنوی ومادی خویش دریغ میورزند، محکوم توانند بود.

ازین روی است که یک باردیگر این آرزومندی را ابراز می نماییم که :

کسانی که می توانند در زمینۀ چاپ ،نشر، نقد ومعرفی آثار کاتب سهمی ادا کنند، آماده گی خویش را ابراز نمایند.
عزیزان علاقمند، لطفا ًبه منظور تأمین پیوندهای مشورتی ،با این نشانی  تماس بگیرند.






پیوست ها

پیوست شماره 1

نامۀ  آقای وحید فیضی نواسۀ شادروان کاتب فیض محمد

 

نامه سرگشاده به آقای رهین وزیر اطلاعات و فرهنگ. ارزش معنوی آثار کاتب


در طول سالیان درازی که آثار خطی و غیرمطبوع مرحوم کاتب نزد ماست، ما همیشه در تلاش بوده‌ایم تا زمینه برای چاپ مناسب و علمی این آثار را فراهم آوریم. اکنون با توجه به سخنان چند وقت پیش آقای وزیر و برگزاری سمینار کاتب و شناختی كه از شخصیت و دانش آقای رهین دارم این امیدواری پیش آمده است که ممکن است پس از سالیان دراز مهجوری این آثار به دست چاپ و نشر سپرده شوند و این انگیزه سبب شد تا ما هم مخلصانه و صمیمانه دست کمک و همکاری به‌سوی وزارت اطلاعات و فرهنگ دراز کرده و آمادگی خویش را جهت تبادل نظر و همکاری هرچه بیشتر با مقامات آن وزارت‌خانه و در راستای چاپ این آثار اعلام نماییم. همان‌گونه که تاکنون و در طول همه این سال‌های پر وحشت و جنگ و با تمامی ناملایمات خانه‌به‌دوشی و مهاجرت‌های ناگزیر به ایران و سپس اروپا در نگهداری و حفظ این آثار از هیچ سعی و کوششی غافل نبوده‌ایم.پدرم نیز به سهم خود در نگهداری آنها از گزند حوادث طبیعی و غیرطبیعی و در طول سالیان پر از ادبار گذشته سعی وافر و تلاش فراوان داشت و آرزویش بیشتر آن بود تا هرچه زودتر زمینه‌های لازم برای چاپ آنها فراهم گردد. یادم می‌آید که او آنها را «در کابل»، داخل دیوار خانه پدرکلانم «شهید استاد محمدحسین نهضت» در «کارته سخی» پنهان ساخته بود و روی آنها را دوباره با خشت پوشانده بود تا از دست غرض‌ورزان و دشمنان فرهنگی این ملت دردکشیده در امان باشند زیرا که هر لحظه امکان هجوم آنان به خانه و تاراج و نابودی این آثار گرانبها وجود داشت. گفتن این مطلب زیاد به دور از فایده نیست که در آن سال‌های وحشت و سخت پدرکلانم روزگار را در زندان می‌گذراند و این خطر هجوم غارتگران فرهنگی را به خانه او بیشتر از پیش می‌نمود.تا این که در سال‌های اخیر و با توجه به تعدیل فضای سیاسی و فرهنگی کشور روزنه‌ای از امید تابید تا بلکه بتوانیم و با توجه به دلسوزی‌های جناب رهین امکان چاپ آنها را فراهم آوریم و صد البته با همکاری و مساعت آن وزارت‌خانه و جناب وزیر. زیرا که اساسا شالوده افکار ما آن است که این آثار نمی‌توانند متعلق به فرد و یا افراد و فامیل خاصی باشند، و صاحبان اصلی آن‌را جمیع مردم افغانستان دانسته و خود را بیشتر امانت‌داری بر آنان می‌پنداریم تا شرایطی مهیا شود که دسترسی همگان به این آثار و به‌دور از جناح‌بندی‌های سیاسی ممکن گردد.وه که چه دردناک است: که پس از سپری شدن سال‌های فراوان، هنوز آثار قلمی آن مورخ بزرگ بدون هیچ اقدام موثری در دست ماست و جامعه‌ی تشنه‌ی فرهنگی، از بهره‌وری آن محروم. و این نگرانی موجود، كه چه حرف ناشنوفته در لابلای اين اوراق وجود دارد كه هنوز مورد تحليل، تحقیق و ارزيابي علمي قرار نگرفته است؟ خلص کلام آن‌که: آن بزرگوار چه میراثی را برای ملت افغان به یادگار گذاشته و ما هنوز از ارزش واقعی آن غافلیم.از همین‌رو، شش ماه پیش شخصا و از طریق یکی از آشنایان که در وزارت خارجه کار می‌کرد نمره موبایل آقای راشدی را پیدا کرده و با ایشان صحبت کردم و به ایشان گفتم که آثار کاتب نزد ماست و حتا از طریق ایمیلی که به من دادند لیست آثاررابرای‌شان فرستادم واعلام همه‌گونه همکاری با آن وزارت‌خانه را نمودم. اما متاسفانه عدم علاقه آقای راشدی به این موضوع مرا اندکی دلسرد ساخت و تعجب من زمانیفزونی یافت که متوجه شدم آقای رهین در مصاحبه اخیرشان بازهم منتظر تماس ما با وزارت فرهنگ هستند. شایسته‌تر این‌است که آقای وزیر شخص یا اشخاص معینی را به ما معرفی کند تا بتوانیم با آنان پیرامون این آثار به گفتگو بنشینیم.پیشاپیش لازم به ذکر است از آنجا که آن مرحوم با نوشتن تاریخ افغانستان سعی وافر در افزایش سطح آگاهی و دانش جوانان این مرز و بوم نسبت به تاریخ نیاکان‌شان داشت و قلبا به این اعتقاد داشت که: گذشته چراغ راه آینده خواهد بود. ما نیز به عنوان ورثه و دنباله‌رو اندیشه‌های آن بزرگوار نیت و قصدمان بر آن است که این آثار به‌دور ازغرض‌ورزی‌ها و سطحی‌نگری‌ها و جناح‌بندی‌های سیاسی در یک بستر مناسب علمی مورد نقد و بررسی و چاپ قرار گیرند تا همگان بتوانند از این دریای وسیع

معرفت بهره ببرند. والا نگهداری این گنجینه‌ی گرانبها در پستوی خانه ما و یا انبار‌های آرشیو ملی دردی را از جامعه‌ی ما درمان نخواهد کرد. اگر چه می‌دانم که آن قسمت از آثار کاتب که در آرشیو ملی هستند نیز از یغمای زمان بی‌بهره نبوده و نسبت به نگهداری صحیح و علمی آن مطمین نیستم.  
           وحید فیضی  


پیوست شماره 2

پاسخ دکتور سید مخدوم رهین   وزیراطلاعات و فرهنگ



 
                    


          
پیوست شماره  3



توضیحی پیرامون چاپ دوم سراج التواریخ(جلداول و دوم) درپشاور

عتیق الله نایب خیل

کمتر ازبیست سال پیش بود که روزی برای یک دوست به آلمان نامه یی نوشتم،  که اگر لطف نموده،یک کاپی از جلد سوم سراج التواریخ را که شنیده بودم  نزدش است،برایم بفرستد. ویا اگر کسی ازآلمان به پشاور آمد نسخۀ در دست داشتۀ خویش را روان کند که خودم با هزینۀ کمترآنرا کاپی کنم. دیری نگذشت که پاسخ را با این خبر خوش شنیدم که جلد سوم در دو کتاب در ایران تجدید چاپ شده است. چندی بعد نسخه یی از آن چاپ را در پشاوراز کتابفروشی خاورگرفتم .نام ناشرمحترم ع. م. غزنوی نوشته شده است.او با تواضع وبرخلاف رسم معمول،سخن خویش رادر یک صفحه که درحقیقت جامع است، در آخر قسمت دوم نوشته است. درسخن ناشر خواندم که :

" در سال 1369 شمسی جلد اول و دوم آن( سراج التواریخ)درپیشاور( پاکستان ) از طرف دولت موقت مجاهدین تجدید چاپ بصورت افست شد . . ."

اینجانب که ابتکار طرح و اقدام به چاپ آنرا درپشاورداشتم واطلاعات ازجزییات موضوع نزدم بود،با خود گفتم، شاید سران دولت مجاهدین تا حالا هم ازنشرآن خبر نباشند. اما گپ جناب غزنوی ناشر جلد سوم  درست بود. زیرا در روی جلد نام دولت مؤقت مجاهدین را آورده بودم. بدون درج نام دولت مجاهدین در روی جلد، کار چاپ افست آن عملی نمی شد.

نظر به خواهش دوستی، شرح موضوع را در پایان می نویسم :

من کارمند پروژه تعلیمی دانشگاه نبراسکای امریکا در پشاور بودم . این پروژه وظیفهء تامین بودجه "مرکز تعلیمی افغانستان" را به عهده داشت. فکر تجدید چاپ سراج التواریخ همانجا برایم پیداشد. زیرا در کتاب های مربوط به تاریخ  افغانستان از آن  نام برده میشد، اما اصل کتاب شاید برای چند تن معدود قابل دسترس بود .

قبل ازین که در مورد چاپ آن کتاب  چیزی بگویم ، ناگزیر باید مختصری هم در مورد " مرکز تعلیمی افغانستان " گفته شود.

" مرکز تعلیمی افغانستان " در سال های جهاد و مقاومت در پشاور، به نمایندگی از تنظیم های مقیم پشاور تشکیل گردید. در حقیقت حیثیت وزارت معارف را داشت و فعالیت آن در مناطقی از افغانستان محدود می شد که از تسلط دولت وابسته به اتحاد شوروی  خارج بود. وظیفه مرکز تعلیمی تدوین و چاپ کتب درسی ،تهیه و توزیع مواد درسی و قرطاسیه ، تاسیس و تمویل مکاتب وپیشنهاد چاپ کتب ممد درسی بود.

مرکز تعلیمی افغانستان دارای چندین مدیریت ، از جمله مدیریت نصاب تعلیمی بود که هم وظیفه نگارش کتب درسی برای مکاتب را به عهده داشت و هم در مورد چاپ کتب ممد درسی تصمیم می گرفت. یکی از وظایف من در جریان کار با دفتر تعلیمی دانشگاه نبراسکا در پشاور ، تماس دایمی با مدیریت نصاب تعلیمی مرکز تعلیمی افغانستان بود.  متن قلمی کتب  درسی جدید ، و یا یک کاپی از کتب ممد درسی ، ضمیمهء مکتوب به  دفتر ما مواصلت می کرد و بعد از گرفتن منظوری معاون علمی دفتر( که در آن زمان جناب پوهاند عبدالسلام عظیمی سمت معاونیت را داشت ) برای چاپ ارسال می گردید.

با تشکیل " دولت موقت مجاهدین " در پشاور، مرکز تعلیمی افغانستان ، با حفظ تشکیلات قبلی خود ، در چارچوب وزارت معارف دولت موقت قرار گرفت و ازین تاریخ به بعد هر مکتوب مرکز تعلیمی باید به امضای معیین وزارت معارف ( جناب دین محمد گران ) رسانیده می شد .
                                                                      
 تماس های دایمی من با مدیر نصاب مرکز تعلیمی افغانستان ( جناب محمد عمر ستانه ) فضای دوستی و صمیمیتی بین ما ایجاد کرده بود که می توانستم با او مسایلی را در میان بگذارم . روزی برایش گفتم که اگرامکان داشته باشد چاپ کتاب سراج التواریخ را، منحیث کتاب ممد درسی ، پیشنهاد نماید و گرفتن منظوری معاون علمی دفتر را من به دوش می گیرم. پیشنهادم را پذیرفت و گفت که یک نسخه از آن کتاب را برایش بدهم.  من می دانستم که در بازار کتاب پشاور پیدا کردن یک نسخه از آن کتاب امکان پذیر نبود ، چون قبلاً این کوشش را کرده بودم. به هرکسی که می دانستم با کتاب و تاریخ سروکاری دارد مراجعه کردم . آخر امر توانستم یک نسخه از آن کتاب نایاب را بیابم. بدون ضیاع وقت آن نسخه را به مدیریت نصاب مرکز تعلیمی رسانیدم. روز بعد آن کتاب ضمیمه مکتوب به امضاء محترم دین محمد گران ، معیین وزارت معارف دولت موقت مجاهدین ، به دفتر ما مواصلت کرد. کتاب و مکتوب ضمیمه را برای گرفتن منظوری معاون علمی دفتر به اتاق کارش بردم و قبل ازین که کتاب و مکتوب را نشان بدهم گفتم که این بار مرکز تعلیمی یک کتاب  خیلی با ارزش و نایاب را برای چاپ فرستاده اند.  معاون علمی دفتر ، شاید در سیمای من علاقه مندی مرا در چاپ آن کتاب دریافته بود ، گفت که حتما" خودت هم علاقه مند چاپ آن هستی. تبسم من به عنوان تایید در چاپ کتاب بود.

وقتی کتاب و مکتوب را در برابرش قرار دادم برای چند لحظه یی خاموش بود . برخلاف معمول که در ذیل مکاتیب می نوشت برای چاپ ارسال گردد ، این بار نوشت که «با نظر مرکز تعلیمی موافق هستم .» و برای من هدایت شفاهی داد که به تعداد سه هزار نسخه چاپ گردد.

من حاضر بودم هر نوع عاقبت ناخوشایندی را در چاپ این کتاب بپذیرم . بناء" به صورت فوری آن را برای چاپ ارسال کردم و تعداد شماره گان چاپ را نیز به پنج هزار بالا بردم و مکتوب مرکز تعلیمی را نیز در یک فایل جاه سازی و حفظ کردم. چون حدسم این بود که چاپ و توزیع این کتاب جنجال هایی را به دنبال خواهد داشت . ( قابل یاد آوریست که چاپ پنج هزار نسخهء این کتاب به سه لک و پنجاه هزار روپیه پاکستانی  هزینۀ مصرف نیاز داشت. مبلغی که در آن روزگار مهاجرت پول قابل توجهی بود و برای من تهیه چنین مبلغی امکان پذیر نبود تا شخصاً به چاپ آن اقدام می کردم.)

چاپ کتاب چندین ماه به طول کشید. بالاخره کتاب از چاپ برآمد وبرای هر مکتبی که کتب درسی و مواد درسی توزیع می گردید ، یکی و یا دو نسخه ازین کتاب را نیزضمیمه میکردیم . برای دوستان و آشنایان و هرکسی دیگری که به من مراجعه می کردند یکی دو نسخه در اختیار شان می گذاشتم .

 روزی در دفتر کار مصروف کارهای روزانه بودم که رییس دفتر ، محترم داکتر عبدالمقیم رحمانزی ، داخل شد و نسخه یی ازین کتاب را در دست داشت. هنوز چیزی نگفته بود که من دریافتم حتما" در رابطه با این کتاب گپی است. بدون معطلی از من سوال کرد که این کتاب چگونه و به هدایت چه کسی چاپ شده است. جواب دادم که به هدایت معیین وزارت و موافقت معاون علمی. گفت که همین الان معیین وزارت معارف تلفون کرد و خواستار تحقیق درین زمینه شد. معیین صاحب همچنان هدایت داده است که بقیه کتاب ها را هم توقیف نمایید. من آن مکتوب مرکز تعلیمی را برایشان نشان دادم. وقتی چشمش به امضای دین محمد گران افتاد ، باورش نمی شد. کاپی آن مکتوب را جهت اطمینان مقام معینیت وزارت معارف دولت موقت هم ارسال داشتم.

گرچه ظاهراً بقیه این کتاب توقیف گردید ، ولی توزیع آن را الی شمارهء اخیر کتاب نیز ادامه دادیم.
                                                                                    
این بود شرح داستان چاپ سـِـراج ِالتـَـوارِیخ ِمظلوم.
  
                                         


چاپ افست سال 1369 پشاور

 

 ***

  

   
نمونه یی از خط کاتب 
 



پیوست شماره 4 (19)







توضیحات ورویکردها


1 - عبدالحی حبیبی. به نقل از نبشتۀ حسین نایل : مجلۀ کتاب شمارۀ 1 سال 1 طبع کابل 1357. ش.

2- میرمحمد صدیق فرهنگ . افغانستان در پنج قرن اخیر.ج اول ص 325

3- حسین نایل . یادنامۀ کاتب . مجموعۀ مقالات ص 23 نایل . نایل متن نامه هایی را دیده و منبع آنرا آرشیف ملی نشان داده است.
             
            4- یادداشت های نویسنده. از زبان خانوادۀ عبدالرحمان خان. سرای عبدالرحمان خان در کابل ، از همین شخص بود.


           5- یادنامۀ کاتب.  ص 118

           6- عبدالحی حبیبی .جنبش مشروطیت در افغانستان . ص 44.
           موجودیت جلد چهارم درست است.  درین اواخر در ایران به چاپ رسیده است.

          7- یادنامۀ کاتب. ص 100 .

  Kabul Under Sieg: Fyz Muhammad,s    - 8   
Accoint of the 1929 Uprising                     
ناشر :               Markus Wiener
محل نشر :New Jersey  (USA)          Princeton
تاریخ نشر :       1999
تعداد صفحات :  308
از داکتر مک چسنی  قبلا ً کتاب مهم زیر نیز چاپ شده است :

Waqf in Central Asia, princcton Univ.press.1991                    

در بارۀ وقف و اوقاف در بلخ ونواحی آن . از سال 1889 تا 1980 میلادی
  
  9- یادنامۀ کاتب. ص 110

 10- شایان یادآوری است که مرحوم حسین نایل در زمینۀ معرفی آثار کاتب  کار بیشتر کرده است. وی  در سمینار کاتب و فراز آوردنِ نبشته های خوانده شده در آن، سهم مهمی دارد. تصور میشود که درسال 1365( تاریخ چاپ ونشر یادنامۀ کاتب )، دهسال پس از انتشار نبشتۀ خویش با عنوان "سراج التواریخ"  در مجلۀ ادب ( شمارۀ چهارم سال بیست وچهارم/ سال 1355 خورشیدی ) یاسه سال پس ازسمینار کاتب (1362خورشیدی )، یک بار دیگر به نتایجی رسیده بود مبنی بر اینکه، دولتمردان آثار کاتب را چاپ نمی کنند. از چند سطری که زیر عنوان" پایان گفتار" در بارۀ  سراج التواریخ نوشته است، این نتیجه گیری او را میتوان برداشت نمود. بنگریم :

 " نسخۀ چاپ اول سراج التواریخ که تقریبا ً هفتاد سال قبل به طبع رسیده بود، امروز کمیاب وبلکه نایاب است وهمۀ علاقمندان به تاریخ کشور بدان دسترسی ندارند وامکانات چاپ دوم آن نیز فعلا ً موجود نیست . بنابرین به منظور استفادۀ بهتر از انبوه مطالب آن و روشن ساختن آن برشهای از تاریخ افغانستان، اگر به این نکات توجهی صورت بگیرد، خالی از فایده نتواند بود. "  ص 68 یادنامۀ کاتب .
نکات پیشنهادی نایل؛ شامل  ترتیب وتنظیم بهتر موضوعات کتاب سراج التواریخ است.

11- محمد حیدر ژوبل( مدرس تاریخ ادبیات در فاکولتۀ ادبیات ) .تاریخ ادبیات افغانستان. صفحۀ 149 سال 1336. کابل 


12
- لطیف ناظمی. پیام به مناسبت هفتاد وپنجمین سال وفات  کاتب، برای محفل انجمن فرهنگ وهنر افغانستان مقیم لندن .

13- سلیمان لایق. یادنامۀ کاتب ص 7

14- دستگیر پنجشیری منبع بالا ص 13

15-  ص 18 نژاد نامۀ افغان .

16- عتیق الله نایب خیل. درسال 1369  کارمند پروژه تعلیمی دانشگاه نبراسکا در پشاور بود. برای روشنی موضوع تجدید چاپ جلداول و دوم سراج التواریخ، مراجعه  شود به پیوست نمرۀ 3

17- م.ع غزنوی ، جلد سوم را در دوقسمت (جلد  سوم - قسمت اول جلد دوم و قسمت دوم) در چاپخانۀ صدر، درشهر قم ایران در دوهزارنسخه، به چاپ رسانیده است

18- ن. مهرین. زحمات ورنجهای کاتب فیض محمد. .درجزوۀ چرا افغانستان در مسیرتاریخ توقیف شد؟

19- فهرستی که در پیوست شماره 4  دیده می شوند، در جمهوری آلمان موجود و محفوظ است.


شایان یادآوری است که جلد چهارم سراج التواریخ به همت فرهیختۀ ارجمند دکتر سرور مولایی به چاپ رسیده است.به معرفی این کار ارجناک در آینده می پردازیم




 

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen