Sonntag, 19. Februar 2012

بررسی حکومت ها




این سلسله  از نوشته ها که در تارنمای صدای آلمان نیز انتشار یافته اند، فشردۀ متنی از یک نوشتۀ مشرح اند. دلیل فشردگی آنها را چارچوب صفحات  آن تارنما تعیین میکند.
                                                                                    ن. مهرین



   بررسی حکومت های افغانستان

 ( از 1919 به بعد)

                    1   
         نظام امانی 

  مرگ امیرحبیب الله خان(21فبروری 1919جلال آباد)، یا به گونۀ واضح تر، قتلی که ازلزوم دید کودتای درباری برخاسته بود(1)، شهزاده امان الله(2)، جوان 27ساله رابرمسند قدرت امارت فرازآورد. اما طلوع امارت او،ازسنخ پیشینیان خانواده اش نبود.بلکه همراه بود با ابرازآرزوها ورویکردهای نوآورانه .

کسب استقلال وبروزپاره یی ازاصلاحات چشمگیرهمزادانی بودند که درطلوع آن نظام پدید آمدند؛ و درفرجام گام های برداشته شده، نقشی از آزمون های سزاوار تأمل را درتاریخ جامعۀ ما برجای نهاد.

 نخستین جلوۀپدید آیی تغییروتحول،در شکستن پیمان وعهدی تبارز یافت، که نیاکان امان الله خان، باهند برتانوی به بهای ازدست دادن استقلال بسته بودند. امیرجوان عهد وپیمان انصراف ازاستقلال افغانستان رانپذیرفت؛ بلکه  طالب استقلال وخود ارادیت شد. دو دیگر؛ امان الله خان به صدای نهفته در دل جامعه درزمینۀ ایجاد اصلاحات وترقی جویی ها گوش داد که خود نیزپیام آن ها رادر سینه داشت.  

برای تحقق اصلاحات، برنامه ریزی ها وتلاش ها شروع شد.

دستگاه های اداری وساختارهای متفاوت با گذشته ایجاد گردیدند واصلاحات بسیاری روی دست گرفته شد. یکی از ویژه گی های آن اصلاحات این بود که پیش از همه هرکدام را درچارچوب قانونی درنظرمی گرفت. برمبنای چنان نیازی  قانون اساسی با نام " اصول اساسی دولت علیۀ افغانستان" وده ها نظام نامه وضع شد. (3) سیاست خارجی دولت جدید که تاحدودی موفقیت های پیش بینی شده را همراه داشت، زمینۀ کسب کمک هاوتحقق برنامه های اصلاحی ونوآوری ها را درساحات اقتصادی، اجتماعی، تعلیم وتربیه، عمرانی ، اداری و سیاسی ونظامی فراهم آورد.

به رغم گذشت چندین دهه از آن زمان ،هنوز هم تحلیل های متفاوت ومتأثر از مواضع ونگرش های مختلف در بخش اصلاحات شناسی  امان الله خان ادامه دارد.

 یکی ازنگرش ها پذیرفتن پاره یی از اصلاحات او است که از پاسخ گویی به نیاز مردم، زمان ورشد جامعه برمی خیزد. در پیوند با طرفداران نگرش نخستین، توجه به پس مانی های مزمن ودیرینۀ افغانستان وضرورت ایجاد اصلاحات توجیه پذیر می شود. ازین منظروقتی اصلاحات،درآن زمان کوتاه دهۀ حکومت داری امیرجوان درنظر میایند،تجربه آفرینی هایش طا لب بحث مزید می شوند
تأمل به نارسایی ها، کمبودها، کجروی ها واشتباهات وغیره عوامل نامساعد،مکث بیشتر را مطالبه می کند .

نگرش دیگری که ازقرائت دینی محافظه کارانه وتجدد ستیز ازاسلام ناشی می شود،پیوند ناگسستنی با برداشت پیشوایان مذهبی مخالف درزمان امان الله خان دارد،که آن اصلاحات رابرنتابیده،وابستگی به حفظ سنن پیشین راارج نهادند. درنگرش وموقف دومی، سنت های سازگاربا نظام قبیله یی به سهولت
 محافظت خویش را توجیه کرده و حوزۀ بحث فراخ تر را با این حکم کوتاه می کند که اصلاحات امان الله خان غیر اسلامی بوده اند.

 با توجه به دو دیدگاه بنیادین که مبنای برخورد به دورۀ امان الله خان اند، آن اصلاحات  درمحراق توجه قرار گرفته اند. 

آن چه درپایان میاید،سایه روشن های تواند بود درمعرفی فشردۀ اصلاحات وبازشناسی این دو دیدگاه .

ازنظردیدگاه نخستین ، مثلا واضح است،که امیرجوان در راستای تحول طلبی آماده و کوشا بود.او به منظور مشوره با برخی از مردم جامعه درجرگه ها تعدادی راگرد میاورد که در گذشته جلوه یی از آن وجود نداشت. عمل او با بنیاد سنت هایی که درگذشته ها  در زمینۀ حکومت داری معمول بود، متمایزبود.

 مردمانی به رفع تبعیض مذهبی نیازداشتند، دولت درکاهش آن بارسنگین اقدام نمود. ازهمان رو بود،که نه تنها تبعیض مشهوربه دورۀ جد امان الله خان(امیرعبدالرحمان خان)رفع شد، بلکه با دیدانسان گرایانه،هندوهای کشوردرلویه جرگه وبقیه مشاغل دولتی سهم یافتند (4). به موضوع تحصیل دختران توجه به عمل آمد. مردم به سواد آموزی نیاز داشتند.

اگردرزمانۀ امیرحبیب الله خان، سال ها بدرازا کشید تا سراج الاخبارانتشاریافت وبا دشواری ها از راه
حنجرۀ دردمند سخن گفت؛ درسال های پس از کسب استقلال نشریه های متعددی انتشار یافت.
 فابریکه هاو موسسات تولیدی ازکشورهای خارج وارد و به کارانداخته شدند. اما این که چه گونه برنامه ریزی شد و چه گونه از آن ها استفاده به عمل آمد، محتاج نقد وابراز نظر است.

این فعالیت ها تنها نبودند، آزادی زندانیان دورۀ امیرحبیب الله، حتا با بسا از آزادی های چند دهۀ پسین  تفاوت داشت. زیرابه همه زندانیان سیاسی آزاد شده  که عد ه یی درانتظاراعدام به سرمی بردند، چوکی های دولتی ووظایفی سپرده شد که در چرخانیدن ماشین دولتی بسیارمؤثر بود.

بازتاب استقبال مردم طی این مرحله ازفعالیت های اصلاحی دربرخی کتاب های جدی ، این است که همه خوشنود بودند. اماآن وضعیت، زود گذربود. زیرا با گذشت زمان با بروز قطب بندی های  اجتماعی – ذهنی و تنش های خشونت آمیز، پایان یافت.

 دوعامل بیش ازهمه در پیدایش مصیبت ها مؤثر به نظر میایند:

1- ناسازگاری برداشت های سطحی با تجدد 


از آن جایی که اصلاحات دورۀ امان الله خان واکنش های خشونت آمیزرا درپی داشت نتوانستند سیر تحقق خو د را بپیمایند. گرفتاری های نظامی ومصارف کمرشکن آن،بار سنگینی را بر دوش دولت می گذاشت.

صف بندی های شورشیان به ویژه با نشانه های  دینی تبارز یافت. وضع قانون اساسی و نظامنامه های متعدد، آغازیدن اصلاحات، برای قشرسنت گرایی که بیشترباهویت ملایی معرفی می شدند، ناخوشایند بود. اگرعصاره وفشردۀ بخشی ازنظامنامه های دورۀ امانی را درنظر آوریم،تردیدی برجای نمی گذارد که تطبیق آن ها محدودیت هایی را برای ملاهای سنتی با خود داشت. با وجود آن که نظامنامه ها وبخش قابل ملاحظۀ اصلاحات برمبنای باورمندی به دین اسلام وضع شده بودند، اما ملاها وبه تدریج قشر اشرافیت و دارندۀ مرید ها، آن ها را با معیارها وملاک ها، با تعبیر ها وتفسیر های معینۀ خودشان به ارزیابی گرفته، مردود و غیراسلامی وکفرآمیزتبلیغ نمودند.

بطورمثال،" محمد صادق مجددی( ملقب به گل آغا) با فضل الرحیم خواهر زادۀ خود به تاریخ 28 سپتمبر 1928 کاغذی ترتیب داد و در آن امضای 400 ملا وعالم دین را گرفت وبه شاه گسیل کرد. درین کاغذ آن ها اصلاحات امان الله خان را مخالف اصول اسلام دانستند و شاه را متهم به انحراف ازاصو ل دین ساختند . . ."

و در اعلامیۀ 12 فقره یی رهبران شورش شنوار ( 1929) از جمله تذکر رفته بود که " قبایل مشرقی به توافق رسیدند آن اصلاحت را که مخالف شریعت است فسخ نموده وامیر امان الله شکست خورده را به قتل برسانند."

" عامل تمام این ناآرامی هاکدام محرک شخصی دربرابر استبداد زمام داران نبوده، بلکه فسخ اصلاحات کفر آمیز وتقویت دین است.زیرا قوانینی که توسط امیر امان الله تدوین شده،درامورمذهب حنفی مداخله نموده وقوانین شریعت مقدس را از نظر انداخته است ."( 5)

ویا " ملاعبدالله ، به یک دست قرآن مجید وبه دست دیگر نظامنامه را گرفته می گفت: مسلمان حقیقی باید بین نظامنامه وقرآن مجید انتخاب نماید ." (6) 

 

2- اصلاحات تفنن آمیز و دستگاه ناسالم دولتی


بخش اندک دیگرازاصلاحات شاه، که جنبه های غیرضروری وکودکانه داشتند، اصلاحات سالم ومورد نیاز را آسیب پذیر می نمودند.

مثلا تغییر روزرخصتی جمعه به پنجشنبه وبرداشتن رخصتی روز عرفه ( روز پیش ازعید) را مثال میاوریم. تغییری که نه موجه بود ونه درعرصۀ ایجاد تحولات اجتماعی مهم ومؤثر. اما به دلیل علایق سنتی مردم که به روز جمعه با نگاه تقدس آمیز می نگریستند، واکنش برانگیزشد.

نمونۀ دیگر،تعیین الزامی بود که شاه مردم را به پوشیدن کلاه وادارنمود. (7)

وارتان گریگوریان به موارد بیشتری اشاره می نماید که در تشخیص کجروی های دولت امانی  کمک می نماید. وی می نویسد :

" شاید یکی از بزرگترین ناکامی های امان الله خان این بود که به جای تأکید ورزیدن به روی رشد
اقتصادی کشور،او تلاش ها و امکانات در دست داشتۀ خود را به پرداختن به نشانه های پیشرفت وترقی به هدر داد. مثلاً او وسیلG ضبط صوت وبلندگو خریدوملاقاتگاه ها وهوتل ها تعمیر کرد، قهوه خانه و یک سینما را به کار انداخت. صدور گذرنامه( پاسپورت ) را آغاز کرد .به اقتباس از لباس غربی اصرار ورزید . (8 )

 دستگاه دولتی با فساد ورشوه ستانی وبالتبع مردم آزاری آمیخته شد. دست غالب یافتن کارمندان بی مسؤولیت وخود اندیش، به دستگاه دولتی ظرفیت های مردم آزارانۀ بیشتر بخشید. مشهوراست که رشوت ستانی وبی بازخواستی ها بیداد می نمود و مردم علاقه یی به سهم گیری با مطالبات مرحلۀ پسین شاه نداشتند. (9)  

 پنداشته می شود که این عوامل زمینه های رشد مخالفین را بیشتر فراهم آورد.

از آن جایی که دقت به شاه امان الله خان یا نـُـماد آن دولت او را نیزبا خصایل تک روانه و بی اعتنایی به نظریات پیشنهادی وبهبود طلبانۀ همکاران دولتی نشان می دهد، نتیجۀ حاصله این است که دولت در بطن خود اسباب سقوط خویش را پرورش می داد.

روش خود پسندانۀ شاه، که درتناقض با نیاز یک دستگاه مبتنی بر مشارکت وهمکاری بود، درراستای حل نیازمندی های اساسی مردم قرارنگرفت. درنتیجه  به ایجاد فاصله میان او ومردم وکسانی انجامید که واقعبینانه به اوضاع میدیدند. (10)

از آن روی،همان مردمی که درمرحلۀ نخست به صدای تشریک مساعی پاسخ گفته بودند، ازکنار دولت وشاه برکنده شدند وبه نداهایی داعیه داران دین ومذهب لبیک گفتند، که اصلاحات شاه را کفرآمیزتلقی می نمودند. شورش های شنوارو خوست کمر دولت را شکست. وهنگامی که شورش های شمالی تحت رهبری حبیب الله کلکانی آغازید، برای جلوگیری ازآن به نیرو وتوانی نیاز بود اما درتن  دولت، چنان رمقی برجای نمانده بود.

با توجه به این سیر جریانات است که عمدۀ عوامل را در خود جامعه ونظام امانی می توان دریافت. دیدن آن ها عوامل ناهنجاری ها ونابسامانی وشورش ها را درداخل جامعه نشان می دهد. چهره های جامعه شناختی آن رابرملا می نماید. بر بنیاد این نگرش، نظام امانی و دستگاه حکمروایی آن به حیث نظام بحران زا که به تدریج کفایت ودرایت را از دست می داد،درمحراق توجه قرارمی گیرد. ازین دریچه است که به شورش ها وانگیزه های ایجاد آن ها رویکرد جامعه شناسانه دارد. رویکردی که نقش عنصر قبیله، بافت عنصر دین و مذهب با آن ، نازل بودن سطح فرهنگی وسخت جانی سنت ها رامطرح می کند. و در پهلوی آن، نقش ستم کارانۀ دولت وحرف ناشنوی آن را در نظر می گیرد.

 درهیأت این طرزدید، پیوند میان اعمال خوب ویا بد ( اصلاحات سالم و مردم آزاری ها ) نظام امانی به عنوان کنش و واکنش در نظر گرفته می شوند. وقتی با این دید به فاکت یابی و سند نگری برای تحقیق پیرامون دورۀ امانی نگریسته می شود، در نتیجه ملاحظه می گردد که عناصردارندۀ توان و نیروی واکنش و شورش مسلح، تکیه اصلی ایشان برعناصر راه یافته وجای داشته در بافت اذهان مردم عوام است. واین مردم هرقدرازنظام حاکم آسایش ندیدند، و زنجیر پیوند های اداری او را ضعیف تر یافتند، به سهولت به سوی رهبری شورشی ناراضی کشیده شدند. رهبران شورشی ضد نظام واصلاحات امانی،مظهرشعور غالب اکثریت مردم بودند. باورداشت هایی داشتند، که پاره یی ازاصلاحات شاه ونظام او را درتقابل با آن می دیدند. این بود که ملا های پیش قدم با مشاهدۀ مردم آزاری ها ونارضایتی های  روبه تزاید مردم، با مشاهدۀ شگاف ها درداخل نظام امانی، نخست جسور شدند واندک اندک دامنۀ فعالیت شان گسترش یافت. درشورش شنوار، عامل نخست برانگیزاننده بی کفایتی واعمال تحریک آمیزمقامات دولتی بود که محرک شورش های بعدی شد.

در جنوبی ، ملا عبدالله و ملا عبدالرشید، با درک وبرداشت متفاوت ترازبرداشتی که شاه ازدین اسلام داشت، درحالت تدارک برای ابرازمخالفت خویش بودند. آن هامعتقد بودند که نبایدغیرازقرآن مجید که
قانون موعظۀ الهی برای رفاه وآسایش بشر است، قانونی از طرف دولت در دستور کارورهنمای عمل دولت باشد. چنان بود که عمل تدوین قانون اساسی رابدعت غیراسلامی وکفر آمیزتلقی  نمودند وبه حفظ باورداشت های آن به خونین ترین اقدامات روی آوردند. دستگاه  نا کارا هم بی کفایتی خود را به موقع درمعرض نمایش قرار داد. همان بود که در پایان کار شاه ماند وچند صد تن عسکر.

شایعۀ نقش انگلیس ها در سقوط نظام امانی


معلوم است که پیرامون اسباب سقوط نظام امانی ،برخی ازابرازنظرها از مصلحت سیاسی حاکی اند وبرخی دارندۀ بارپژوهشی می باشند. نظریاتی هم ازقرینه سازی وتصورات فاقد سند ومدرک ناشی شده اند.

 پیرامون نظام امانی وکارکردهای ده سالۀ آن، انبوهی ازنوشته ها ازطرف منابع مختلف افغانی وخارجی، با انگیزه ها وظرفیت های متفاوت به نشررسیده اند. درین جا به برداشتی هم اشاره می نماییم که بنیادهای تاریخ نگری وتاریخ نگاری آن زمانه را نیزتشکیل داده چه بسا تا زمانۀ ما نیز به درازا کشیده اند. همین که صحبت ازعوامل سقوط نظام امانی  ویا عوامل شورش ها شده، انگلیس ها وضرورت محکومیت آن ها مطرح شد.و به این ترتیب این طرزتلقی چنان جا افتاده شده که توجه را از دریافت ریشه های اصلی ونهفته در خود جامعه منحرف نموده است . این طرزدید برین بنا قراردارد که مداخلات خارج به ویژه دولت بریتانیه، نظام امانی را نگذاشت که به روی پای قرارگرفته و اصلاحات مورد نیاز جامعه را به ثمررساند. نتیجۀ مسلم چنین منطق وتبیین حوادث ووقایع، شورش های مناطق کشور را محصول دستانی می نگرد که ازآستین سیاست توطئه و بدخواهی های بریتانیه به افغانستان رسیده اند. ازین رو همۀ شورش ها ورهبران شورشی به مثابۀ وابسته وابزار دست دیگران رسم شده و درمعرض نکوهش اند؛ وامان الله خان مظلومی است که علیه اش توطئه شده وباید با او دلسوزانه وترحم آمیزبرخورد شود.

تردیدی نیست که هجوم جفاآمیز و ویران گرانۀ بریتانیا ومداخلات آن درامور داخلی افغانستان،برگ های اندوه باردرتاریخ کشورما برجای نهاده است. ودرین هم تردیدی نیست که بریتانیه ازاقدام امان الله خان دل خوش نداشت وبه اقدامات کشور مستقل نمی توانست به دیدۀ مطمین نگاه نماید. اما هنگام دیدار جامع با جمیع عوامل نمی شود که بریتانیا را ایجادگرشورش های کشور در آن برهه از زمان تعیین نماییم .

 حتا اگرازدیدارهای نادرخان وهاشم خان با دیپلومات های آن کشوردرفرانسه، مثال آورده شود تا این که حاکی ازتلاش برای ایجاد شورش باشد، از تدارک برای جانشینی امان الله خان اطلاع می دهد. از جمله وقتی از دیدار " جنوری1926 سفیربریتانیه درروسیه Sir R. Hodgson  با محمد نادرخان ( سفیر بریتانیه طور رخصتی به پاریس آمده بود)، صحبت می شود ویا پیغام های سردارمحمد هاشم خان به دیپلومات های بریتانیه (11) وتلاش هایی که برای ارتباط  گرفتن با داخل افغانستان خواهند داشت، نمایانگربهره گیری ها از تنش های موجود درهمان وقت بود، نه این که انگلیس ها ایجاد کنندۀ شورش ها بوده اند.

حین تأمل به چنین نگرشی، می بینیم که همان دو عامل که از آن پیشتر یاد نمودیم، ازانظارپنهان می مانند.

 یکی عامل سنت گرایی وتجدد ستیزی وآن پندارهایی که تلاش های هرنظام دیگری را نیزکه در پی نوآوری باشد، به مصاف وستیز می طلبــد. چه آن نظام همراه با نیت مستقل و دارای استقلال درعملکردباشد وچه وابسته و درپرتوخونریزی بی محابا وارتش بیگانه.

عامل دیگری که درنتیجۀ نگرش فوق به فراموشی سپرده می شود، واقعیت ناآگاهی بسیاری ازکارمندان دولتی ازرموزاداری ونظارت نوآوری ها و خصلت دولتی است که از آن در بالا نام بردیم.

درشوروی همان وقت نیز همین دیدگاه وجود داشت .

" جریدۀ پراودا در 20 دسامبر 1928 ازحرکات جاسوسان انگلیسی درسرحدات افغانستان خبرداد. جریدۀ "افستیا " مانند جریدۀ پراودا حکومت انگلستان را متهم به مداخله به شئون داخلی افغانستان ساخت.جریده اضافه می کند که دولت انگلستان نیت دارد بالای افغانستان حمله نموده واز طریق افغانستان دولت روسیه را تهدید کند."(12)

"مؤرخین غربی اسباب سقوط دولت امان الله خان راعدم صبرافغانان وتعصبات شان می دانند.دکتورComynplatt"  می نویسد که ملت افغان سرعت وعجله را درتغییرات اجتماعی قبول ندارد."(13)

درمجاورت این گونه تأملات پیرامون دریافت عوامل تنش ها وناهنجاری هایی که نظام امانی را درهم  پیچید، تبلیغ رسمی دو نظام بعد از  دورۀ امانی رانیز ببینیم:

برخورد رسمی دو نظام پس ازسقوط امان الله خان به دورۀ او


1-       پیروزمندان مصیبت نصیب، که درزیربیرق داعیۀ حبیب الله کلکانی گرد آمده بودند، عامل ایجاد شورش ها و سقوط نظام امانی را به " کفر و لاتی گری " و اقدامات ضد اسلامی ؟! امان الله خان پیوند دادند. که دربرگ های بعدی آن را بازتر خواهیم نمود.

" حضرت محمد هارون المجددی می نویسد که امان الله خان نیت براندازی اسلام را داشت.اراده داشت تا نقش کمال اتاترک را درافغانستان بازی کند . . ."(14)

2- محمد نادرخان وبرادران وی درآغازبه بحث علنی پیرامون عوامل شورش ها اعتنایی نداشتند. شورش ضد نظام امانی را دروجود حبیب الله به مثابۀ رویکش اغراض دولت مردان " خائن " تبلیغ نمودند.عامل شورش را درکمک رسانی آن عده ازدولت مردان نظام امانی نشان دادند، که به محمد نادرخان میانۀ خوب نداشتند. آن گونه موقف  در مجلۀ تحت نظرآن ها چنین تبیین یافت :

 " بعضی از اهل غرض فسادی دردربار کرده وافکارحکومت وقت را نسبت به اوضاع اداری،سیاسی وغیره ضروریات منحرف ساخته بودند . . .

حریفان( مخالفین محمدنادرخان) دغل یا منفعت پرستان وطن فروش، موقع را مغتنم شمرده ازهرجانبی برای چوروچپاول ملت وخرابی مملکت کمربسته وبه هروسیلۀ که ممکن می شد چشم وگوش حکومت وقت را بسته وبه کمال وقاحت جلب منافع واحراز مواقع می نمودند . . .

پروگرام های حکومت مرکزبرخلاف مراسم وعادات ملی ومذهب، محرک هیجان واضطراب طبقات عوام  وروحانیون وعلمای مملکت شده  وبالاخره  هر طبقه از جهت علیحده به شکایت آغاز نمودند. مثلا ً علما از درد شریعت . . .

آخراً سازشی مغرضانه از طرف یک عده خائن برعلیه حکومت واقع گردید وبرای پیشرفت مقصود خود دزد شریری مثل بچۀ سقا را برای برانداختن حکومت حاضر نمودند. . . "(15)

نتیجــــــه گیری

امان الله خان دربسترویژه یی ازاوضاع و تماس ها رشد وپرورش یافت. اندک روزنۀ برای اطلاع یابی از جریانات جهانی وفراگیری آن ها در زمان پدرش گشوده شده بود. ازدواج با ثریادخترمحمود طرزی، تماس ها با محمود طرزی، تماس ها با اعضای هیأت ترکی – آلمانی درجریان نخستین جنگ جهانی که در کابل بودند، تماس ها و روابط نزدیک با آزادی خواهان ونخبه گان درباری وخارج دربار؛ آرزوها وتمایلات سیاسی و اجتماعی او را شکل دادند. در نتیجه باشور وشعف در پی کسب استقلال و اصلاحات برآمــد. اما اوشورعشق به اصلاحات وپیشرفت را با شَــــرخود سری،کارکردهای ذهنی واحساساتی درهم آمیخت. اینجاست که لازمۀ نقد وبررسی دورۀ امانی دیدار با محاسن ومعایب آن دولت وشخص شاه را مطرح میکند. خودسری های شاه نشانه از خودکامگی های سنتی دربار داشت و پیوند ناگسستۀ او را با پیشینیان نشان می داد، در سقوط نطام اوتأثیر به سزایی داشت.

توان نظامی ومردمی دولت روز تا روز کاهش یافت. امان الله خان یا نماد آ دولت دیگرقدرت وتوانی  نداشت که اصلاحات را با زور برچه تحمیل کند. در برابر شورشیان از زور کار گرفت اما به تدریج ناتوان شد وعقب نشست. اصلاحات رامردود اعلام داشت. ولی دیر شده بود. در موارد دیگرنیزچنین بوده است که مخالفین چهره یی را که به نظر خویش نامطلوب تلقی نموده اند، تغییرآن را از طرف زمامداربه آسانی نمی پذیرند. بلکه ازبین رفتن آن را مطالبه می نمایند. چون تصمیم گذشت وعقب نشینی  ازتحقق برنامه ها نیز توان دفاع نداشت، ترک گفتن افغانستان را در پیش گرفت.

بانگاهی به تجارب دورۀ ده سالۀ او؛ وآن چه افغانستان در زمینۀ کوشش های مختلف برای تحول در ساخت نظام قبیله یی وشعورحاکم وغالب دارا است، می شود گفت که تجاربی اند، در خوراعتنا بسیار.
زیرا نمی شود با یادآوری از نظام قبیله یی وصحه گذاری به ریشه های قوی محافظه کاری مدافعان سنت های دیرینه، از داشتن برنامه های اصلاحی انصراف جست. واتخاذ هیچ برنامۀ اصلاحی درافغانستان نمی تواند که از معبر تجارب دورۀ امان الله خان عبور نکند.

تجارب دورۀ امانی ، تحسین ها را در کنار نقد وسرزنش ها درکنار هم می نشاند. عمر کوتاه دورۀ او که با محتوی وکارکردهای زیادی نشاندارمی شود، طلوع ودرخشش دل انگیز وغروب غم آمیزی  داشت. با مشاهدۀ پاره یی از قراین ناصواب نتواند باشند اگر بگوییم که حیات شکوهمند اصلاح گرا و تکان دهندۀ دوره او ؛ تمام دورۀ سامانیان را درخود جمع داشت. ازدورۀ نصربن احمد سامانی تا منصور سامانی، امیری که جوان بود، اما دولتش پیر گشته بود. و در اواخر در امور ملک سامان، سامان نمانده بود.

توضیحات و رویکردها

1-  پژوهش های دقیقترسال های پسین، مبین آن اند، که امیرحبیب الله خان براساس طرحی که شهزاده امان الله خان ومتحدین او ریخته بودند، به وسیلۀ شجاع الدوله خان غوربندی به قتل رسیده است. البته در گذشته ها نیز چنین ذهنیت وشایعه یی در جامعه، در خارج کشور وجود داشت. در پیوند با این موضوع  ازطرف صاحب این قلم زیرنام " امیر حبیب الله خان را چه کسی کشت ؟" درکتاب کوچک "چراافغانستان درمسیرتاریخ توقیف شد؟ " انتشار یافته است.  درراستای دریافت این موضوع، به بی گناهی شاه علی رضا خان، محافظ امیر حبیب الله خان که با لزوم دید امان الله خان اعدام شد، نیز توجه میابیم.

2-  امان الله خان در سال 1892.ع.درشهر کابل دیده به جهان گشود.سومین فرزند امیر حبیب الله بود. درسال 1914با ثریا دخترمحمود طرزی ازدواج کرد، که ثمرۀ آن سه پسروچهار دختراست. پس ازقتل امیرحبیب الله، پادشاه شد (1919). اما هنوزهم اصطلاح امیرمروج بود.  درسال  1926عنوان شاه معمول گردید. افغانستان را کشورآزاد اعلام نمود وجنگ استقلال رارهبری کرد. برای 8 ماه ( 1927-1928)به مسافرت برخی کشورهای آسیایی و اروپایی پرداخت.( گزارش سفرشاه  ازطرف آقای عزیزالدین وکیلی پوپلزایی  زیر نام سفرهای غازی امان الله شاه دردوازده کشور آسیاواروپا 1306-1307درسال 1364درکابل منتشر شده است ) درسال 1929 از مقام پادشاهی استعفا داد. درقندهار دوباره پادشاهی خود رااعلام داشت اما بازهم منصرف شد. از راه چمن - بمبئی به ایتالیا رفت. چندی در فعالیت هایی که برای ایجاد جبهه یی علیه محمد نادرشاه مطرح بود،سهم گرفت اماعقب نشست وبالاخره برای محمد ظاهرشاه بعیت نامه فرستاد. درزمرۀ چند تن از شاهان با سواد در تاریخ افغانستان بود. نطق های اوبه وسیلۀ آقای نصرالله سوبمن وفرهاد ظریفی در سال 1370درکابل انتشار یافته است.
پس از شروع زندگی در ایتالیا ماهانه 150 پوند دریافت می کرد. در26 اپریل 1960 وفات نمود. جنازه اش به  افغانستان انتقال یافت ودر کنارقبر امیرحبیب الله خان در جلال آباد به خاک سپرده شد.
بیشترین معلومات فشردۀ بالا ازکتاب Who´ s Who ofAfghanistan نوشتۀ پروفیسور Ludwig W. Adamec ص 118وافغانستان درمسیر تاریخ جلد دوم ص114 زیرعنوان مبارزه از خارج گرفته شده است.

3-  برای دسترسی به نظامنامه های  دورۀ امانی ، مشکلات زیادی وجوداشت. نظامنامه نزد کسان معدودی بودند. از چند سال به این طرف کتابخانۀ دیجیتال ، نیز نظامنامه ها را در روی صفحه انترنیت  انتشارداده است. علاقمندان می توانند به این نشانی مراجعه نمایند.
Afganistandl.nyu.edu/index.html

4-   دیوان گشن سنگه، دیوان لچمن داس، دیوان شنکرداس در لویه جرگه اشتراک داشتند.    مراجعه شود به کتاب " رویداد لویه جرگه 1303 زیر عنوان اسامی محترم شرکای لویه جرگه"
 ودرهیأت مذاکرات میسوری(1920) برای به رسمیت شناختن استقلال افغانستان ؛ دیوان نرنجنداس به عنوان یکی ازاعضای مهم هیأت افغانستان حضورداشت. اوبعدترهم درنظم ونسق امورمالیه افغانستان سهم به سزا دارد.

5-  کاظم. داکترسیدعبدالله. یک بررسی تحلیلی تاریخی.زنان افغان زیرفشارعنعنه وتجدد.صص159-160. کالیفورنیا. امریکا نوامبر 2005.ع

6- ل. پولاداد –اصلاحات وانقلاب 1929. ص 93 برگردان دکترباقی یوسفزی.1989 . پشاور / پاکستان.

7- بحث موضوع لباس وکلاه در زمان امان الله خان وبازتاب های آن  ازین قلم زیر نام کلاه نامه انتشار یافته است.

8- وارتان گریگوریان vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan: politics of reform and modernization, 1880-1946. Stanford, Calif: Stanford University Press, 1969 p.271

9-  محی الدین انیس درکتاب بحران ونجات، نمونه های بی شماری را درین زمینه به دست می دهد.

10-  مراجعه شود به کتاب " درنگی برزمینۀ استبداد شناسی نادرخان" بخش مربوط به مواضع ونقطه نظرهای عبدالرحمان لودین. تألیف نگارنده. 

11-         ریه تالی ستیوارت. Rhea Tallea Sttewart جرقه های آتش در افغانستان .صص 49 -50  ترجمۀ یارمحمد کوهسار کابلی. انتشارات میوند. پشاور . 1380خورشیدی .

در رابطه باعلاقۀ سردار محمد هاشم خان به نورالسراج خواهرامان الله خان ، ستیوارت می نویسد : "دراکتوبر1926 نورالسراج 19 ساله خواهر امان الله خان، با حسن جان پسرکاکایش عروسی کرد. در حالی که نورالسراج را محمد هاشم خان می خواست وبه نورالسراج علاقۀ خاص داشت. بعد ازآن هاشم خان از ازدواج تا اخیر عمر صرف نظر کرد. در روزعروسی نورالسراج تنها نادرخان درمحفل حضور داشت وبس ." ص 49

دربارۀ آن علاقۀ سردارهاشم وشکست عقده مندانۀ او، شایعات تا آن جا رسیده بود که آن را انگیزشی درحرکات ضد امان الله خان از طرف هاشم خان ارزیابی می نمودند. در حالی که نمی توان دل آزردگی هاشم خان را درین زمینه نادیده گرفت، این عامل مهم سزاوار پذیرش است که محمد هاشم خان مانند محمد نادرخان، برداشت مخالفت آمیز از ادارۀ امور افغانستان با امان الله خان داشت.

12-  ص219 فضل غنی مجددی . افغانستان در عهد اعلیحضرت امان الله خان. 1919-1929. فریمونمت .کالیفورنیا. امریکا 1997ص   219

13-   اثر پیشین  220

14-   اثر پیشین ص221  

15-   مجلۀ کابل  شمارۀ 6 .ص 21سال 1312 خورشیدی .


پیوست ها 

  1
" نوآوری های این عصر را در ساحات ذیل می توان چنین خلاصه کرد:

الف - در ساحۀ سیاسی وا داری

- تأسیس شورای  دولت به حیث مرجع تسوید قوانین
- تشکیل کابینه به شکل جدیدو تدویر منظم مجلس وزرأ
- تأسیس مجالس مشوره در ولایات
- تجدید نظربرتشکیلات اساسی افغانستان( متشکل از پنج نائب الحکومگی وچهار حکومت اعلی)
- تدویر لویه جرگه به حیث مرجع عالی تصمیم گیری ملی در کشور( 1301 در جلال آباد1303 در کابل  وپغمان. 1307در پغمان). قابل تذکر است که ماهیت این لویه جرگه ها از لویه جرگه های تاریخی فرق دارد.
- تصویب اولین قانون اساسی زیر عنوان " اصول اساسی دولت عالیۀ افغانستان "
- تصویب پولیس شهری
- برقراری روابط سیاسی با کشورهای خارجی ،تبادلۀ سفرا ،گشودن سفارت خانه ها.
- لغو سیستم هشت نفری در مکلفیت عسکری وبجای آن عام ساختن خدمت زیر بیرق برای همه جوانان
- تثبیت بیرق ملی ( سیاه، سرخ،سبز با نشان مخصوص آن )
- توزیع تذکره برای اتباع افغانستان

ب- در ساحۀ اجتماعی وفرهنگی 

- اعلام آزادی کنیز وغلام
- قطع معاشات مستمری  اعضای خانوادۀ شاهی، درباریان وسران قبایل
- قطع کمک های پولی برای ملاهاوالغای پیری ومریدی برای منسوبین عسکری
- تغییر در مسایل نکاح، عروسی،ختنه سوری .همچنان فاتحه ومراسم عزاداری
- تغییر در مورد طرز لباس واز همه مهم تر حجاب  زنان
- تغییر روز رخصتی عمومی هفته از  جمعه به پنجشنبه

 ج-  در ساحۀ اطلاعات عامــه

- تنظیم امور مطبوعاتی و تشکیل ریاست مستقل مطبوعات 
- به کار انداختن دستگاه رادیو(برای عموم مردم * در کابل
- سینمابرای عموم  مردم
- نشر جراید آزادغیر دولتی ( انیس 15 ثور 1306)
- نشر اولین جریده برای زنان به نام ارشادالنسوان

د-  در ساحۀ اقتصادی

- وضع قوانین مالیاتی وتعدیل مالیه از جنس به نقد
- ترتیب بودجه دولت بطور عصری برای اولین بار
- تعیین واحد پولی " افغانی " به جای روپیۀ کابلی
- نشر پول کاغذی (برای اولین بار واستفاده از نئدر پروژۀ ساختمانی قصر دارالامان )
- فروش زمین های دولتی به مردم وتوسعۀ ملکیت خصوصی
- تشویق تشبثات خصوصی در سکتور صنعتی
- توسعۀ تجارت خارجی (از 1920 تا 1925 صادرات کشور از 50 ملیون فرانک به یک بلیون فرانک رسید.

هـ - در ساحۀ تعلیم وتربیه 

- تأسیس وتوسعۀ مکاتب عالی و تدریس زبان های خارجی وعلوم جدیده.از جمله تأسیس مکتب حبیبیه ومکتب امانیه در کابل وانکشاف مکتب حبیبیه.
- ایجاد انجمن معارف وتعلیم وتربیۀ اجباری ومجانی وانکشاف مکاتب ابتدایی در نواحی مختلف شهر
- تأسیس اولین مکتب نسوان به نام مکتب " مستورات "
- تأسیس مکاتب مسلکی، اصول دفتری، اصول تحریر،زراعت، صنایع،قضات،مساحت، دارالعلوم، ودارالحفاظ
- طبع کتب درسی( نخست در لاهور بعدا ً در کابل )
- تدویر کورس های سواد آموزی برای کلان سالان
- تأسیس انجمن " پشتو مرکه" برای تقویۀ زبان پشتو
- پروگرام های ورزشی برای شاگردان معارف
- اعزام بیش ازیک صد متعلم افغان به اروپا جهت تحصیل ( برای  اولین بار )
- اعزام  16 دختر افغان درترکیه برای تحصیل قابلگی ( برای اولین بار)

و-  درساحۀ ساختمان وخدمات

- بنای شهر جدید کابل به شکل عصری( دارالامان )
- تمدید یک خط ریل شهری از مسجد شاه دو شمشیره ( رح)  تا دارالامان
- اعمار میدان هوایی کابل واستفاده از طیاره ( در ساحۀ ملکی ونظامی )
- توسعۀ شاهراه وسرک ها در اطراف واکناف کشور وتوسعۀ ترانسپورت موتری
- تأسیس شفاخانۀ مستورات
- انکشاف امور پست ومخابرات وتأسیس یک ادارۀ مستقل برای آن  "

*- پیرامون اصلاحات دورۀ پادشاهی امان الله خان، نویسنده گان ومحققین داخلی وخارجی،فهرست هایی را تهیه دیده اند؛ نگارنده ترجیح دادم، تا تصویراصلاحات آن دوره را ازفراورده های قلمی جناب داکترسید عبدالله کاظم در پیوست های مربوط بیاورم.

داکتر سید عبدالله کاظم. سابق استاد پوهنحی اقتصاد پوهنتون کابل .یک بررسی تحلیلی تاریخی زنان افغان  زیر فشارعنعنه وتجدد.صص130-133  

           
 پیوست 2

اعلامیۀ رهبران شورشی شنوار       

 

 با آن که اعلامیه های تحریک آمیزمخالفین اصلاحات ازقندهار،شورش خوست، حضرات مجددی وشمالی پیهم انتشار یافت، درین جا با آوردن مادۀ 6 ازاعلامیۀ شورش شنوار بسنده نمودیم.زیرا به نظر ما تنها اجزای همین ماده می تواند، وجوه مشترک کلیه شورش های ملایی رامعرفی کند.
" . . .
امیر امان الله خان از شریعت صرفنظر نموده وقوانین مختص به خود را تدوین نموده است
این قوانین نامناسب بدون دلیل پذیرفته شده است ( مقصد شاید توسط لویه جرگه بوده باشد- مؤلف . جناب کاظم )
ازدواج با چهار زن که در قرآن اجازه داده شده، به یک زن محدود گردیده است
برای مامورین دولت طلاق اجباری زنان معین شده است
قطع موی وازبین بردن چادر زنان وبرهنه نگهداشتن بازو و پستان ها
فرستادن دختران جوان به اروپا
تغییر رخصتی روز جمعه و روز عرفه( الغای رخصتی روز عرفات در عید اضحی )
تشویق رشوه وفساد
بازنمودن تیاتروسینما وسایر محلات برای سرگرمی
روز لویه جرگه امیرامان الله در حضور همه بزرگان افغانستان کلمات توهین آمیز به محمد (ص) ادا نمود که بنابرآن او کافر شده وسزاوار مرگ است."*
 *- دراعلامیۀ 9 فقره یی علمای قندهار چنین آمده بود:
     " تمام شایعات مبنی بر بی حرمتی به پیغمبر اسلام  باید از طرف شاه تکذیب گردد."
    صص 170-171 اثر پیشین  




  

                                                                        2

 امیرحبیب الله کلکانی
                                  (1890- 1929)

                                                                            




ضعف دولت درسایر نقاط کشور،تقویۀ روحیۀ متنفذین مبنی برگسست از مرکز، بی تفاوتی وسرانجام پیوستن روستاییان به سپاه مخالف دولت،ناتوانی عمال دولت درمهار نمودن شورشها،نزدیکی سپاه تحت رهبری حبیب الله با پایتخت، اسباب وعوامل دست یابی روستایی بیسوادی را بر تخت شاهی فراهم نمود، که در ابراز مخالفت و سیاست دولت جزچند نکتۀ تلقین شدۀ روحانیت مخالف دولت مبنی بر"کفرولاتی گری" امان الله که سکۀ زمانه شده بود،بیشتر نمیدانست. . . 




مبحث صدرنشینی نه ماهۀ او،چرایی عدم توفیق ویا عدم علاقۀ روحانیت معتبر، دارندۀ پیرو وحرف شنو را نیزمطرح مینماید.روحانیتی که در راه کشاندن حبیب الله به زیربیرق وشعارخویش توفیق داشت، اما کمرحبیب الله کلکانی رابست وبه او بعیت نمود. بخش قابل ملاحظۀ آن به زودی امیر را رها نموده وبه قدم های سنجیدۀ محمد نادرخان گوش فرا داد. . .

علی الرغم هرگونه علاقه ونیازی که دریافت وجه "سقاو" برای یکعده هموطنان بیافریند،دربررسی درنظرداشتۀ ما، تأثیرندارد.زیرا سیر زنده گی سوال آفرین اوکه خاستگاه خارج از دایرۀ سرداران وسپهسالاران را دروجود روستایی زاده یی ترسیم میکند، برای تعقیب هدف پاسخ بسنده است. چه او سقاو زاده بود ویا انگور فروش ویا روستا زادۀ بیسواد،بیکار وسرگردان . . .





9ماه امارت امیر حبیب الله کلکانی،

                                  گذرگاهی به چند سو

 

رسیدن پای امیرحبیب الله کلکانی به منزلگۀ پادشاهان پیشین؛ ونشستن او برتخت امارت ( 16جنوری1929.ع.)،همچنان فرود آیی او پس از9 ماه از آن مقام، (13اکتوبر1929) موضوعی است، که با نگرش ژرف وجامع بدان ،میتواند ما را به بسا ناگفته ها،رازها و رمزهاآشنا نماید. اما  بدون اینکه از ارزش بحث برانگیزی آثارموجود کاسته باشیم،می توان گفت که کمتربه این مهم تأمل لازم وکافی شــده است. زیرا بیشترین برخورد ها وتماسها با او از انگیزه های پاسخ جویانه به چرایی آن پیروزی مرگزا ومصیبت آمیز به دوربوده وبه محکومیت بی چون وچرای او بسنده نموده اند. درنحله های یورش آمیخته با تفکردولتی،امیرحبیب الله کلکانی، پس ازپیوستن به شکست دیده گان تاریخ، چنان درهیأت نمادین همه شرارت هابه تصویرکشیده شد،که ایجاد مانع برای ژرفنگری وابراز نظرجامع را مدتها نهادینه نمود. درحالیکه پیدایش او در حیات نظامی وسیاسی افغانستان، مستلزم گذر به پیشینه یا دورۀ سلطنت امان الله خان است؛ واز میان رفتنش، ره به سوی ناشناخته ها ونایافته های بسیار وازجمله درحوزۀ افغانستان شناسی می برد.

آنچه درین متن فشرده میاوریم،اشاره یی تواند بود برضرورت بسط روایت دیگری از او. روایتی که هیچگونه صحه گذاری را برجایگزینی هایی که علیه اصلاحات دورۀ امانی، درحکو مت 9 ماهۀ او مطرح شد، بر نمی تابد. اما پاسخ رسمی ومزمن به پدیدآیی او را که اکثراً متأثرازاحساسات دشمنی های رنگارنگ است، به عنوان مرض تاریخنگاری وتاریخ بینی غلط مردود میداند. دقیقاً نکتۀ شناخت وارسته ازهرنوع تعصب جانبدارانه ویا احساسات نفرت آمیزازاو دررعایت درک همین گذرگاه نهفته است.

حبیب الله چگونه وارد میدان عمل شد؟


  شاه امان الله خان ازسلطنت دست کشید،(14جنوری1929)ازکابل به سوی  قندهاررفت و سه روزدیگربرادرش عنایت الله خان معین السلطنه، به تخت بی پایۀ سلطنت نشست. امان الله خان درواپسین هفته های زمامداری، نخستین عقب نشینی هایی راکه دربرابرشورشیان متقبل شد،پس گرفتن عمده ترین برنامه های اصلاحی بود.
چنانکه میدانیم،آن عقب گرد، نتوانست شورشها رامهارنماید.استعفأ از مقام پادشاهی، واگزاری آن به برادرش عنایت الله خان،بیرون شدن از کابل، هم نتوانست، صدای آن موج امان الله ستیزی را سد شود که به دروازه های کابل می کوبید. زیراکلیه اسباب وابزاروعوامل مادی ومعنوی نگهدارندۀ دولت وشخص اوشکسته وازکارافتاده بودند.  پس ازامیدواری یافتن به نیروی جنگی ؛وهنگامی که درقــندهاردوباره تاج شاهی برسرنهاد وبیرق داعیۀ برگشت به تخت کابل رابرافراشت، به آثارآن شکست وریخت وناتوانی برخورد و افغانستان را ترک گفت.
 شکست وریختی راکه ازآن یادنمودیم،جالبترین بخش رخسارۀ تاریخ حاکمیت در نظام قبیله یی کشور ما رابارها معرفی نموده است. یعنی اگر پس از شورشهاو پدید آیی بی نظمی ها، بازهم بافت مناسبات وقراریافتن قبایل واقوام درکنارهم تأمین شده وامنیت دلخواه حاکمیت حصول یافته ؛ تکرارفروپاشی ،بازهم مظاهروتبعات بی نظمی را بار آورده است.
 بحران وفروپاشی نظام امانی با بروزمجدد بی نظمی ها نشان دادکه حاکمیت سه زمامدار( عبدالرحمان، حبیب الله و امان الله خان) درنیم سده، تغییری دراحتمال بازگشت آن زمینه های مساعد برای برهم خوردن بافت مناسبات قبایل ومناطق، رونما نکرده بود.اما آنچه سقوط نظام امانی را ازنظرجانشینی ویژه گی میبخشد، صدرنشینی حبیب الله کلکانی است. شخصی که مقام امارت را با اسم امیرحبیب الله خان ولقب خادم دین رسول الله نصیب شد.  . .

چند ویژه گی را در سیر حیات او میتوان نشانی نمود :


نخستین ویژه گی این بود که جمیع مطالبات شورش های شکست دیده ضد اصلاحات ویا موجود دربقیه مناطق کشور، اززبان او بیرون شد وگونۀ رسمی را ازحنجرۀ حاکمیت گرفت.
ویژه گی به هم پیوستۀ دومی را، دربی اطلاعی اوازآرأ وافکار ومطالباتی میتوان دریافت نمود، که پیشتررهبران مخالف اصلاحات علیه امان الله خان مطرح نموده بودند. اودارندۀ ظرفیت های واکنشی مانند چند تن ازروحانیون حرفه یی خانوادۀ حضرات مجددی نبود،که به بحث وابرازنظروموضعگیری
دربرابراصلاحات امان الله خان پرداخته بودند.اومانندملاعبدالله وملاعبدالرشید ( پکتیا) رهبران دینی درمیان اجتماع مردم ویا رهبران دارندۀ طرح مقابل وشکل یافتۀ شنوارهم نبود.  
حبیب الله د ر نخستین مرحلۀ تلاشها، از رهبران نظامی وارتشیان ناراضی هم نبود. ازجمله زمینداران وپولداران وتاجران ناراضی ویا درپیوند با دسته بندی های شکل گرفته در درون نظام امانی هم نبود.از مکنونات حضرات کهدامن نیزسر در نمی آورد.
او پسر دهقانی بود به نام امین الله  . . .
 امین الله کلکانی ،دهقان ونگهدارندۀ باغ حسین کوت ازملکیت های مستوفی الممالک محمدحسین خان بود. امین الله پس ازآنکه مستوفی الممالک ازطرف امان الله خان اعدام شد، به کاردرهمان باغ ادامه داد.باغ وقلعۀ حسین کوت را شاه به محمد ولیخان دروازی بخشید.
 ازآنجایی که نام حبیب الله دراکثریت منابعی که به او پرداخته اند،با لقب "سقو" و"سقوزاده" ، "دزد" ویا " عیــار"( لقب اخیری بیشتربه استناد پیشامد های انسانی دربرابراعضای خانوادۀ محمد نادرخان،و ادعای تقسیم اموال سرقت شده به نیازمندان در زمان عصیانگری او، به کار رفته است )،ابراز شده ،نیازمند اندک اشاره یی است.
 درین زمینه عمدتاً دو روایت محل استشهاد اند:

1-  امین الله پس از ازدواج ،صاحب فرزند نشد. پیشنهاد هردم آماده ومیسردرآن جامعه،برای امین الله هم این بود،که به زیارت ها روی بیاورد.اومطابق پیشنهادی،درکنارزیارت های هوپیان درنزدیکی چاریکار،دو نهال نشاند،و دعای داشتن فرزند نمود. بارها با مشکی به آنجا می رفت و نهالها را آب میداد. از آنرو  مردم محل او را" سقو" نامیدند.(1)

 2- روایت دیگر برای دریافت آن وجــه این است، که هنگام جنگ وجهاد به مردم آب میــداد. . . (2)
 علی الرغم هرگونه علاقه ونیازی که دریافت وجه "سقاو" برای یکعده هموطنان بیافریند،دربررسی درنظرداشتۀ ما، تأثیرندارد.زیرا سیر زنده گی سوال آفرین اوکه خاستگاه خارج از دایرۀ سرداران وسپهسالاران را دروجود روستایی زاده یی ترسیم میکند، برای تعقیب هدف پاسخ بسنده است. چه او سقاو زاده بود ویا انگور فروش ویا روستا زادۀ بیسواد،بیکار وسرگردان . . .

حبیب الله هنگام جنگ استقلال ،وظیفۀ سربازی را درجبهۀ جنوب کشور که محمد نادرخان وظیفۀ قوماندانی آن را به عهده داشت، آغاز کرد. پس از آن نیزبه عسکری ادامه داد. باردیگرهمراه قوای تحت رهبری محمد ولیخان علیه شورش ملا عبدالله نیزبه عنوان عسکررهسپار منگل شد.
 وقتی که درکابل در قطعۀ نمونه خدمت می نمود،طی مسافرتی به سوی  کلکان، برخوردی با افضل یک تن ازسرکشان راه گیر پیش آمد. سلاح دولتی را که با خود داشت،علی الرغم تهدید و درخواست افضل، به او نسپارید ؛ بلکه با توسل به سلاح، افضل را به قتل رسانید. ازآنجایی که دولت برای کسی که  زنده ویا مردۀ افضل را  بیاورد،جایزه گذاشته بود، حبیب الله سر او را به کابل برده به دولت تسلیم نمود.
 پیرامون تبارزنخستین نارضایتی او گفته شده است، که ازهمین جا آغز شد.جایزه یی را که وعده داده شده بود دریافت نکرد. دردل کینه گرفت؛ اما دشمنی طرفداران افضل را درمنطقۀ شمالی نصیب شد. بنابرآن چندی پنهان زیست. به وظیفۀ عسکری برنگشت. یک تن از سپاهیانی را کـُـشت که ورقۀ جلب واحضاراو را به وظیفۀ سربازی به کلکان برده بود. پس ازآن بیشترهراسید و درگشت وگذاردرمنطقه وگاهی در کوه ها ادامه داد. چندی به سوی پاره چناراز مناطق سرحدی داخل قلمرو هند برتانیه یی شد وبه کار رفع سد جوع پرداخت  . . .
 با کسانی مانند سید حسین چاریکاری آشنا گردید که ویژه گی های زیست همانند با او را داشتند. کار آنها به ایجاد دسته یی رسید که مشترک عمل می نمودند. عملیات آنها مصادرۀ دارایی های دیگران  وخزانۀ دولتی بود.

نیروهای امنیتی دولت که الزاماً وظیفۀ دستگیری چنین اشخاصی را داشتند، وارد عمل جدی ترشدند.  . .
دربرنامۀ دولت، تنهاتوسل به سرکوب مطرح نبود، بلکه به ویژه درهنگامی که آثار ضعف درپیکر آن نمایان شد، دیدارهای عفوآمیز وگذشت وچشم پوشی ازاعمال قبلی چنین عناصرنیز دردستور کارقرارداشت. روایت هایی است که کوشش های عفو آمیزبا سؤتفاهم هاآمیخت ونتیجۀ لازم را ندید. اما دادن سلاح دولتی برای او که همکار و دزد بگیر دولت باشد، به امکانات نظامی او افزود.
 درین برهه اززمان که حبیب الله درشمالی شهرت یافت، ابراز همنوایی و پیوستن ملک محسن به اومنجر به تبارزقدرت بیشتر شد. زیرا دولت وعمال آن در اکثر موارد از طریق ملک ها وهمکاری آنها به دستگیری مخالفین مبادرت میورزند.وقتی ملک یک قریه به شخص عصیانگر، یاغی وسرکش سر تسلیم فروببرد،هویدا است که به احساس قدرت مندی او شکل میدهد. . .

معلوم است هنگامی که  شهرت و قدرت درد سر افزایی یافت، تنها طرف توجه دولت نبود؛ بلکه  ازسوی دیگری، طرف توجه آنعده ازمخالفین دولت نیز قرارگرفت که  دارای اندیشه وافکار وعقاید مخالفت آمیز با شاه بودند. این بود که برخی ازآنهابه دیدار حبیب الله ویارانش  شتافتند. دیدارعبدالله جان مجددی وبزرگ جان مجددی( 27عقرب 1306 خورشیدی)، حبیب الله رادارندۀ شعارهای سیاسی مخالف آمیزنمود.ازین پس اودرمحورحرکت های افتاد که جدا ازهم، اما دارای شعارمشترک علیه امان الله خان در بسا از نقاط کشور به راه افتاد ه بود.
ضعف دولت درسایر نقاط کشور،تقویۀ روحیۀ متنفذین مبنی برگسست از مرکز، بی تفاوتی وسرانجام پیوستن روستاییان به سپاه مخالف دولت،ناتوانی عمال دولت درمهار نمودن شورشها،نزدیکی سپاه تحت رهبری حبیب الله با پایتخت، اسباب وعوامل دست یابی روستایی بیسوادی را بر تخت شاهی فراهم نمود، که در ابراز مخالفت و سیاست دولت جزچند نکتۀ تلقین شدۀ روحانیت مخالف دولت مبنی بر"کفرولاتی گری" امان الله که سکۀ زمانه شده بود،بیشتر نمیدانست. . .

 درین سیرفشرده ازنارضایتی وسرانجام دست یابی اوبه تخت امارت،مجال نبود که ویژه گی هایی چند باید بیشتربازشوند. مانند نارضایتی های ناچیزنخستین،قوت یابی نظامی، بیخبری ازدنیای سیاست وناتوانی از ارزیابی از نظام امانی. اما بعدترمجهز شدن او به سلاح وارد نمودن اتهام کفر به امان الله خان، هرکدام باید با بحث ها وبررسی ها مفصلتردنبال شوند تا حق مطلب بگونۀ شایسته ادا شود.
 درین سیر کوتاه آنچه ما می بینیم ،اوهنگام لمس نخستین بد عهدی دولت ونگرفتن پاداش ودرعوض مشاهده نمودن آزار واذیت نیروهای امنیتی، توان انگشت نهادن برآن پیشامد را نداشت. اما نارضایتی ها نزد او شکل گرفت. اوضاع نا به هنجار به رشد حرکات روبه گسترش او میدان فراختر داد. آن نارضایتی اوجذب امواج بزرگتروشبکه های پیوند دهنده شورشهای شد که دربسا از نقاط کشوردرمخالفت با امان الله خان طنین اندازبود. امواجی که وی بر دوش آنها نشست وتا امارت کشوررسید، سخنگویی خویش  را ازحنجرۀ وی مطالبه داشت. همان بود که گفت :

" من اوضاع بیدینی  ولاتی گری حکومت سابق را دیده وکمرخدمت دین را بستم وشما را از کفر ولاتی گری نجات دادم. درآینده من پول بیت المال را به تعمیرو مدرسه ضایع نکرده وبه عسکروملا خواهم داد که دعا کنند. من مالیات وعوارض بلدیه وگمرک را نخواهم گرفت، شما رعیت منید وبروید و بخوشی بگذرانید ."(3)

دربارۀ مطالب کلی بالا که درواقع اصول برنامۀ امارت حبیب الله را گرفت،چند نکته سزاواریاد آوری حتمی اند:

 جفای رجعت گرایی و رجعت پسندی، جفایی که با بستن مکاتب نسوان وبی نظمی کلی دراموردرس،تدریس،ادارات دولتی وسلطۀ بیشترازبیسوادی برجامعه رفت،سزاوار نقد ونکوهش اند.این که نهادها ویا کسانی با برداشت ( کافر شدن  امان الله !)، جایگزینی های بعدی را با افکار خویش موافق ومطابق میابند واز آن دفاع میکنند، همه یک دست نیستند.برخی با نگریستن به ناهنجاری ها واشتباهات وکجروی های دورۀ امانی وبرخی هم با مشاهدۀ تشدید مظالم وبدعهدی های دورۀ محمد نادرخان، ویامطالعۀ اوراق تعصب آمیز؛ گونه یی از عاطفه نسبت به آن دورۀ 9 ماهه را بروز میدهند.اما واقعیت هاونتایج مطالبات اجتماعی وفرهنگی به عنوان واقعیت های دردناک، مظاهرحرکاتی را نشان داده اند، که به حال جامعه و مردم ما زیانمند تمام شدند . درزمان حکومت 9 ماهه امیرکلکانی که به کلیۀ آن مطالبات شورشهای پیشینه لبیک گفته شد،مظاهرآسیب زای آن بسیاروضاحت داشت. زیرا کشوری با قرار داشتن دریک منطقۀ حساس ومحتاج بهره مندی ازسیاست منطقه یی وجهانی،محتاج داشتن برنامه های اقتصادی،عمرانی  واجتماعی . . . ؛ ازداشتن خط مشی حد اقل سیاسی وعملکردهای های که پاسخگوی مردم باشد،بی بهره بود.
نگرش به جامعه از دریچۀ تایید ضرورت اصلاحات وترقی جویی وعطف به مایحتاج مادی ومعنوی مردم،درهیچ صورتی آرزوها وکارکردهای سیاسی وفرهنگی واجتماعی آن دورۀ 9 ماهه را بر نمی تابد.  . .

تاکید برضرورت روایت دیگر

 تا حال بیشترین وشدیدترین موضعگیری های خصم آمیز دربرابر حبیب الله وشورش او، فاقد بررسی خاستگاه ها و زمینه های رویش دردل جامعۀ امانی بوده اند. همانگونه که موضع دفاعی نیز نه تنها از توضیح سیر اوضاع عاجز مانده، بلکه در سطح واکنش علیه دشمنان حبیب الله اهمیت بحث، وسطح بررسی
 وپژوهش را تنزل داده اند. حضورروحیات واحساسات قومی ومنطقه یی درگزینش راه دشمنی ویا طرفداری از او، به بــُعد انحراف از دریافت سیمای واقعی شورش و رسیدن او به قدرت لرزان ومؤقتی انجامیده که تا حال به درازا کشیده است.

 این است که بررسی های دارندۀ حب وبغض مشحون ازتنگنظری،ویا پیشداوری های قهرمان سازانه و گذاشتن او درهالۀ ابهام عیاری، شناخت مورد ضرورت  آن صفحه از تاریخ ما را آسیب رسانیده است.
سوکمندانه تاحال بیشترین ارزیابی های بیگانه بااین نیازدر برخورد با نظام نـُه ماهۀ امیر حبیب الله کلکانی سایه دارند.تأکید ما درزمینۀ تشخیص سیرشکل گیری قوت و رسیدن او به کابل ونشستن او به تحت امارت، تنها ژرفنا داشتن تأمل وگسست ازشیوه های گمراه کنندۀ مبنی بر" قطاع الطریق" ویا " عیار" نامیدن او نیست. بررسی دقیق تاریخ دست یابی او به قدرت،ذهنیت دست پروره گی او ویا اتهام عامل انگلیس بودن را منتفی میداند. دقیقاً همان ردیه یی را که هنگام بررسی شورش ملاعبدالله بدان نیاز داریم. با این تفاوت که ملا عبدالله ازآن اندازه شعور دینی ومذهبی بهره مند بود که به وسیله آن اصلاحات امان الله خان را  به سنجش میگرفت. اما حبیب الله ازانگیزش های نخستین چنان شعور بی بهره بود. واین موضوع بیش از همه به داوری منصفانه نیاز دارد.
مبحث صدرنشینی نه ماهۀ او،چرایی عدم توفیق ویا عدم علاقۀ روحانیت معتبر، دارندۀ پیرو وحرف شنو را نیزمطرح مینماید.روحانیتی که در راه کشاندن حبیب الله به زیربیرق وشعارخویش توفیق داشت، اما کمرحبیب الله کلکانی رابست وبه او بعیت نمود. بخش قابل ملاحظۀ آن به زودی امیر را رها نموده وبه قدم های سنجیدۀ محمد نادرخان گوش فرا داد. . .

ویژه گی دیگری هم ازعناصرموجود درجامعۀ ما است، که هنگام آمادگیها برای سقوط امیرحبیب الله کلکانی با تبارز بیشترچهره نمود. وآن تأثیربهره گیری ازعنصرقوم وقبیله وسمت ومنطقه بود.حبیب الله کلکانی که با تلقیات متأثرازنحلۀ قرائت متفاوت دینی از اصلاحات امانی، جبهۀ ضد امانی را تقویه کرد، دربـُـعد قومی، تاجیک بود. موضوعی که درزمانۀ شورشهای ضد امان الله خان بسیار جدی پنداشته نمی شد؛وزیرساحۀ تأثیرشعاردینی رنگ میـباخت. اما درمرحلۀ بعدی، یا پس از زمان نشستن حبیب الله کلکانی به تخت امارت، هنگامی که برنامۀ دورنمودن او مطرح شد،شعارهای پرکشش دیگری دردستور وظیفۀ برانگیختن مردم برای تصرف قدرت قرارگرفتند.بدون درنظر داشت نقش این عنصرنه تنها قصد ونیت ارزیابی درست ازآن دورۀ 9 ماهه، ره به منزل مقصود نمی تواند ببرد، بلکه عبورگاه بحث مسایل تاریخ کشور را به سوی زمینه های افغانستان شناسانه کمک شایسته نمی کند.
همانگونه که شورشهای با حمل شعاردینی به سراغ راه سرنگونی ونگونبختی نظام امانی رفتند؛ شعارقومی، قبیله یی وسمتی بود که به نیروی بسیجندۀ محمد نادرخان کمک نمود واسباب سقوط امیرحبیب الله را فراهم آورد. درین زمینه شایسته است که شکست حبیب الله را در برابر چنان سلاح، ناشی از قدرت تشخیص محمد نادرخان از امکانات موجود ونهفته در جامعه به ارزیابی بگیریم . دیروز درزمانۀ امانی، جنوب وشرق وشمال با برافراشتن درفشی  که ادعای دوراز انصاف"کافر" شدن امان الله را درجبین داشتند، توحید پذیرفتند؛ اما دیری نپایید که مردمان همان کانون های نخستین شورشها، درزیرشعاروکارکردهای سیاسی بسیارماهرانۀ سمتی بسیج شدند. و این یک واقعیت انکار ناپذیر است.
مردمان شرق وجنوب تحت رهبری سپهسالار پیشین محمد نادرخان بسیج منطقه یی وقبیله یی شده ودر نتیجه مسلمانان " کفرشکن" راچنان به عذاب رسانیدند که حتا صدایی برنخاست که آن عهد محمد نادرشاه وبرادرانش با قــرآن ودر قــرآن چه شد؟ (4)
                                                                      
                                                                      
 تأکید بر ضرورت دریافت عوامل داخلی  بارها ا زطرف پیران تاریخ نویسی کشور مطرح شده است. به قول شادروان عبدالحی حبیبی ،"  جامعه شناسی افغانی وتجزیۀ صفت و خصایص اجتماعی مردم افغانستان نیازمند کنجکاویهای ژرف دربنیان هویت این جامعه از نظرتاریخ، جغرافیا، اقتصاد، نژاد، زبان، عقاید ومواقف اجتماعی قبایل وروستا نشینان وشهریان وکوچیان آواره گرد وبقایای مسالک روحی مانند مذاهب، طرایق وافکار صوفیانه وراهبانه است، که توام با تأثیرات مدنیت صنعتی جدید وفراورده های عصرحاضر باید پژوهش وکاوش گردد. . . این یک کار علمی دارای ابعاد تاریخی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی وفکری کهن ونو است وازمشکلترین ودقیق ترین مسایل اجتماعی است  . . . " (5)

هنگام نگرش درنهایت آن 9ماه، پنداشته میشود که سران حکومت، با آن سطح نازل شعور، از دریافت این حقیقت ناآگاه بوده اند که خلف جانخور خویش را حمل میکنند.


توضیحات ورویکردها:

1-        ازخلال صحبت های نگارنده با محمد اکبر خان، خسربرۀ امیر حبیب الله کلکانی، برادر بی بی سنگری.وی که بیش ازنودسال عمردارد، درهامبورگ /آلمان زنده گی می کند.
2-        خلیل الله خلیلی، عیاری از خراسان.
هنگامی که در پیامدها ودر پهلوی بقیه شورش ها، نام او به یک خطر جدی در بیخ گوش دولت تبدیل شد، طی اعلامیه های دولتی به نام دزد وسقو زاده یاد گردید. متن اعلامیۀ دولتی زمان امان الله خان در اسناد ونامه های تاریخی افغانستان گرد آورنده شهرت ننگیال است.
3-         میرغلام محمد غبار. افغانستان درمسیر تاریخ.ص 825
4-         در بارۀ موضوع امضأ محمد نادرشاه وبرادرانش در قرآن مجید، تبصره هایی وجود دارد. آن چه محمداکبرحیدری، خسربرۀ حبیب الله کلکانی به نگارنده گفت این است :
" درارگ جبل السراج سپاه بزرگی جمع شده بودند، پهیره داران احوال دادند که یک موتربا بیرق سفید به سوی جبل السراج نزدیک می شود.  . .  به آن ها اجازه داده شد که وارد ارگ شوند. پیش از آن هم آمد ورفت وجود داشت. نماینده گان نادرخان زلمی خان منگلی وشمس الحق خان مجددی، قرآن شریف را که در یک دستمال سفید بود، در دست داشتند. گفت وشنود در یک اطاق شروع شد. در اول دو دلی وتردید وجود داشت. بعد به سپاه که آمادۀ حمله به کابل می شد، ابلاغ شد که چون نادرخان قرآن شریف را به دست هیأت روان کرده تا ازجنگ وخونریزی جلوگیری شود وهمه در صلح زندگی کنند، امیرصاحب روانۀ کابل می شود . . ."
    5-  عبدالحی حبیبی.جنبش مشروطیت درافغانستان. در بخش پایان کتاب زیر عنوان نتیجه .

  یادآوری :

ازآن جایی که نبشتۀ بالا، درنهایت به رئوس نکاتی اشاره دارد،که تبارزوسرنگونی حبیب الله راباید با روایت دیگر به بررسی گرفت؛ ودرمعرفی کلیت سیمای او بسنده نیست،برای دسترسی خواننده گان به منابع مطالعاتی بیشتر، نام این کتاب ها را میاورم:

1-       شاه آقا مجددی. مختصر پیرامون زندگی نامۀ امیر حبیب الله کلکانی.
2-       فضل غنی مجددی. افغانستان در عهد اعلیحضرت امان الله خان.به ویژه فصل پنجم.
3-       میرغلام محمد غبار.جلد اول زیرعناوین تحول جدید ،وضع داخلی . عکس العمل ارتجاع. درجلد دوم، بخش های اول کتاب.
4-       میر محمد صدیق فرهنگ .افغانستان در پنج قرن اخیر. باب چهاردهم
5-       دکتورخلیل الله وداد بارش. امیر حبیب الله کلکانی، مردی درحریق تاریخ.
6-       عیاری از خراسان اثر یادشده از خلیل الله خلیلی.
7-       مارشال شاولی خان.یادداشت های من.
8-       محی الدین انیس. بحران ونجات
9-       سمسور افغان. دویمه سقوی . به زبان پشتو وترجمه به زبان فارسی.
10-   داکتر سید عبدالله کاظم. زنان افغان زیر فشار عنعنه وتجدد.فصل هفتم تا
نهم.
11-    جمشید خان شعله .جهاد ملت بخاراوحوادث لقی در شمال هندوکش.
12-   عبدالحی حبیبی . جنبش مشروطیت درافغانستان .ص 176. نشرکردۀ سازمان مجاهدین اسلامی . پشاور / پاکستان .
13-   محی الدین انیس. بحران ونجات.
14-   عبدالشکور حکم .ازعیاری تا امارت. مواد جمع شده درین کتاب شبیه کاریست که جناب وکیلی پوپلزایی پیرامون زندگی تیمورشاه درانی انجام داده است.
15-   عبدالشکور حکم .آن کلکانی عیار بود نه دزد گردنه
16-   میرزا شکور زاده. حماسۀ رادمردان خراسان.
17-   عبدالحق مجددی. حقیقت التواریخ. افغانستان ازامیرکبیرتا رهبرکبیر.بخش مربوط به موضوعات شاه امان الله خان وامیر حبب الله کلکانی
18-   ک. پیکار پامیر.ظهور وسقوط اعلیحضرت امان الله خان. به ویژه فصل های 8/9/و 10
        چند منبع به زبان انگلیسی:
1. Vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan (Stanford,
Calif.: Stanford University Press, 1969), pp. 275-292.

2.
Arnold Fletcher, Afghanistan: Highway of Conquest (Ithaca, New York:
Cornell University Press, 1965), pp. 213-225.

3. Asta Olesen, Islam and Politics in
Afghanistan (Surrey, England:
Curzon Press, 1996), pp. 145-166.

4.
Thomas Barfield, Afghanistan: A Cultural and Political History
(
Princeton, New Jersey: Princeton University Press, 2010), pp. 190-195.      
19-   Adamec. Who,s Who of Afghanistanصص 155/156

20-   5.Leon pollada. Reform and Rebelion in Afghanistan 1919-1929
  برگردان به فارسی.به وسیلۀ باقی یوسفزی. به ویژه فصل های 7/8/ ونهم 
21-   برای دریافت نقطه نظرات منابع شوروی وقت وبازتاب اوضاع درنشریات آنها،دیده شود:
-         خاطرات آقابکف
-         ولادیمیر یویکو.رازهای سر به مُهرتاریخ دپلوماسیافغانستان . برگردان عزیزآریانفر
-         عزیزآریانفر. نبرد افغانی استالینگراد.
-         منبع مربوط به حزب دموکراتیک خلق افغانستان. "تاریخ نوین افغانستان"
 هچنان افغانستان درسال های بیست وسی قرن بیست میلادی .مؤلف داکترویکتورگریکوویچ کارگون . برگردان به فارسی دری داکترجلال الدین صدیقی .
---------------------------------------------------------------------------------------------


                      3

چهار سال پادشاهی محمد نادرشاه*  


بخش اول

محمد نادرخان (1262-1312خورشیدی/1883-1933عیسوی) چهار سال پادشاهی کرد. در طی  آن مدت، افزون بر نشان دادن گونه یی از حکومتگری خشونت بار، تهداب نظامی را هم برجای نهاد که سالهای متمادی به درازا کشید. نظامی که نشانه های آن را تا پایان جمهوری محمد داوود خان می توان مشاهده نمود.

چگونگی پیشینه ها و سیر دستیابی او به قدرت دارای ویژگی هایی است که برگهای سزاوار تأمل و آموزندۀ تاریخ سدۀ پسین کشور ما را رقم می زند. به منظور بازشناسی و بازیابی آن سیر و نشانه ها، بررسی فشرده یی را که با نام او پیوند یافته است، به صورت کل طی دو مرحله در نظر گرفته ایم:

-     مرحلۀ نخست، سرگذشت خانوادۀ محمد نادرخان.
-     مرحلۀ دوم، دستیابی به قدرت، با بررسی فشرده چهار ساله پادشاهی او.

  سرگذشت خانوادۀ محمد نادر خان:

محمد نادر خان نواسۀ سردار یحیی خان است. یحیی خان، خسر امیر محمد یعقوب خان بود. یحیی خان با تنی چند از بقیه سردارانی که به محمد یعقوب خان نزدیکی داشتند، در سال 1881نخست به امرتسر و بعد در دیردون هند تبعید شدند. یحیی خان دو پسر داشت به نام های سردار محمد یوسف خان و سردار محمد آصف خان. سردار محمد یوسف خان با سه زن ازدواج نمود.زن اولش یک دختر(محبوب سلطان، یک تن از خانم های امیر حبیب الله خان) و سه پسر به دنیا آورد. محمد نادر، شاه محمود و شاولی.
محمد نادر خان در (21 حمل 1362هـ.ش.) 1883 دردیردون هند تولد شد.(1)

محمد نادر 18 سال عمر خویش را در هند سپری نمود. در آنجا درس خواند و با زبان های هندی، انگلیسی و فارسی آشنا شد. سردار یحیی خان هفتۀ دو بار جوانان خانواده را گرد می آورد و به آنها دربارۀ افغانستان معلومات می داد .اعضای خانوادۀ او در سال 1901 پس از دریافت اجازه نامۀ امیرعبدالرحمان خان به افغانستان برگشتند و مورد احترام او قرارگرفتند. درهفته های آغازین برگشت که در باغ علیمردان به سر می بردند، چند بار نزد امیر باریاب شدند. طی همین دیدارها بود که دو پسر و نواسۀ بزرگ یحیی خان در دل امیر جای ویژه یافتند. از روی روایت منابع خانوادگی سرداران، علایق امیر را به ایشان چنین می خوانیم:
امیرعبدالرحمن خان:" سردار(سردار یحیی خان) شما در هندوستان باغ بزرگی داشتید. یقین دارم که عایلۀ تان در باغ علیمردان دلتنگ هستند. چنانچه شنیده ام که شاولی جان (بعدها مارشال شاولیخان مشهور به فاتح کابل) مریض گردیده، بنأً  قلعۀ علی آباد(2) را که در جوار باغ با صفائی واقع و از آب گوارای کاریزی برخوردار می باشد، برای اقامت تان تعیین و تخصیص داده ام وعلاوتا ً چون نزدیک باغ بالا قرار دارد، می توانم شما را بیشتر ببینم."(3)
امیر در آن  هنگام درقصر باغ بالا زندگی می نمود.

باید چندی ازین دیدارها گذشته باشد که آن خانواده به "خانوادۀ مصاحبان" و یا مصاحبان خاص نیز شهرت یافتند. در پیوند آن لقب گفته شده که روزی امیرعبدالرحمن خان به سرداریحیی خان گفته بود: "سردار خوب می شود هرگاه پسران تان، سردار محمد آصف خان و سردار محمد یوسف خان وقتا ً فوقتا ً نزد حبیب الله جان (بعد امیرحبیب الله خان) بروند..."
امیر افزوده بود، که "نوه های شما در آینده مصدر کارهای بزرگی خواهند شد. من درناصیۀ نادر جان (بعدها محمد نادر شاه) ذکاء و هوشمندی می بینم."(4)
پس از مرگ امیر عبدالرحمن خان، رفتن سردارمحمد یوسف و سردار محمد آصف، نزد سردار حبیب الله خان و صحبت های آنها با امیرحبیب الله خان سبب شد که مردم آنها رامصاحبان بنامند. برعلاوه از آنجایی که سردار محمد یحیی خان پسر سلطان محمد خان مشهور به طلایی بود، این خانواده را خاندان طلایی نیز نامیده اند.

ازدواج امیر حبیب الله خان با محبوب السلطان، دختر سردار محمد یوسف خان و خواهر محمد نادر خان که" تحصیل یافته، خوش صحبت و خوش مشرب" هم بود، زمینه های بیشتر نفوذ خانوادۀ سردار یحیی خان و از جمله محمد نادر خان را در دربار فراهم نمود.(5)
نادر خان در سال 1282. ش. اول کرنیل اردلیان حضور شد. با امیر هند رفت. قوماندان گارد شد و به رتبۀ جنرالی رسید. در شورش منگل 1290 در حالی که 25 سال داشت، موفق شد شورشیان را از راه مذاکره و مقاتله به تسلیمی وا دارد. پس از آن نائب سالار شد. لقب سردار اعلی را به دست آورد و مکتبی  برای ملک زادگان سمت جنوبی  تاسیس نمود که پسران اعیان و اشراف جنوبی در آن شامل گردیدند.(6)

پس از قتل امیر حبیب الله خان(1919)، محمد نادر خان و برادرانش مدت کوتاهی زندانی شدند. در شب قتل امیر، محمد نادر خان نیز در کنار خیمۀ او بود. به روایت میرغلام محمد غبار پیش از قتل امیر، طی دیداری توافق میان امان الله خان و نادر خان حاصل شده بود.(7) دشوار به نظر می آید که موافقت نادر خان با امان الله خان را بر اساس آن باورهایی پذیرفت که امان الله خان در جهت حصول استقلال وتجددگرایی داشت. در حالی که زیرکی و هوشمندی سیاسی محمد نادر خان برای دسترسی به قدرت پس از برداشتن امیر حبیب الله از طریق همسویی و اتحاد عمل با امان الله خان، همچنان انگیزۀ عقده گشایی مؤثر بوده است؛ زیرا روزی امیرحبیب الله خان بر نادر خان قهر شده و امر کرده بود که ریسمان یک پیسه گی خریده در پاهایش انداخته مثل سگ او را کش کنید.(5/2)

ازین رو می توان این ذهنیت را پذیرنده شد، که توقیف چند روزۀ او در جلال آباد و چندی درکابل، بیشتر برای محافظت آنها بود؛ تا به عنوان قاتل شاه آسیبی نبیند. درحالی که سردار محمد هاشم خان (بعدها سردار محمد هاشم خان صدر اعظم) از طرف کسانی که از حقیقت قتل امیر، توافق امان الله خان و محمد نادر خان آگاهی نداشتند، به گونۀ اهانت آمیز از هرات به کابل فرستاده شده بود. سید محمد اکبر حمید"حسینی" نویسندۀ کتاب حکمرانان هرات، نوشته است که"دو نفر از کندک مشران به نام های غلام حضرت خان و عبدالرسول خان برای گرفتاری و دستگیری محمد هاشم خان (بعدها سردار محمد هاشم صدراعظم) و سلیمان (سردار) خان اقدام کردند و آنها را بر یابوی پالانی (اسپ بارکش) سوار کردند و از طریق غور و هزاره جات به سوی کابل حرکت دادند.(8)

نادر خان هنگام جنگ استقلال به عنوان قوماندان جبهۀ مهم در سمت جنوب کشور رهسپار شد. کسب پیروزی او مورد تحسین شاه قرار گرفت. اما پس از تصرف قدرت، کیش شخصیت نادرخان، همراه با امان الله ستیزی و امانی زدایی به اندازه یی توسیع یافت که نویسندگان تابع امر دربار سلطنتی، محمد نادرخان را "اعلیحضرت محمد نادرشاه غازی، شهریار استقلال و نجات بخش افغانستان" نامیدند، و حتا در کتاب های درسی مکاتب نیز او را محصل استقلال یاد کردند. به طورمثال بنگریم: "...اعلیحضرت محمــد نادرشــاه برای وطن ما خدمت های بسیار نموده اند. استقلال ما را دوباره از دشمن ما گرفته اند..."(9)

پس از استقلال افغانستان، محمد نادر خان و برادارنش، پله های دیگری ازعروج و نفوذ را پیمودند. نادر خان به حیث وزیر حربیه  و برادرش سردار محمد هاشم، سفیر در روسیه بود. شاه محمود و شاه ولی با دو خواهر شاه نیز ازدواج کردند. اما امان الله خان مانع ازدواج خواهرش با سردارهاشم خان شد. ازین رو هاشم خان تا زنده بود کینۀ او را بر دل داشت.

نادر خان هنگامی که وزیر حربیه بود، با داشتن صلاحیت بسیاررئیس تنظیمۀ تخار و بدخشان شد. از زبان شاهدان عینی برمی آید که در آنجا رفتارهای مدبرانه داشت. روشی را که هنگام بازرسی صفحات شمال افغانستان در پیش گرفته بود، با روش حکمرانان پیشینه دارای تفاوت بود. او سردار محمد اکبر خان، نایب الحکومه را که مامای شاه بود، با تعدادی از مامورین رشوه خوار بر طرف نمود. با آنانی که به دزدی و راهگیری شهرت یافته بودند، برخورد شدید نموده و امر اعدامشان را داد. طوره یکی از چهره هایی که در تصنیف ها و آهنگ ها هنوز هم نام او جای دارد از جملۀ  همان اعدامیان امر محمد نادر خان است. بر باقیات سالها پیش مردم از ناحیه مالیات خط بطلان کشید و اوراق مربوط را آتش زد. تحفه های گرانبها را نپذیرفت. هنگامی که هیأت صد نفرۀ او مواد خوراکی، و دیگر مواد و اجناس را به مصرف می رساندند، به تادیۀ پول برای آنها تأکید می نمود.
کارکردهای او در ولایات تخار و بدخشان بازتاب تحسین آفرین داشت. جمشید خان شعله، که خود محمد نادر خان را هنگام آن مسافرت از نزدیک دیده بود، با وجود محکومیت سیاست ها و اعمال او که در زمان پادشاهی خویش مرتکب شد، قضاوتی دارد در خور تأمل. وی می نویسد: "گویا تقرر محمد نادر خان سپه سالار، وزیر حرب به تخار و بدخشان در چنین فرصتی که این خاک بی سر و سامان در آتش ظلم و فساد می سوخت، کارمعقول سلطنت کابل بود... از روزی که از خنجان به این ولایت داخل شده است، یک گیلاس آب از کسی را به مفت نخورده است..."

محمد نادرخان، مامورین بالا رتبۀ پیشین را از کار برکنار نمود و به کابل فرستاد. پسر کاکایش سردار سلیمان خان و برادرش سردار شاه محمود خان را به وظایف مهم کشوری و لشکری گماشت. بر اساس همین کارکردهاست که جمشید خان شعله بر کارروایی های زمانۀ پادشاهی اش، چنین می نویسد: "اگر اعلیحضرت محمد نادرشاه به کشت و خونهای سیاسی دست نمی زد و جلو سردار محمد هاشم خان و متعصبین محورسلطنت را درمسایل تبعیض پسندی می گرفت، شاید مسیر زندگی مردم و احوال جامعه شکل دیگری می یافت..." (10)

حقایق نقش او در اوضاع تخار و بدخشان، و گونه های روش و سیاستی را که در پیش گرفت، می تواند زمینۀ بحث بیشتری را فرهم آورد. اما یکی از واقعیت ها این هم است که محمد نادر خان وقتی به حیث رئیس تنظیمۀ به آن سوی رفت که پله های قدرت را پیهم و بدون موانع و با ضمانت های خاندانی پشت سر می نهاد. در تخار و بدخشان اوامر و دستور العمل هایش مانند سلاطین و شاهانی بود، که هیج مانعی را در برابر اجرای آن نمی دیدند. با چنان صلاحیتی رفتارمی نمود که نیازی به گزارش به کابل و کسب اجازت از شاه مطرح نبود. آثاری که صلاحیت و رفتارش بر توقعات او جای نهاد، می تواند سخن از گونۀ افزون خواهی و بهتر بینی خود اندیشانه را وانماید. اما آن روش او در کابل با موانع روبرو بود.
    
                                      بخش دوم

جناح بندی های حکومت امان الله و سرنوشت محمد نادر خان

محمد نادرخان (1262-1312خورشیدی/1883-1933عیسوی) چهار سال پادشاهی کرد. در طی آن مدت، افزون بر نشان دادن گونه یی از حکومتگری خشونت بار، تهداب نظامی را هم برجای نهاد که سالهای متمادی به درازا کشید.



درقسمت های پیشین، هنگام نگریستن به کنش ها و واکنش های زمانۀ پادشاهی امان الله خان، واکنش هایی را که از خواستگاه قرائت دینی متفاو ت، و برمبنای ضد اسلامی نامیدن شاه ناشی شده بود، یادآوری نمودیم. درسوی دیگر، افزون بر حضور نارضایتی های منفعلِ مشروطه طلبان پشین، محافظه کارانی نیزحضور داشتند که نه تنها با اصلاحات شاه مخالفت می ورزیدند، بلکه با مشروطه خواهان پیشین و افرادی که تکیه گاه امان الله خان را تشکیل داده بودند، مخالفت می کردند.

محمد نادر خان ازچهره های مهم این گروه از اشخاص ترسیم شده است، اگرچه، از جزییات طرح ها و موارد مشخص پیشنهادات از زبان و قلم خود او اسنادی در دست نداریم. در زمان حیات وقتی شرح زندگی اش  را نوشتند، هیچ اشاره یی به موارد مشخص اختلافات او نشده بلکه به تذکر دلایل نامقنع می پردازند. مثلاً "اعلییحضرت محمد نادرشاه...، در اوائل برج قوس 1302 از عهدۀ وزارت حربیه نظر به بعضی موانع مستعفی گردیدند... در 30 نومبر 1926 ع. در اثر علالت مزاج  استعفای قطعی خویش را (از سفارت افغانستان در فرانسه) اظهار داشته به معالجه پرداختند."(11)

اما جلوه هایی از آن و یا اندک نوشته هایی که از نزدیکان و هواخواهان او و یا دیگران را دیده ایم، می توانند ما را اندکی در شناخت مواضع محافظه کارانۀ وی کمک نمایند. مثلا ًخواهرزاده اش، جنرال اسدالله سراج به این موارد اشاره می نماید: "اعلیحضرت امان الله خان پادشاه تجدد پسند بوده و می خواست وطن را با گامهای سریع به شاهراه تمدن سوق دهند. و اما سپهسالار که شخص دوراندیش و به عنعنات و روحیات اقوام بلدیت کامل داشت، به عرض می رساند که باید با سنجش و آهستگی رفتار نمود."(12)

اما این سخنان برای تشخیص مواضع محمد نادرخان و تشخیص نظری باورهای سیاسی او، همچنان برای مرزبندی دقیق او با دیگران، بسنده نیست. در حالی که دربارۀ مواضع عبدالرحمن لودین و یا روحانیت اشرافی و ملاهای پیرو آنها در قبال اصلاحات شاه آن کمبود وجود ندارد؛ و ما می توانیم موارد نظری آن ها را به گونۀ مشخص از همان هنگام دریابیم.

برخی ازمخالفت های او را می توان اختلاف در گونۀ برخورد تاکتیکی با شورشیان نامید. مثلا ً اگر او سرکوب شورشهای سمت جنوب کشور را نپذیرفته باشد، به این دسته از اختلافات او برمی گردد. در حالی که نمونه های آشکار شدۀ اختلاف را داریم، بدون این که محتوی و مضمون آن وقت را همه جانبه در دست داشته باشیم. نمونه های آشکار شده از ین قرار بودند:
پذیرش فرماندهی عملیات از طرف محمد ولیخان (کفیل سلطنت)، برکناری محمد نادر خان از سمت وزارت حربیه، فرستادن او به سفارت فرانسه، سبکدوشی و یا استعفا از سفارت، نپذیرفتن خواهش شاه برای بازگشت به افغانستان، همه جلوه هایی ازموجودیت اختلاف و نارضایتی  نادرخان از نظام امانی است.

اما گویاتر، روشهای دوران بعدی یا دوران پادشاهی نادرشاه است، که می تواند زبان گویای مکنونات پیشینۀ او باشد. بعدتر به آنها می نگریم.

چنانچه مشاهد می نماییم، از زمان بازگشت خاندان محمد نادرخان از هند، تا استعفأ او از سفارت افغانستان در پاریس (30 نومبر1926ع.)، تحولات و تغییراتی در اوضاع اعضای آن خاندان، جامعه و نهاد حاکمیت به میان آمده بود که هجرت دوبارۀ آنها و یا رسیدن به قدرت را تعیین می نمود. دو عامل در تعیین سرنوشت آنها بیشتر کارسازند: یکی تشدید بحران ها در جامعه که ضعف و ناتوانی فزایندۀ نظام امانی مانع مهار نمودن آن بود؛ و دوم این که، سرشناس شدن نادرخان و برادران او، و امکاناتی که برای استفاده از اوضاع نا به هنجار حاکمیت لرزان امیر حبیب الله کلکانی برای تصرف قدرت در استقبال نادر خان نشسته بود.

راه تصرف قدرت سیاسی

پس از آنکه امیرحبیب الله کلکانی کابل را تصرف نمود، بر اساس مشورۀ کاردان های سیاسی نظام خویش، به محمد نادر خان پیشنهاد کرد که برگردد و در ایجاد نظم و نشق با او همکاری نماید. نمایندگان پیام خاص او  سردار عبدالعزیز خان و سردار احمد شاه خان بودند که از راه هند روانۀ پاریس شدند. .از آنجایی که امیرحبیب الله به نادر شاه نظر نیکی داشت، سردار شاه محمود خان، برادرشاه را رئیس تنظیمیۀ سمت جنوبی تعیین نمود. امان الله خان نیز به نادرشاه پیام داد، در جنگ ضد نیروهای حبیب الله کلکانی سهیم شود و بازگشت او را به افغانستان از راه شوروی پیشنهاد نموده بود. پیشنهاد همکاری علی احمد خان (مشهور به والی- وی درسمت مشرقی موفق به گرفتن بیعت وحلف وفاداری تعدادی ازمتنفذین برای خود و اعلیحضرت شده بود) را که شوهر خواهر امان الله خان بود، جدی نگرفت. هنگامی که علی احمد خان به پشاور رسیده بود، محمد نادر خان نیز در پیشاور بود. محمد نادر خان به سردار فاروق خان عثمان گفته بود که علی احمد خان را ببیند و از مکنونات او آگاهی حاصل نماید.

فاروق عثمان نوشته است: "والی احمد خان پیشنهاد نمود که «باید به اتفاق یکدیگر به خاطر نجات افغانستان سعی به خرج دهند. فرقی نمی کند که ریاست کشور از آن من باشد یا از آن سپهسالار نادرخان.» وقتی که آن پیشنهاد را به نادرخان رساندم، پوزخند زد و هیچ نگفت."(13)

محمد نادر خان بر خلاف پیشنهاد امان الله خان، از راه هند به افغانستان برگشت و در جنوب کشورمحل تدارک حمله به کابل و جنگ با امیر حبیب الله را تعیین نمود. امان الله خان به نادرخان نامه نوشته بود که از راه شوروی به قندهار برود. در صحبت ها و مصاحبه ها در هند، گنگ و کلی، و با زبان دپلوماتیک چنان سخن می گفت که کسی نپندارد او قدرت را برای شخص خویش می خواهد. اما لبۀ تیز حملات خویش را به سوی حبیب الله کلکانی متمرکز نموده بود. یکی از پیام های او به اقوام جنوبی اینگونه است:
"اینجانب محمد نادر که یک خدمتگار دین و دولت اسلام هستم، وخویشتن را بهیخواه همۀ مردم افغانستان می دانم، زمانی که در پاریس بودم، خبرهای وحشتناک افغانستان را شنیدم. هرچند در آن وقت بسیار مریض بودم، ولی خدمت برای افغانستان در قدم اول اهمیت برای من بود. همانا با عجلۀ تمام به پیشاور سفر نمودم و اینک به خواست خداوند با وحدت و یکپارچگی قبایل، و با درایت مردم ولایات جنوب و شرق افغانستان به طرف کابل پیشروی نموده، بعد از خلع حبیب الله رهزن از سلطنت که تاج و تخت  کابل را غصب نموده، شخص دیگری را که قادر باشد به کشور افغانستان، دین و ملت خدمت نماید، به شرط وحدت و رضایت مردم قبایل، به پادشاهی انتخاب خواهم کرد."(14)

در اثر توفیقی که در بسیج قبایل جنوب و شرق به ویژه جنوبی یافت، امارت بیش از 8 ماهۀ امیر حبیب الله کلکانی پایان یافت ( 22 میزان 1308 خورشیدی) و نخست شاولی خان ( از آن به بعد مارشال فاتح کابل لقب گرفت) و سپس نادر خان به کابل رسیدند.

در سلام خانۀ کابل، "در اثر اظهارات چند تن اشخاص سرشناس (...) و اصرار سران قبایل بالاخره سپهسالارسلطنت را قبول نمود.( 23میزان 1308)"(15).
قبولی مقام شاهی در حالی بود که پیشتر برخی از نخبه گان، مانند محمد ولی خان، وکیل سلطنت امان الله خان، شیر احمد خان، رئیس شورا و میرهاشم خان، وزیر مالیه به او پیشنهاد نموده بودند که موضوع تعیین زعامت را به لویه جرگه واگذار نماید و تا آن وقت به حیث وکیل سلطنت بماند.(16)

اما او با تکیه بر ظریفانه ترین شیوه و تدارک زیرکانۀ کسب قدرت، شاهی خویش را اعلام نمود؛ ولی مطبوعات دولتی درزمینۀ کسب مقام پادشاهی از طرف او چنین نوشتند: " به تاریخ 23 میزان اعلیحضرت منجی وطن وارد کابل شده از طرف ملت به پاداش این خدمت بزرگ به پادشاهی افغانستان قبول وانتخاب گردیدند و در اثر اصرار ملت ذات همایونی وظیفۀ شاهی را پذیرفتند. . ."(17)

سوالی که پاسخ نیافته است

یکی از پرسش هایی که همواره حین بررسی فعالیت های محمد نادر خان مطرح بوده، این است که تمویل کنندۀ مصارف قوای جنگی او کجا و کدام منبع بوده است.
تا حال منبع و مقدار هزینۀ مصارف قوای جنگی او  و برادرانش، هیچ وقت به صورت واضح و قناعت بخش ابلاغ نشده است. دریافت مقداری پول ازطرف غلام صدیق خان چرخی که در برلین بود و از طریق تاجری در پیشاور به محمد نادرخان رسید، و یا دادن مقداری پول چند دوست و آشنای او، تکافوی مصارف جنگی سپاه او را نمی توانست.

 اما گفته شده است که به صورت پنهانی از طرف انگلیس ها  تمویل می شد. در این باره نوشته اند که نادر خان پیش از بازگشت برای گرفتن قدرت با انگلیس ها ارتباط داشت "ولی انگلیس ها نمی خواستند به این روابط شکل رسمی وعلنی دهند. زیرا علنی شدن روابط، آیندۀ نادر خان را در افغانستان به خطر بی اعتمادی مردم مواجه می کرد. از آن رو انگلیس ها ظاهراً خود را در این مورد بی طرف نشان داده اند. ولی آنها هیچ شخص دیگری را برای سلطنت آیندۀ افغانستان، بهتر از نادر خان و برادران او نداشتند و تمام زمینه ها را به طور مستقیم وغیر مستقیم به نفع او مساعد می ساختند."(18)

نادرخان در بمبئی به نمایندۀ انگلیس نیز گفته بود که طرفدار دولت انگلیس است. (19) اگرچه پرسش بالا دربارۀ مصارف او تا رسیدن به کابل پاسخی ندیده است، اما پس ازاعلان پادشاهی او مدرکی در دست است که کمک های بریتانیا را مدتی اعلام نکرده بود.

  
بخش سوم و پایانی
محمد نادر خان در آغاز حکومت خویش، دست به چند عمل یازید. نخست تعدادی از فعالان زمانۀ امانی را به زودی اعدام نمود. دوم با توسل به وسایل قرآن و شمشیر علیه سپاه حبیب الله کلکانی، که به شمال کابل رفته بود، اقدام نمود. همچنان خط مشی حکومت خویش را اعلام داشت.
خط مشی حکومت محمد نادر شاه
محمد نادر خان خط مشی حکومت خویش را طی ده ماده ابلاغ کرد. رئوس نکات آنها عبارت بودند از:
1- حکومت موافق احکام اسلامی و مذهب حنفی.
2- منع رشوت و شراب.
3- توجه به امور حربیه و تشکیل نیروی عسکری به صورت قومی و داوطلبانه.
4- ادامه و برقراری روابط با دول خارج.
5- امور مربوط به وزارت داخله، توجه جدی به انتخاب والی ها، حکومتی های کلان و نایب الحکومه ها.
6- دریافت مالیه و محصول گمرکات مانند سابق.
7- درزمینۀ تجارت و زراعت، علاقمندی به مناسبات تجارتی با کشورهای خارجی، و ایجاد راه آهن به زودترین وقت.
8- توجه به علم و فن؛ اما راه دریافت خوبتر آن منوط به تشکیل شورای ملی.
9- تأسیس شورای ملت. انتخاب وکلای ملت.
10- تعیین صدراعظم از طرف شاه ...(20)
مواد خط مشی حکومت محمد نادر شاه که در تاریخ خط مشی نویسی ازفشرده ترین آنهاست، نمونه یی ازخط مشی هایی هم است که با ظرافت وهوشمندی تهیه شده، و برخی از مواد آن فقط بر روی کاغذ حضور داشته اند و بس. به طورمثال، وقتی مادۀ نهم (تأسیس شورای ملی) درمعرض دید خواننده قرار بگیرد، می پندارد که شبه حکومت مشروطه ایجاد شده بود. نمونه یی از آن برداشت اشتباه آمیز را در لغتنامۀ مشهور دهخدا می بینیم. در آن جا چنین امده است:
"حکومت آن مشروطه ٔ سلطنتی و دارای مجلس شورای ملی است."
در حالیکه اعضای شورای یاد شده از طرف خود دولت تعیین می گردید و آن شورا صلاحیت نه گفتن در برابر تصامیم دولت را درهیچ موردی نداشت. در مادۀ اول، چند منظور و پیامد زیانبار را می توان نشانی نمود:1- تظاهر به اسلام. 2- تاکید به مذهب حنفی. هرچند که اکثریت مردم حنفی نژاد بوده اند، اما به مردمان وسیعی که پیروان شیعه اند، در واقع ستم مذهبی مانند سابق بازهم به گونۀ رسمی ادامه یافت. موردی را که امان الله خان می خواست به گونۀ عادلانه حل نماید، از طرف نظام نادر شاهی به مثابۀ یکی از سیاست های امتیازدهنده و تبعیض آمیز در جامعۀ ما به درازا کشید. جالب است که در همان مادۀ اول از نبود امتیاز قومیت و نژاد نیز نام برده می شود.
و یا خوانندۀ بی خبر خواهد پنداشت که با توجه به بحران ها و حساسیت های زمانۀ امانی، این بار پس از گرد آمدن وکلای منتخب مردم، پیرامون مضامین تدریسی و ومؤسسات تعلیمی بحث و مشوره می نمایند. اما محمد نادر شاه بسیاری از مکاتب را بست و آنچه در زمان امان الله خان برای نسوان کشور در نظر گرفته شده بود، مطرود گردید.
حکومت محمد نادر شاه در برخورد با روحانیون، متأثر از نیاز داشتن حکومت در دست خانواده، سیاست متفاوت با دورۀ امانی را در پیش گرفت. شاه امان الله خان برای برخی از روحانیون و ملاها، محدودیت هایی وضع، و حتا گرفتن امتحان از آنها را مطرح نمود. ملاها علیه او روز تا روز شوریدند. با وجود سرکوب ملاهای جنوب کشور، در نهایت گونه یی ازعقب نشینی را در پیش گرفت. ملاهای اشرافی دورۀ حبیب الله کلکانی هر چند درآغاز کمر او را بستند، اما به زودی او را رها نموده به سوی محمد نادر خان رفتند. محمد نادر خان روحانیون متنفذ، اشرافی را گرامی داشت، آرزوهای آنان را در دولت برآورده نمود و وزارت عدلیه را در اختیار آنها گذاشت(21). و در مجموع ملاها را چنان سمت و سو می داد که دین و مذهب را در خدمت حکومتداری او به کار ببرند.
مادۀ دوم، بیشتر تعمیق مبارزه علیه دوران امان الله خان را در نظر داشت.
به این ترتیب آن مواردی که دارای اهمیت حیاتی برای افغانستان بودند، از طریق بازی با کلمات و با جنبه های اغواگرانه آرایش یافتند. اما ببینیم که حکومت محمد نادر شاه در عمل معرف کدام نظام بود؟
درحکومت محمد نادر شاه، آنچه شاه و برادران اندیشیده بودند، عملی می شد. آرای آنها بود که در نظام تحمیل آرأ به کرسی می نشست. هیج کس و نیروی امکان چرا گفتن ومخالفت را نداشت. پست های اساسی دولت در اختیار شاه و برادران او بود.(22)
بر اساس همان لزوم دید، شاه و برادران او بود که حبیب الله کلکانی و همکارانش را در حالی اعدام کردند که دعوت به صلح را با شفاعت قرآن پذیرفته بود. اما دلیل اعدام آنها را آرزومندی قبایل جنوب کشور اعلام داشتند. به این طریق با دادن دلخوشی به مردم بخشی از کشور، بخش دیگر را در بی اطمینانی، بی اعتمادی و آزردگی فرو بردند. بسا ازچهره های مستعد در حوزه اداری، فرهنگی و سیاسی بدون داشتن حداقل گناه و اشتباهی، به این دلیل که محصول زمانه امانی و یا همکاران او هستند، اعدام شدند و یا به زندان فرستاده شدند. آزار و اذیتی که مردمان بیشمار و خانواده های مغضوبین در آن سالها دیدند، بسیار است.(23)
ابراز نارضایتی و مخالفت امان الله خان با وی، سبب شد که خوف و هراس بیشتر او را فرا بگیرد. از آنرو در متن باور به کارکرد سیاست خشونت آمیز، سرکوب ها فزونی گرفت و فضای مختنق شبۀ دوران عبدالرحمن خان در کشور استیلا یافت.
محمد نادر شاه با اتکا بر گردونۀ چنان نظام خودکامه خانواده گی، و فساد اداریی - که ازملزومات چنان نظام است- برخی از برنامه های در نظر داشته خویش را به منصۀ اجرا نهاد. توجه به همان برنامه ها و نهاد است که ما افکار و اندیشه های او را در قبال ادارۀ افغانستان و تحولات اصلاحی کـُند، بطی و جفاهای بی لزوم در حق نخبگان درک می نماییم.
نهاد و موارد اصلاحی او که چه با جوانب اغواگرانه و چه مواردی که در زمینۀ عمرانی و اصلاحی رونما شد، اما در هر حال با نظام مورد نظرش مطابقت داشت، از این قرارند:
جمعیت العلما، شورای ملی، مجلس اعیان، مجلس اصلاح و ترقی عسکری، ریاست فیصلۀ منازعات تجاریه، شرکت اسهامی برای ایجاد تسهیلات تجارتی، دارالایتام، دارلمجانین، انجمن ادبی هرات، انجمن ادبی کابل، مجلۀ کابل، سالنامۀ کابل، انجمن ادبی قندهار، (جرگه کوتی د پشتو) ، تأسیس کورسهای زبان پشتو، و کورس زبان فارسی برای خارجی ها، کورس زبان آلمانی، فرانسوی، و انگلیسی، فاکولتۀ طب، رفقی سناتوریم، جاده هایی در کابل و ولایات و از کابل به ولایات، بندها و نهرها، کلوپ ها در چندین وزارت، انجمن کشافان، چندین فابریکۀ صنعتی، تعمیر بالا حصار کابل و... ازمؤسساتی هستند که در زمان او تأسیس و ایجاد گردیدند. (24)
شایان یادآوری است که حکومت محمد نادر شاه، دست به تعمیر بالاحصار کابل یازید، اما ساختمان های پر مصرف دوران امان الله خان را متروک و بدون استفاده گذاشت و یا مانند سینمای پغمان به آتش سوزی روبرو شدند.
سیاست خارجی
محمد نادر شاه در زمینۀ سیاست خارجی خط مشی خویش را چنین ابلاغ نمود:
"ادامه و برقراری و استحکام مناسبات افغانستان با دول خارجه. مثل زمان امان الله خان مناسبات افغانستان با دول خارجه که جریان داشت، جریان خواهد کرد."
اما درعمل سیاست خارجی او با دورۀ امانی، تفاوت هایی را دارا بود. سیاست خارجی امان الله خان، هرگز طرف تایید حکومت انگلستان نبود. گذشته ازینکه مقامات حرکت استقلال خواهانۀ امان الله خان را فراموش نکرده بودند، از ناحیۀ احتمال مناسبات حسنه میان شوروی و افغانستان نگرانی و نا اطمینانی وجود داشت. در حالی که امان الله خان با شوروی نیز چنان مناسباتی نداشت که به گونۀ متحد به آن نگریسته شود. حتا بارها مناسبات دو کشور به وخامت گرایید. بنابراین سیاست مستقلانه امان الله خان پذیرفته شده و دربارۀ آن شک و تردیدی وجود نداشت. محمد نادر خان با توجه به همان برداشت از سیاست خارجی امان الله بود، که نام امان الله خان را در خط مشی خویش آورد. سیاست خارجی نادر شاه درعمل، تکیه و اعتماد بر لندن بود. رمز و رازی که در مناسبات او سایه داشت، به پذیرش ادعای دوستی اش باحکومت انگلستان منتج شد. دولت انگلیس در سال نخست پادشاهی نادر شاه، ده هزار تفنگ و پنج ملیون کارطوس و یک صد وهشتاد هزار پوند به دولت افغانستان تحویل داده بود، اما دولت افغانستان خبر آن را مسکوت گذاشت به موقع علنی نکرد.(25) افشای آن موضوع نیز به تقویه این برداشت انجامید که حکومت نادرشاه در خفا وابسته به انگلستان بود.
دریافت کمک عاجل به شمول کمک نظامی، همکاری هایی که ازطرف کارمندان اطلاعاتی انگلستان، در زمینۀ اطلاع رسانی از احوال مخالفین نادر شاه صورت می گرفت، حاکی از سیاست دوستی با انگلستان در سیاست خارجی او بود. در رابطه با مخالفت برخی از سران قبایل با حکومت هند بریتانیا نیز نادر شاه سیاستی را در پیش گرفت که کوچکترین دردسری برای آن حکومت ایجاد نشود.

در زمینۀ مناسبات با شوروی، اصل مدارا و مناسبات عادی و فارغ از تشنج را برای حکومت خویش مناسب دید. تعمیل این سیاست، مستلزم ایجاد محدودیت و عملیات سرکوبگرانۀ مخالفین شوروی بود، که به افغانستان آمده بودند. دقیقا ً سیاستی که برای پادشاه پیشین بخارا در کابل، و تلاشهای سرکوبگرانه علیه ابراهیم بیگ در پیش گرفته شد، بهایی بود به آن مناسبات و بهره گیری از پیامد آن برای استحکام قدرت. این سیاست آن امکانات مورد نظر را موفقانه در اختیار دولت محمد نادر شاه قرارداد. در ضمن آن تشویش هایی را که از ناحیۀ اقدامات امان الله خان داشت، تا مبادا عقب گاه استراتیژیک را به دست بیاورد، نیز خنثی می نمود. در نتیجه، شوروی نیز که دولت او را به زودی به رسمیت شناخت و به قناعت رسید. به این طریق برای برنامه های عمرانی و اصلاحی بعدی توانست از امکانات بقیه کشورها نیز استفاده نماید.
 
نتیجــه
همه جا می خوانیم که افغانستان کشورعقب مانده یی است. اگر در راستای دسترسی به سیاست ها و عملکردهای زیانبار و عقب نگهدارنده، نظام ها و شخصیت هایی را نشانی نماییم، نقش سیاست های محمد نادرشاه درعقب ماندگی افغانستان جای تردیدی نتواند داشت. همین طور او نمونۀ واضحی از کاربرد سیاست ناشفاف است. در عهد و پیمان وفادار نبوده و نسبت به مخالفین عقده مند می شد.
حین بررسی حکومت چهارسالۀ محمد نادر شاه، آنانی که به طرفداری او قلم زده اند، بیش ازهمه" تأمین امنیت"را به عنوان دستاورد او در میان آورده اند، بدون اینکه از برنامه های زیانمند و مانع شونده ترقی و جفاهایی سخن گفته باشند که در حق مردمان بیشمار اعمال شد. مردمانی که در پی بی امنی آفرینی هم نبودند. ازسوی دیگر، برخی پیدایش او را در عرصۀ قدرت محصول توطئه حکومت بریتانیا می نگرند، بدون اینکه نادر خان را در پیوند با اوضاع امانی در میان تبارز افکار و سلیقه های مختلف، به عنوان نماد یکی از چهره های محافظه کار قشر درس خوانده و از نحلۀ حکومت خاندانی خودرأی بنگرند. بسنده نمودن به جانب ساختار سیاسی خودرایانه و کارکردهای آسیب زای زمانۀ او، و ندیدن ویژگی های برنامه های او که تجربۀ شاخه یی از محافظه کاران را معرفی می کند، تصویر نا مکملی از او ارایه داشته است.
هیچ کشوری نیست که به امنیت نیاز نداشته باشد؛ و هیچ حکومتی نیست که در پی دسترسی به امنیت نباشد، اما مهم این است که کدام امنیت؟ و تأمین امنیت برای کی و به زیان کی؟ تأمین امنیت در زمان پادشاهی محمد نادرخان، همه امتیازها را در کف دست گروه خاص خاندانی و فرازآوردگانی نهاد که در چرخاندن ماشین دولتی آنها را کمک می رساندند.
هیچ حکومتی هم نیست که در پی گونه یی از تدوین و تعمیل برنامۀ اجتماعی واقتصادی، فرهنگی و نظامی و... نباشد. اما مهم این است که با توجه به زمان وامکانات مکانی، تا چه اندازه یی به رفع نیازهای مردم و تأمین اوضاع سالم مادی و معنوی کوشیده است.
آن چه در مورد حکومت محمد نادر شاه بر رسیده است، گویای علاقمندی به قدرت، و گزینش راه اشتباه تصرف قدرت است. تدوین و تعمیل برنامه ها در تابعیت از انگیزۀ حکومتداری است. در نتیجه آنگونه بنیاد و درازا کشیدن، فرصت های خوب و مناسب برای رشد وتعالی جامعه را از دست داد.
تحکیم قدرت با ستاندن جان بیگناهان و زندان سپاری های مردمانی عملی شد که نقش شان برای جامعۀ ما مفید بود. آن کنش قهار که در واقع واکنشی علیه نظام و نسلی از زمانۀ امان الله خان نیز بود، خشونت متقابل را بر برخی از ناراضیان تحمیل نمود.
نخست قتل سردارمحمد عزیز خان در برلین از طرف سید کمال و چند ماه پس از آن، قتل نادر شاه با ضرب گلولۀ عبدالخالق در 16عقرب 1312 حکایت از فشارهای طاقت سوزحکومت محمد نادرشاه دارد.
بررسی حکومت نادر شاه را با دستنویسی از او پایان می بریم که گویا دقایق پیش از مرگ نگاشته است:
دستنویس نادرشاه که گویا دقایقی پیش از  مرگ اش نوشته استBildunterschrift: دستنویس نادرشاه که گویا دقایقی پیش از مرگ اش نوشته است
رویکردها و توضیحات:
1- اسدالله سراج ."رویدادهای مهم زندگی اعلیحضرت محمد نادر شاه شهید".ص 2 مطبعۀ احمد. کابل . افغانستان 1388
2- عزیزالدین وکیلی پوپلزایی نوشته است: "باغ علی آباد، محل پوهنتون(دانشگاه) حالیه، ملکیت ورثۀ شاه ولی خان بود. (ص 383 دارالقضاء در افغانستان) به احتمال نزدیک به حقیقت که منظور پوپلزایی همان وزیر شاه ولیخان (صدراعظم احمدشاه) خسرشهزاده سلیمان نخستین پسر احمدشاه درانی است.
3- اسدالله سراج. رویدادهای مهم ص 3.
4- ص 3 اثر بالا.
5- این هم گفته شده است که "با شدت مریضی امیر عبدالرحمن خان، انگلیس ها کوشیدند تا موافقت امیر را مبنی بر مراجعت خانوادۀ سردار یحیی خان از تبعیدگاه شان در هند کسب کنند." زنان افغان زیر فشار عنعنه و ... داکتر سید عبدالله کاظم ص 206-207- 5/2 ص 111
6- رویداد ها... اسد الله سراج ص 12
7- غبار جلد دوم .ص .30
8- سید محمد اکبر حمید حسینی. حکمرانان هرات .ص 50 .هامبورگ. آلمان 2006 به اهتمام دکتور سید معروف رامیا.
9- برهان الدین. کشککی. نادر افغان. صفحۀ اهدا. جلد اول. مطبعۀ سنگی ریاست عمومی مطابع کابل.1310. درکتاب های تدریسی مکاتب و تاریخ و مجعول همواره محمد نادرخان را بالا برده اند. برای اطفال از صنف دوم مکاتب.چنین تدریس می شد که محمد نادر شاه شهید استقلال وطن ما را به دست آورد.
10- ص 166- 185. جمشید شعله. جهاد ملت بخارا و حوادث لقی در شمال هندوکش. به کوشش دکتر جمراد جمشید.
11- سالنامۀ کابل سال 1311. ص 2
12- رویدادها... اسدالله سراج
13- ازخاطرات انتشار نیافتۀ غلام فاروق خان عثمان. از این خاطرات که در اختیار جناب دکترمحمد اکر م عثمان است، بسیار اندک انتشار یافته است. قسمتی از خاطرات در بارۀ کوشش های قدرت طلبانۀ محمد نادرخان را که برای نویسندۀ این سطور لطف نموده است، درکتاب درنگی بر زمینه های استبداد شناسی نادرشاه ص 16 آورده ام.
مارشال شاه ولی خان در کتاب "یادداشت های من" از فرستادن دو سردار احمدشاه وعبد العزیز از طرف امیر حبیب الله به سوی نادرخان می نویسد اما از وظیفۀ شاه محمود خان نمی نویسد. مراجعه شود به یادداشت های من. نویسنده شاولی خان ص 45.
14- نامۀ سرگشادۀ نادرخان به قوم وزیرمؤرخۀ 27 رمضان 1347 مطابق مارچ 1929. NAI.302-G,1929,P.8; IOR,L/PS/10/1288,5.703-PS, March 19 , 1929 نقل ازص 296 کتاب " واکنش های مذهبی و تحولات اجتماعی درافغانستان 1919-1929 شاه امان الله وعلمای افغان. مؤلف (به زبان انگلیسی) سنزل نوید. مترجم محمد نعیم مجددی. انتشارات احراری. هرات. افغانستان .
15- سید قاسم رشتیا.خاطرات .( 1311-1371) ص 9. ویرجینیا/ امریکا 1997
16- ص9 .منبع پیشین
17- سالنامه 1311
18- سید عبدالله کاظم/ زنان افغانستان در زیر فشار عنعنه و تجدد. ص 212
19- میر محمد صدیق فرهنگ افغانستان در 5 قرن اخیر. ص 395.
به بقیه منابع که در این زمینه روشنی می اندازند مراجعه شود:
1. Sir Q. Kerr Fraser_Tytler, Afghanistan: A study of Politcal Development in Central and Southern Asia. New York and London: Oxford Univ. Press, 1953, p.231.
2. Rhea Talley Stewart, Fire in Afghanistan 1914-1929. New York: Doubleday, 1973, p.575.
3. Vartan Gregorian, The Emergence of Modern Afghanistan. Stanford and London: Stanford Univ. Press, p.332
4. Sir W. Kerr Fraser_Tytler, Afghanistan….
p.230
20- ص 2/ 3 سالنامۀ سال 1311.
21- نورالمشایخ فضل عمر، درنخستین سالها،وزیرعدلیه محمد نادرشا ه بود.
22- برای معلومات بیشتر ص 48-49 افغانستان درمسیرتاریخ جلد دوم تألیف میرغلام محمد غبار.مراجعه شود
23- برای معلومات بیشتربه کتاب های "سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعۀ ارگ" .تألیف عبدالصبورغفوری و"ازخاطراتم"، تألیف خالد صدیق چرخی مراجعه شود.
24- درسالنامۀ سال1311خورشیدی. شرح مفصل آنها زیرعنوان "مؤسسات جدید عصر نادر شاهی " آمده است
25- فرهنگ. ص 410  
26- اسدالله سراج. رویدادها . . .ص 134
------------------------------------------------------------------------------------------------------------

            
                                          4
                   چهل سال پادشاهی محمد ظاهرشاه
                         
                                                ( 1933-1973)


 . . .نقش صدراعظم ها دردوران پادشاهی چهل سالۀ محمد ظاهرشاه، مبیین حدود نقش شاه،حدود  صلاحیت او و رهیافت بسا از تضادهای داخلی درباراست، که درشکل کودتا ویا شــِبـِه کودتا تبارز یافته است  . .  .


الف :  صـدارت سردار هاشم خان

پیش درآمد

 چندساعت پس ازآن که محمد نادرشاه به قتل رسید؛ برادرش سپهسالارسردارشاه محمود خان وزیرحربیه،محمد ظاهر یگانه فرزند شاه مقتول را به حیث پادشاه معرفی کرد. آن روز، 16 عقرب سال 1312 خورشیدی بود. هنگام انتخاب محمد ظاهر به مقام پادشاهی؛صدراعظم سردارمحمدهاشم خان،اگرآرزومندی وتمایلی برای کسب پادشاهی  داشت، آن آرزو را ازدست رفته دید. زیرا طی مسافرتی که به سوی صفحات شمال  داشت، به مزار شریف رسیده بود.

سردارهاشم خان، درسلسه مراتب قدرت خاندانی،بعد ازنادرشاه شخص دوم بود. باتوجه به قدرت خواهی هاشم خان صدراعظم، دورازتصورنبود،که با موجودیت خویش در کابل دست به تشبث جانشینی برای خویش میازید.
 سردارشاه محمود خان با آن اقدام که منتظر نظرخواهی هاشن خان نشد و دست بیعت به برادر زاده درازنمود، احتمال بروز کشمکش قدرت طالبانه را که تاریخ افغانستان معاصربارها پس ازمرگ زمامداران شاهد بوده است، منتفی نمود.
نورالمشایخ طی سخنرانی به مناسبت مرگ محمد نادرشاه و برتخت نشستن ظاهرشاه، به گونۀ تلویحی به این موضوع اشارۀ ظریفانه یی دارد، به این گونه: " برادرانم این ازعلامت سعادت افغانستان است، که امروز والاحضرت محمد هاشم خان صدراعظم با آن محبوبیت ورسوخی که دارد، در مزارشریف با اعلیحضرت محمد ظاهرخان بیعت و برای او و طن خود خدمت می کند . . ." ( 1 )  

 اما پس از قتل محمد نادرشاه،ویژه گی یی درساختار قدرت پدید آمد، که نمایشگرقدرت تشریفاتی شاه جوان وخودکامگی صدراعظم بود. درواقع پس ازقتل نادرشاه، به رغم آنکه قدرت دردست برادران شاه مقتول باقی ماند؛ صدراعظم هاشم خان، ازصلاحیت بیشتری بهره مند شد.
این عامل یا نقش صدراعظم دردوران پادشاهی چهل سالۀ محمد ظاهر شاه، مبیین میزان نقش شاه ،حدود صلاحیت او و رهیافت بسا از تضادهای داخلی دربار است، که درشکل کودتا ویا شــِبـِه کودتا تبارز یافته است. به دیگر سخن: پس از مرگ نادرشاه تا صدارت دکتورمحمد یوسف خان، ازآنجایی که قدرت اصلی حکومت دردست صدراعظم ها بود، هر قدرت طلبی که ازدربارسرفراز میاورد، نخست برکناری صدراعظم را البته با موافقه وتایید شاه در دستور کار قرار میداد.
 در قسمت های بعدی ،حین مکث به تغییراتی که درین عرصه در ساختار حاکمیت ایجادشده است، به این موضوع مشخصتر می پردازیم.اما با موجودیت صدراعظمی کاکاهایش آن نقش  محمدظاهرشاه فرعی بود. درحالی که نقش بزرگتروفعالتراودردهۀ چهل خورشیدی تا کودتای26سرطان، که صدراعظم ها حرف شنو او بودند،اصلی است. این است که بررسی دوران پادشاهی او راغالب مؤرخان کشور ما در پیوند با نقش صدراعظم ها نگریسته اند.

برین مبنا و به دلیل اینکه درزمان زمامداری 40 سالۀ او چندین صدراعظم خاندانی وغیر خاندانی حضور یافته اند، بررسی دوران پادشاهی او را با در نظرداشت نقش آنها بیشتردرنظر گرفته ایم. درزمان پادشاهی او ( سه) صدراعظم  خاندانی و( شش) صدراعظم غیر خاندانی، مجموعاً (نـُه) صدراعظم،  به وظیفۀ صدرات پرداخته اند .

محمد ظاهر پادشاهی که پس از ریختن خون پدرش به دست یک تن از مخالفان به اسم عبدالخالق، برمسند قدرت ظاهری نشست و تاوقتی که به دست یار دیرین، پسرکاکا وشوهرخواهرش سردار محمد داوودخان از قدرت برافتاد(1973)،گونه هاوشیوه های متمایزرفتاررا برجای نهاده است.ازخونریزی های بی محابا واعمال آشکاراترین روش  نقض حقوق انسانی که آغازین زمانۀ شاهی او را رقم زده اند، تا توشیح قانون اساسی دارندۀ مواد تحمل آمیزو دیدارنشریات ومظاهرات مخالفت آمیز، مستلزم بررسی های مفصلتر ومشخصتر اند. بدون نمایاندن جوانب آنها،تصویرلازم و واقعی ازمحمد ظاهر شاه ارایه نتواند شد.
درچارچوب طرح فشرده یی که برای بررسی چهل سال پادشاهی او در نظرگرفته ایم،،نخست به معرفی او پیش ازرسیدن به مقام پادشاهی می پردازیم. اما شایان یادآوری است که به منظور فاصله گرفتن از تاریخنگاری معمولی وسنتی،ترسیم سیمای دوران او نیز زمانی میسرتواند بود که موارد مختلف مشخصتردیده شوند. همچنان دیدار با حال و روز گار یا تاریخ وسرنوشتی که کتله های مردم در زمان پادشاهی او دیده اند،در متن بررسی آیند.

  معرفی محمد ظاهرشاه
( 1914- 2008 / 1293-1386)
محمدظاهردومین فرزند نادرشاه،به روز دوشنبه22میزان سال 1293خورشیدی در کابل تولد شد. در شش سالگی به مکتب رفت .سه سال نخستین را در مکتب حبیبه درس  خواند، (1299-1301) . با تأسیس مکتب استقلال تاسال 1303 درآن مکتب به کسب آموزش ادامه داد.هنگامی که پدرش محمد نادربه حیث سفیرافغانستان د ر پاریس تعیین شد،با او روانۀ فرانسه شد.( 19 سرطان 1303) درفرانسه نیزدرچندین مکتب درس خواند. دوسال درمکتب "اینه ژانسون  ده سالی" شاگرد بود. پس از آن که محمد نادرخان ازعهده داری سفارت افغانستان در فرانسه/ پاریس، کناره گرفت ودر جنوب فرانسه رفت، مدت یکسال وشش ماه همراه با او بود. متعاقب آن به پاریس برگشته ، در مکتبی به نام "باستور" به فراگیری درس ادامه داد. مدتی هم درمکتب" کولیژ دومون پی نی " شامل شد. درآن هنگام که محمد نادرخان و برادرانش هنوز در جنوب فرانسه بودند،محمد ظاهر با یک خانوادۀ فرانسوی، موسوم به " دانیه لو " زنده گی می نمود.
 در مورد سطح آگاهی وفهم از دروس مکتب های که او درس خوانده است، دوگونه گزارش آمده است. در سالنامۀ کابل (1312 خورشیدی) که در واقع مبلغ لزوم دیدهای دولت بود، زیرعنوان مختصر سوانح ذات همایونی ، گزارش دولت این است، که " در تمام ایام توقف خود در پاریس ذات همایونی مرتبا ً از جماعت ده الی اول ( اعلی) تحصیل نموده" .(2)
 امابه نقل ازمحمد یعقوب خان که چندی بامحمدظاهرخان، محمدداوود خان ومحمد نعیم دریک دبستان درس می خواند،تصویری ارایه شده است، که هرسه تن شاگردان بسیار تنبل و درس نخوان بوده اند . (3) 

محمد ظاهرچندی پس از تصرف قدرت به وسیلۀ نادرخان، در حالی که 16 ساله بود،به تاریخ 20 میزان سال 1309 خورشیدی به افغانستان برگشت. درتعلیمگاه پیادۀ عسکری که تازه تأسیس شده بود، یکسال آموزش نظامی دید. با فراغت از آن تعلیمگاه درهفده سالگی، کفالت وزارت حربیه به او سپرده شد. وزیر حربیه عمش شاه محمود خان بود. افزون بر آن وکالت وزارت معارف افغانستان را نیز عهده داربود. (4)
  

شهزاده محمد ظاهر17 ساله بود که با حمیرا دختر وزیر دربار وقت سردار احمدشاه خان ازدواج نمود. یک برادر و دوخواهر داشت.برادرش محمد طاهر  در زمان امارت امیر حبیب الله کلکانی،درکابل فوت نمود. دوخواهرش با سردارمحمد داوودخان وسردارمحمد نعیم خان فرزندان سردارمحمد عزیز خان، ازدواج نموده بودند.

شایان یادآوری است که محمد ظاهر بیشتر زبان فرانسوی را می دانست تا زبان فارسی دری. به زبان پشتوآشنایی نداشت. سپردن وظایفی چون وزارت حربیه و وزارت معارف به چنان جوان و درچنان سطح را باید در طرح ها ونقشه های حکومتداری خاندانی به جست وجو نشست. بقیه جوانان خانواده نیزدرهمین سن وسال وحتی کوچکتر از آن، جنرال و وزیر می شدند.زیرا سعی بزرگان خانوادۀ آنها این بود، که درخلال اشتغال به چنان وظایف صاحب تجربۀ بیشتر برای حکومتداری شوند ومقام های کلیدی را نیز در دست اعضای خاندان سلطنتی بگذارند. هنوزشهزادۀ جوان مشق لازم را برای حکومتگری فرا نگرفته بود، که او را برتخت نشاندند. این بود که باردیگر آن سنت دیرینۀ اعلان پادشاهی خورد سالان وجوانان که قدرت اصلی در دست شخص دیگری می بود، به نمایش رسید.

همانگونه که در بالا گفتیم،هنگام شروع پادشاهی محمد ظاهر، این مرد قدرت مند، صدراعظم کشور سردارمحمد هاشم خان بود. با این تفاوت با پیشینه های تاریخی که بافت تفاهم وهمکاری قدرت خاندانی را با دوبرداردیگر، سردارشاه محمود خان و سردارشاه ولیخان وشخص شاه، سالهای متمادی حفظ نمود. اما اجرای اموربه گونۀ مطلق العنانی در دست او بود.

صدارت سردار محمد هاشم خان
 
محمدهاشم خان با دریافت فرمان شاهی بازهم به وظیفۀ صدارت ادامه داد. به این ترتیب ازسال 1929 که وظیفۀ صدارت را عهده داربود،مقام اوتا سال 1946 ادامه یافت.
شرح دوران طفولیت وجوانی هاشم خان  با آنچه ازمحمد نادرخان در برگهای پیشترآمده است، از بسا جهات شباهت دارد.هاشم خان نیز در دیردون هند تولد شده است ( 1886) و مانند بقیه برادران بعد از بازگشت ازهند به افغانستان ، به مقام های دولتی/ درباری رسید. او نیزبا اصلاحات امانی موافقت نداشت. همچنان مانند نادرشاه محافظه کاری و حکومت مطلق العنانی را پذیرفته بود.

 پس ازقتل نادرشاه،یک هفته درشمال کشوربماند.اما بعیت نامۀ خویش را زودتربه کابل برای  محمد ظاهرشاه فرستاد. بازگشت بی سروصدا( 24عقرب) وبدون پذیرایی های رسمی ازاو، برخلاف آنچه که درگذشته معمول بود، حاکی ازآن است که ترسی انتقام جو وسرکوبگرافراد خاندان سلطنتی را فراگرفته بود.روحیۀ انتقام جویانه و انگیزۀ سرکوب هراس افگن در جامعه به تداوم وگسترش عملیات خشم آلود او میدان داد. این بود که به زودی به اذیت های دامنه داری دست یازید. ازهمین رواست که از او به نام صدراعظم قسی القلب وبیرحم یاد می شود. قتل محمد نادرخان تا اینکه اعضای خاندان سلطنتی را متوجه فشارهای اذیت بار وجلوگیری ازکارکردهای جفا آمیزرهنمون شود، به سوی سرکوب های خونین تر بیگناهان بیشماری کشانید. قتل فجیع عبدالخالق قاتل محمد نادرشاه وتعداد دیگری که در زندان بودند ویا با عبدالخالق همکاری نداشتند، تشدید وتوسیع  اعمال خونبارصدارت محمد هاشم درین برهه است.

مسلم بود که درقتل محمد نادرخان، عبدالخالق جوان را ده ها تن دیگرنه تنها یاری نرسانیده بودند؛ بلکه از اقدام او آگاهی هم نداشتند. با وجود آن ده ها تن مظلوم اعدام صدها تن دیگر زندانی شدند.

درپرتو چنان نظام مطلقه،هدف داشتن قدرت خاندانی، حکومت هاشم خان برنامه هایی راکه درزمینه های مختلف درزمان محمدنادرشاه برای افغانستان وحاکمیت در آن لازم دیده شده بود، به منصۀ اجرا می نهاد. برنامه های اصلاحی محافظه کارانه، بطی؛ وادارۀ اموربا شیوه های خفقان زا واستبدادی. گرچه قانون اساسی تدوین شده بود و مرجعی به اسم" شورا ملی " نیزوجود داشت، اما کارکردهای نظام منبعث از لزوم دیدهای چند تن اعضای خانواده ومتمرکز در دست سردار محمد هاشم خان بود.

در زمان صدارت او اصلاحاتی که رونما گردید،از آن جمله اند سرکهایی که از قندهارتا هرات کشیده شد. همچنان سرک مشهور درۀ شکاری. همین طور دربرخی از ولایات و ازولایات محتلف با کابل، جاده های موتررواحداث گردید.

حکومت هاشم خان درزمینۀ  اقتصادی، وشاخه های تجاری و بانکی ، نظارت دولت را برامورمربوطه با شدیدترین وجه اعمال کرد. پدیدۀ مهمی که درزمان او درحیات اقتصادی افغانستان رونما شد، تأسیس بانک ملی افغانستان بود( 1934)." بانک ملی  با شرکت اسهام افغان (که پیشتر تأسیس شده بود و) از امکانات مالی وتخنیکی بلندی برخوردار بود، بصورت یک قطب مالی تعیین کننده دراقتصاد افغانستان، . . ."(5) تأثیرگذاشت

" درسال 1314 مجموعاً 1314 شرکت تجارتی وجود داشت که کوچکترین آن شرکت برادران در رشتۀ چرم وبوت دوزی با  00 /25000 افغانی وبزرگنرین آ«بانک ملی با 21 ملیون افغانی بود "(6)
                                          
 توافق صدراعظم  با یک تن از سرمایداران به نام عبدالمجید خان زابلی، زمینه های ایجاد بانک و تعدادی ازمؤسسات تجاری وتولیدی را فراهم نمود. تأسیس فابریکه های قند بغلان و نساجی پلخمری،شرکت سهامی پشتون قندهار،شرکت سهامی نساجی ، فابریکۀ نساجی حبل السراج،شرکت وطن، فابریکۀ تیل کشی قندز، فابریکۀ نساجی پلخمری،فابریکۀ پشمینه بافی، فابریکۀ برق، . . . از آن جمله اند.
 مهارت ها و تجربیاتی که زابلی درعرصۀ اقتصاد داشت،حکومت هاشم خان را کمک نمود. توافق های سیاسی و اشتراک در بینش اجتماعی وفرهنگی، به اعتماد و اطمینان صدراعظم به او می افزود. تا جایی که اوعهده داروزارت اقتصاد افغانستان شد.
تأمین روابط اقتصادی باکشورهای معتبرجهان مانندآلمان،ایتالیا،جاپان، انگلستان ، روسیه شوروی و( با امریکا بدون داشتن روابط سیاسی حکومت هاشم خان به بستن قراردادی به منظور تفحص نفت موفق شده بود)، کشورهای منطقه،برمبنای آنچه بیطرفی افغانستان یادگردیده است، سیاست رشد بطی ومحافظه کارانۀ اقتصادی را مدد میرسانید.مثلا ً حکومت هاشم خان به رغم دلبستگی وعلایق پیشینه به انگلستان، گونه یی از علایق به نازی های آلمان را در سیاست خارجی افغانستان شکل می داد. و درین زمینه با رعایت احتیاط بسیار، راه تداوم سیاست پیشینه را بازگذاشت. با تبارز حزب نازی، راه وروش وشعارهای آنها که بردل حکومت افغانستان موج خوشبینی ایجاد می نمود؛ خاطرحواهی انگلیسها را ازنظر دور نمی داشت. فیض محمد خان وزیر خارجه در دیدار ومذاکراتی که با هتلر داشت، گفته بود : " افغانستان آرزو مند است تا از آلمان که آن را برادر بزرگتر و پیشرفته ترآرین خود میشمارد کمک حاصل کند."(7) .

آن سخنان وزیرخارجۀ هاشم خان،مجامله و تعارف بی پایه ویا دپلوماتیک نبود. خود نظام اندیشه های برتری آرین را پذیرفته و آن را ترویج می نمود. براساس همان باور داشت ها بود که در نشریات دولتی نژاد آریایی توصیف میشد.
افزون برآن خوشبینی، که گاهی مستوروزمانی آشکارا بود؛ عامل محتمل دیگری نیز سبب شد که حکومت افغانستان به سوی آلمان نازی ابراز علاقه نماید. واین هنگامی است که شایع شده بود،  آلمان نازی سعی دارد با موافقت شوروی، زمینۀ بازگشت شاه مخلوع امان الله خان را فراهم نماید. . .

 درتداوم تلاش هایی که در زمینۀ سیاست جهانی درزمان حکومت هاشم خان،( 1934) در پیش گرفته شد، افغانستان شمولیت در جامعۀ ملل را که بعدها مل متحد نامیده شد،حاصل کرد. و با کشورهای ایران، عراق و ترکیه معاهدۀ عدم تعرض را بست. روابط عادی با شوروی ادامه یافت.

یکی ازبزرگترین چالش های زمان صدارت هاشم خان،جنگ جهانی دوم واثرات آن درافغانستان بود.
 اثرات ناگواراقتصادی ومعیشتی راکه جنگ جهانی دوم بربسا کشورهای جهان برجای نهاد،درافغانستان نیزبه وضاحت مشهودبود.عامل جنگ وتأثیر آن بر راه های انتقال مواد مورد نیارافغانسنان، رکودی رابرحوزۀ محدود تولیدی وصادرات و واردات ایجاد نمود. مثلا ً به دلیل اینکه نفت مورد نیازبه بازارهای افغانستان نمی رسید،شخص صدراعظم بازهم مانند پیشینه ها برای بازدید زمین های زراعتی خویش از اسپ استفاده می نمود. درحالی که بعدازقتـــل محمد نادرشاه، با موتر ومحافظین بیشمار ره می پیمود.(8)

حکومت هاشم خان درزمینۀ مهارنمودن روحانیون،روش شبیۀ سیاست امیرعبدالرحمان را درپیش گرفته بود. درحالی که تمسک وتظاهر بسیار به دین ودینداری وخاطر خواهی روحانیون اشراف داشت،برای آنها نفوذ زیادی را قایل نبود. با دادن امتیازاتی تشریفاتی واجتماعی ازصحه گذاری آنها برسیاست های حکومت خویش چنان بهره می گرفت، که همه مطابق شرعیت اسلام اند. جامعۀ روحانیت رسمی واشرافی نیز با داشتن امتیازات اجتماعی و ندیدن خطر ومحدودیتی از طرف حکومت، به تایید وصحه گذاری همه اعمال حکومت می پرداخت. یکی ازدل خوشی های روحانیون بالادست، که برجامعۀ روحانیت کشور نظارت خویش را در خدمت دولت اعمال می نمودند، این بود که درقانون اساسی( اصولنانۀ اساسی )، وفاداری شاه وحکومت به دین اسلام آمده بود. بطورمثال شاه چنین رعایت خویش را باعهدنامه یی چنین ابراز نمود:

" به خدای عظیم وقرآن کریم عهد می کنیم که دراعمال و افعال خود، خداوند جل شانه را حاضر وناظر دانسته به حفظ دین مبین اسلام واستقلال افغانستان وحفظ حقوق ملت وحراست ترقی وسعادت وطن به اساس شرع متین محمدی ( ص) ومقررات اصول اساسی مملکت سلطنت نمایم، وبه برکت روحانیت مقدس اولیای کرام رضی الله عنهم برای خود استمداد مینمایم ."( 9) 

 همچنان آوردن نکات ظریفانه در قانون اساسی 1309 که به منظور مجاب نمودن روحانیون وارضا باورداشت های مذهبی مردم ازمنشأ محافظه کارانۀ حکومت برادران تراویده بود،روحانیون رامطمین تر درکنار حکومت قرارمیداد. بنگریم : " در قانون 1303( امانی) در مسایل قضایی بیشتر به قوانین موضوعه رویت داده مشد. در قانون اساسی 1309 در همچو مسایل قوانین شرعی مذهب حنفی بیشتر مدار اعتبار بود."(10)

هر گاه موردی پیش میامد که احتمال روی در روی شدن با اشراف روحانی را در قبال می داشت، صدراعظم هاشم خان، لزوم دیدخود را بدون خاطر خواهی روحانیون مانند امیرعبدالرحمان خان عملی می نمود.

 دربخش معارف تأسیس مکاتب در متن بی توجهی ها ومشکلات موجود درجامعه و بدون توجه به نیازهای اجتماعی ومعیشتی معلمین  ومامورین مربوطه ادامه یافت. وانچه در زمان او پدید آمد:
درسال 1312 افغانستان دارای 165 معلم ،370 باب مکتب ذکور .4591 متعلم بود. و درسال 1325دارای 2677 معلم،339 مکتب،و93344 متعلم بود. (11).
 حکومت هاشم خان برای ایجاد مکاتب دخترانه نظر مساعد نداشت.
محصلین به کشورهای اروپایی وامریکا ، و ترکیه برای فراگیری رشته های مختلف فرستاده شدند. . .

فاکولتۀ طب کابل که درسال 1311تأسیس شد، درواقع نخستین هستۀ  دانشگاه کابل( پوهنتون) بود،که به تدریج  با تأسیس فاکولتۀ ادبیات،وبقیه دانشکده ها( پوهنحی) در آینده  شکل گرفت.فاکولتۀ  حقوق و علوم سیاسی در سال 1317 تاسیس شد .  " تعلیمات نامه و صورت قبولی طلبه " برای آن به فرمان شخص صدراعظم منظورگردید. (12).
" مدرسۀ علوم شرعیه در سال1323 در کابل تأسیس شد.
" چندین سال(1316-1324) تدریس مضامین در مکاتب به زبان پشتو تعیین شد، که به جای زبان فارسی دری،در سرتاسر کشورباید تدریس می شد. معلمان هم مؤظف بودند که به کورس فراگیری زبان پشتو بروند. اما بالاخره حکومت از آن تصمیم منصرف شده،" چنین فیصله شد که در مناطق فارسی زبان همه مضامین به زبان دری، و پشتوبحیث لسان و در مناطق پشتو زبان همه مضامین به پشتو، و دری بحیث لسان تدریس شود . " (13)

 این که مضمون ونحوۀ تدریس،کتاب ووسایل تدریس،اوضاع وشرایط تدریس، وضعیت زنده گی معلمین ومامورین چگونه بود، غالبا ًازطرف منابع غیر دولتی با شکایت همراه بوده است.موضوع مهمی که سزاوار بررسی های مفصل وجامع است .

درحوزۀ مطبوعات،پشتو تولنه جای  انجمن ادبی را که درزمان نادرشاه تأسیس شده بود گرفت. ریاست مطبوعات به وجود آمد. اما نشریات آزاد موقوف بود. حتا آن نیمه آزادی هایی را که برخی نشریات در زمان  شاهی امان الله خان دارا بودند، از میان رفت.
                                                              *
                               

                            زندان دهمزنگ . سالنامۀ سال 1316 خورشیدی                                                    

حین کوتاه دیداری با صدارت 13 سالۀ هاشم خان در وقت پادشاهی محمد ظاهر شاه،مواضع وبرداشتی یکسان ازحکومت اودردست نیست.مخالفین مختلف حکومت خاندان سلطنتی،ازدورۀ حکومت سردارمحمدهاشم خان به عنوان سیاه ترین روزگارسخن گفته واو را صدراعظم قسی القلب می شناسند. تردیدی نیست که اعمال وافکار استبدادی او در سطحی بود، که  اکثرنویسنده گان و تاریخنویسان کشورما حتا آنانی که موقف انتقادی واعتراضی برحکومت های خاندان سلطنتی دارا نبوده و با حکومت در مقاطعی همکاری نموده اند،،دروجود حکومت استبدادی او توافق نظر دارند.

 سید قاسم رشتیا عقیده دارد که " در دورۀ 17 سالۀ حکومت سردار محمد هاشم خان سیر انکشاف فکری نظر به موقف نامساعد نامبرده، رویهمرفته مواجه به رکود بود و کدام حرکت فکری و نهضت اصلاحی قابل ملاحظه درین مدت طولانی در کشور ظهور نکرد. . .
هاشم خان با هرگونه تحول وتجدد مخالف بود. . . دارای افکار استبدادی بودواین موقف خویش راتا اخیرحکومت خویش حفظ کرد."(14)

عبدالحمید مبارزمی نویسد که سردارهاشم خان:"  درداخل کشوردربین اقوام وقبایل ونژاد ومذاهب از تبعیض کار می گرفت .برای مردم هزاره وبرادران شیعه اجازه نمی داد در رشته های سیاسی فاکولتۀ حقوق وعلوم سیاسی شامل گردند. آنهایی که ازین دوطبقه در اردو شامل میشدند،قبل ازرسیدن به رتبۀ جنرالی  تقاعد می کردند. . .  این رویۀ تبعیضی رژیم، احساس دردناکی را بوجود آورده بود. . . ."(15)

اما صمدغوث که بیشتراززاویۀ علایق سردارمحمد داوود خان به  کارروایی های هاشم خان می نگرد؛  می نویسد که  محمدهاشم خان  " در حقیقت به نام ظاهرشاه  کشور را خوب اداره کرد "(16)

 به تأیید قولی که جملگی برآنند،حکومت محمد هاشم خان، حکومتگری هراس افگن و قهاری بود که از آن به مردم آزارهای بسیار رسید. رفتاری که مستلزم گسترش شبکه های جاسوسی وخبرچینی بود، وصدراعظم به آن توجه بسیارنمود.احوال تعدادی از زندانیان دورۀ صدارت محمد هاشم خان، توضیح می دهد که بی رحمی و نقض کرامت بشری درتاریخ معاصر کشورما هنگام صدارت او بیداد می نموده است. گوشه های ازآن سیاست درچندین اثر انتشار یافته، آمده است. درزمان صدارت اواکثریت روشنفکران،اهل علم ودانش، منتقدین، ظرفیت های بالقوه یی که حتا هنوزسخن اعتراضی نگفته بودند، طرفداران امان الله خان وبیگناهان بیشماری اعدام شدند ویا در زندان ها به سربردند.(17)

یکی دیگراز ویژه گی های صدراعظم محمد هاشم خان،حرص وعلاقه به زراندوزی و جمع آوری مال و زمین های بیشتر بود، که حتا دربررسی جامع برنامه های اقتصادی دولت می تواند طرف دلچسپی باشد.

سردارمحمد هاشم خان درسال 1946 با تبارز اختلافات درون خانوادۀ سلطنتی مجبور به استعفأ شد. و در26 اکتبر 1953 وفات یافت

                                                                    ادامه دارد
-------------------------------------------------------------------------------------------------

رویکردها وتوضیحات
      
1-          مجلۀ کابل  شماره 6 ص 84  
2-          سالنامۀ کابل  1312
3-          محمدهاشم زمانی.خاطرات زندانی. سرگذشت محمد یعقوب خان.ص 39 پشاور/ 1379 خورشیدی.
     4-   سالنامۀ کابل ، مختصر سوانح ذات همایونی صص 1 و2. 
     5-   سازمان رهایبخش خلق های افغانستان .(سرخا)  چگونگی رشد بورژوازی . ص 13. زمستان 1357 .کابل
     6-   اثر بالا .ص 132
     7-  م. م. ص. فرهنگ.افغانستان در5 قرن اخیر.ص 431. به نقل ازکتاب سیاست خارجی افغانستان .
     8-   خلیل الله  خلیلی یادداشت ها. طی مکالمه با دخترش ماری. ص 168 .جولای 2010 امریکا
     9-   ص 4 سالنامه 1312
    10-  زنان افغان زیر فشار عنعنه و تجدد. داکترسیدعبدالله کاظم.  ص 226
    11-  افغانستان درپنجاه سال اخیر.ص 67. مؤسسۀ طبع کتب. شال 1347. کابل
    12-  مجلۀ کابل . فاکولتۀ حقوق و علوم سیاسی. صص 79-80  شمارۀ 95 سال 1317 خورشیدی
    13-  افغانستان در  50 سال اخیر. ص 61
    14-   ص 49 س.ق. رشتیا.خاطرات سیاسی. ص 49. امریکا . 1376
    15-  ع. ح. مبارز. تحلیل واقعات سیاسی  افغانستان (1919-1996) ص 97 . پشاور . 1375.
    16-  ع.صمد غوث . سقوط افغانستان . ص 82. متن فارسی . پشاور1378
    17-  برای معلومات بیشتر پیرامون زندانیان؛اعدام شده گان؛و اوضاع زندان ها درزمان حکومت محمدهاشم خان به این آثارمراجعه شود.جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ( م غ.م غبار). سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعۀ ارگ ( ع.ص.غفوری)، ازخاطراتم(خ.صدیق)،قربانیان استتبداد. (س.م. پوهنیار).افغانستان درپنج قرن اخیر. (م.م.ص. فرهنگ .) زندانی خاطرات ( محمد هاشم زمانی .
 شایان یادآوری است که زندان دهمزنگ کابل درزمان حکومت هاشم خان تعمیرشد ؛ ونخستین طراح زندان پلچرخی نیز او بود.(صص 171-173 یادداشت های خلیل الله خلیلی ) همچنان این موضوع  در سالنامۀ سال 1316 به عنوان دستاوردهای عمرانی سال 1316 آمده است.
  


                     
   ب : صدارت شاه محمود خان

                      1946-1953 / 1332-1325

پیش ازآن که به بررسی فشرده ازسیاست ها و رویداد های زمان سلطنت محمد ظاهرشاه در دورۀ حکومت شاه محمود خان بپردازیم؛ شایسته است، که پیرامون گونۀ استعفای سردارمحمد هاشم خان و رسیدن سردارشاه محمودخان به مقام صدارت تأملی نماییم. زیرا به دشواری می‌توان صورت معمولی ویا ابراز دلایل ناشی از معاذیر صحی را که برای استعفا گفته شده بود، پذیرفت. پاره یی از مدارک حاکی ازآن اند، که محمد هاشم خان به رضا ورغبت خویش استعفا نداد؛بلکه او را شاه محمود خان با موافقت محمدظاهرشاه به استعفا وکناره گیری ازادامۀ وظیفۀ صدارت وادار نمودند.این وادارسازی او به استعفأ، ذهن را به سوی دریافت اختلافات داخلی جناح های دربار سلطنتی جلب می نماید. برداشت‌ها از اوضاع و طرزکاربعدی برای ادارۀ امور که پادشاه و شاه محمود خان به عنوان نماد آن تبارز نمودند، نیز درهمین راستا سزاوار مکث وتأمل اند .
برای پذیرش وادار سازی محمد هاشم خان به استعفأ، مدارکی در دست اند.
میرمحمد صدیق فرهنگ می‌نویسد :
" صدراعظم ( هاشم خان) به آسانی تسلیم نشد ودرآخرکار، استعفا درحالی بر او تحمیل شد، که افراد اردو اطراف قصرصدارت را احاطه کرده بودند» نامۀ شاه به صدراعظم در نیمۀ شب (1) فرستاده شده بود ، به این ترتیب و در‌واقع با برطرف نمودن سردارمحمد هاشم خان ، سپهسالارشاه محمود خان وزیر حربیه به جای برادر اندرنشست .
 برکناری محمد هاشم خان با وجودیکه با موفقیت به پایان رسید، اما مقابله با اقدام وپیامد های سیاسی واجتماعی نرمش آمیزآن، درنهانخانۀ تلاش‌های انتقام‌جویانه به درازا کشید. درنتیجه تلاش‌های برخاسته ازنیات احیأ و تداوم سیاست های محمد هاشم خان،حکومت سلطنتی را سالیان متمادی ازطرف عبدالمجید خان زابلی، سردار محمد داوود خان وبرادرش سردار محمد نعیم خان مشغول نگهداشت، که به آن در آینده می‌پردازیم .

سردار شاه محمود خان
شاه محمود خان پنجمین پسرسردارمحمد یوسف خان بود، که پس از بازگشت با خانواده اش در زمان امیرجبیب الله خان سراج الملة والدین،وظایف درباری را به دست آورد.مانند بقیه برادران در زمان امان الله خان پله های رسیدن به مقامات بالایی را طی نمود. در زمان امیرحبیب الله خادم دین رسول الله، یگانه برادری ازبرادران پنچگانه بودکه درکابل به امارت او صحه و امضأ نهاد.همچنان امیر حبیب الله برای جلب محمد نادرخان شاه محمود خان و سردار احمد علی خان سلیمان را به سوی محمد نادرخان فرستاد.نتیجۀ آن شد که به قولی هم خود نجات یافت وهم کمکی برای برادران شد.
پس از تصرف قدرت به وسیلۀ برادران و پادشاهی محمد نادرخان، تمامی خونریزی ها وخشونت هایی را که نمادهای آن محمد نادرخان ومحمد هاشم خان بوده اند، الزام نمود ودرکنار آن‌ها به اجرای خشونت بارترین اعمال پرداخت. با اعلام صدارات اوخط مشی را در پیش گرفت که در جبین آن سیاست نرمش، نشانۀ آشکار داشت؛ مثلاً :
زندانیان سیاسی آزاد شدند، شکنجۀ علنی در زندان ها ممنوع شد. 2 
رویکردی به دموکراسی شد.نشریات آزاد ومستقل از طرف آشخاص ومحافل مختلف انتشار یافت. شخصیت‌های که پیشینۀ ناسازگاری با نظام استبدادی داشتند و طرفدارحکومت مشروطه بودند، دست به فعالیت اشکارای قانونمند شدن جامعه وفعالیت های مستقل یازیدند..
هنگامی که شاه محمود خان با چنان سوابق و آن هم در جامعه یی که سختگیری های ترساننده وآزاردهنده وتعصب آلود محمد هاشم افرادش را با سینه های تراکم کرده ازانزجار به خاموشی نشانده بود؛ به صدارت رسید، میتوان گفت که سزاوارگشودن بحث جداگانه ومستقل در حوزۀ انگیزه شناسانه وخواستگاه شناسی آن است. دقیقاً  اهمیت همین موضوع است که ازهمان سالها به اینسو مشغلۀ قلمی وفکری برخی ازپژوهشگران وتاریخ نویسان کشورما قرارگرفته است.
من باب مثال ازچند تن فشردۀنظریات شان را میاوریم:
مرحوم میرغلام محمد غبار که شاهد رویداد ها بودوبه یک تن از پیشکسوتان تأثیر گذار در آن زمینۀ فراهم شده نقش برازندۀ سمت دهی دموکراسی خواهی نهاد؛ معتقد است که دولت به این دلیل استراتیژی دیگری پذیرفت « تا انفجار انقلابی بعمل نیاید ».  3
مرحوم میرمحمد صدیق فرهنگ عامل ملل متحد و نقش محمد ظاهرشاه را مطرح مینماید. 4
داکتر اسدالله شعورعقیده دارد که: رقابت شوروی وامریکا،شعارهایی را که آن دو قدرت برافراشته بودند؛ وزنگ خطری برای دولت های جهان سومی بود؛ ایجاد سازمان ملل متحد،صدور اعلامیۀ جهانی حقوق بشر ( که برخی از کشورها رعایت آن را درمحدوده های زیر حاکمیت خویش تعهد سپردند)، همچنان جمیع عوامل منطقه یی،تمایل حکومت به امریکا پس از رفتن بریتانیا( که دوست ومتحد خانوادۀ ،شاهی وسیستم سیاسی افغانستان بود) از هند . . .نارضایتی عامه وبه ویژه اعتراض قشر روشن‌فکر وبا سواد از استبداد؛ وعدم پیشرفت کشور، جنبش های مخفی وتشکیلات پنهانی را به وجود آورده بود . . .
بدینترتیب دیده می‌شود که عوامل گوناگون متذکره دست یه دست هم داده، این مرد نظامی ( شاه محمود خان ) را به انعطاف وتحمل مخالفین وامیدارد. 5 .
در ادامۀ جست و برای  دریافت انگیزه های سیاست نرمش آمیز، این هم گفتنی است که محمد ظاهرخان جندین بار طی صحبت ها ی مهمانان در روم ویا مصاحبه های خویش  گفته است که  شخص خودم به ضرورت دموکراسی پی برده  بودم.  پیش ازانفاذ قانون اساسی 1343 دامنۀ آن باورداشت را تا علایق پدرش محمد نادرخان نیز رسانیده است. شادروان بهأالدین مجروح در سال 1364 خورشیدی در پشاوربه نگارنده گفت که:" ایتالیا به دیدار پادشاه رفته بودیم. شاه طی سخنانی که بیش از 40 دقیقه دوام کرد، به گذشته ها نیز تماس گرفت وگفت که در زمان کاکایم شاه محمود خان به آن نتیجه رسیده بودم. اما دیدم اوضاع مساعد نیست. در شروع دهۀ چهل که بیشتر به نتایجی رسیدم ، ودموکراسی موقع یافت ،دیدید که محمد داؤود خان کودتا کرد  . . .."

بحث انگیزه یابی برای تعدیل سیاست های پیشین را( حتا اگر برای چند سال کوتاه هم بود)،باید در چارچوب سیاست‌های جست، که دربار سلطنتی افغانستان برای بقای خویش در نظرداشت. نگرش به پیامد های آن سیاست توأم با نرمش ،با توجه به گسست از آن و رویکرد دگر باره به دیکتاتوری می تواند،شناخت از آن منظور راتکمیل نماید. تأثیراتی که آن سیاست متفاوت با پیشینۀ تقربیا ً هفده ساله برجای نهاد باتوجه به منافع اقشار مختلف درجامعه می‌تواند انگیزه‌ها را نیز نمایانتر نماید.

برای باز نمودن بیشتر موضوع به چند موضوع می نگریم :
 حکومت شاه محمود خان تلاش های پیهمی را برای جلب کمک‌های ایالات متحدۀ آمریکا به کاربرد،حتا طی دومسافرتی که به آمریکا داشت، یک بار ماه های طولانی در آنجا به سر برد.می توان پذیرفت که جلب کمک از ایالات متحدۀ آمریکا یکی ازآرزومندهای مهم حکومت شاه محمود خان بود و در صدرهمه تلاشها قرارداشت.زیرا دربارسلطنتی  پنداشته بود که با استفاده از کمک های آن کشور، به بقایای بحران اجتماعی واقتصادی زمانۀ محمد هاشم خان مقابله نموده و برنامه های اصلاحی بطی خویش را برای آینده ازطریق اتکأ به  کمک های امریکا تمویل نماید. علاقمندی حکومت را ازین سخنرانی صدراعظم شاید بهتر درک نمود که جناب صمد غوث در کتابسقوط افغانستان نقل کرده است: " مطمین هستم که قهرمانی ایالات متحدۀ امریکا برای ملت های کوچکی چون کشور من در صورت مورد حمله قرار گرفتن وبرای تأمین امنیت آن با ارزش است. خط مشی امریکا راه نجات ماست در تاریخ کشورما این نخستین باری است که ازخطر قدرت های بزرگ آزاد هستیم، اگر آنها برای ما امپراتوری را باز کرده ، حالا می توانیم استعداد وامکانات خود را در راه رفاه مردم خود به کار اندازیم ."

اما درین زمینه مانعی که در سر راه حکومت او وبه دست خود او ایجاد شد ، سیاست نا دقیق وناروشن در قبال کشورتازه ظهورپاکستان وبه ویژه مسألۀ مناطق  وپشتون ها وبلوچ هایی بود که بعدها به ایالات بلوچستان وصوبۀ شمال غربی پاکستان مسما شدند. آشکارا می‌توان سیاست های آن وقت ایالات متحدۀ آمریکا را نیز درپشتیبانی از پاکستان واهمیتی را که برای پاکستان قایل بود دریافت. همان سیاست پشتیبانی که مطالبات افغانستان از آمریکا رابه شکست روبه رو می نمود.اما پیشهادها ومطالبات آمریکا مبنی بر انصراف افغانستان از سیاست مخالفت آمیز با پاکستان که نمی‌توانست طرف پذیرش حکومت باشد. زیرانظر به جو حاکم سیاسی و شکل‌گیری گروه فشاری که جدی‌تر موضوع مخالفت با پاکستان را در پیش می گرفت،حکومت شاه محمود خان با سیاست کجدار و مریز در قبال پاکستان ودر یافت منابع اقتصادی نابسنده برای برنامه های درنظر داشته، تقریبا ًدست خالی ماند.
علایق ایالات متحدۀ امریکا به پاکستان که ازمنافع رهبردی درازمدت تری برخاسته بود، تردید ناپذیربود. زمینه‌های مساعد درحکومت پاکستا ن برای صحه گذاری به سیاست‌های آمریکا وبریتانیا به آن علابق استحکام بیشتر می بخشید.وبه همان پیمانه موجد بی علاقگی دربرابر افغانستان می شد.، تکیه به همه پرسیی (6)زیرکانه یی که در ایالات پشتون نشین به عمل آمد، مطالبات افغانستان را کمرنگ وتایید ناپذیرتر‌نمود . درآن همه پرسی289244 به نفع پاکستان و 2074 تن به طرفداری از طرح پیوستن به هند رأی داده بودند .
 حکومت شاه محمود خان در زمینۀ تأمین روابط سیاسی با کشورهای بیشترموفق شد. از ایالات متحده  اندکی کمک به دست آورد.ایالات متحدۀ آمریکا که با بی علاقگی به کابل نگریسته بود،همکاری اش را با سپردن 21 ملیون از بانک صادرات و باردیگر 18 ملیون وپنجصد هزار دالر به افغانستان اعلام داشت اما پروژۀ مشهورهلمند نتیجۀ خوب به دست نداد. پاکستان و هند به رسمیت شناخته شدند اما روابط دوطرف افغانستنان وبا پاکستان باسیاست تشنج آمیز سالهای متمادی دیگری نیز به درازا کشید . در زمان شاه محمود خان همچنان افغانستان عضویت مؤسسه ملل متحد را حاصل نمود. روابط با شوروی به گونه یی که محمد نادرخان اساس گذاشته بود ومبتنی بود بر عدم اطمینان ،روابط محدود وعادی ادامه یافت. چند قرار داد در زمینۀ رادیوتیلگرافی و ترانزیت بسته شد. 7

از زبان آگاهان امورگفته شده است که ،تبادلۀ مواد خام وپُخته میان دوکشور به شکل ناعادلانه یی وجو دداشت .8
با وجودی که فشار بحران جنگ عمومی دوم آن گونه که درزمان حکومت هاشم خان تأثیر نهاد ه بود، وجود نداشت، اما افغانستان تحول اقتصادی را ندید.سرمایه های خصوصی هنوز هم در زیر فشار بخش دولتی به سرمی بردند و مجال تنفس ورشد لازم نیافتند. افغانستان بانک با تأثیر‌پذیری از اوضاع وسیاست دفاع ازسکتوردولتی که درحکومت حاکم بود،سرمایۀ هنگفتی رانصیب شد. چندفابریکه که با دشواری مجال تنفس وتولیدیافته بودند، به دلیل نبود سیاست تشویقی صنایع وسرمایۀ ملی از طرف حکومت به بحران و ورشکستگی روبه رو شدند.
با آن هم  روند اصلاحات بطی در همه زمینه‌ها همچنان ادامه یافت. تبارز نقش انتقادی برخی از وکلای شورای ملی درین زمینه مؤثربود.
جاده های جدید اعمار گردید .و درشهر کابل بنابر ابتکارات ادارۀ انتخابی بلدیه( شاروالی) جادۀ میوند با دور اندیشی ساخته شد.9
در زمینۀ معارف سیاست پیشینه که با کندی وبطائت عمل می کرد، تعدیلی دید. اکرام اندیشمند در اثرتحقیقی معارف عصری افغانستان می‌نویسد که « رویهمرفته پس از جنگ جهانی دوم و در دوران صدارت سردارشاه محمود،معارف افغانستنان درعرصه های مختلف تعلیمات نسوان،تعلیمات عالی وتعلیمات مسلکی متحول گردید» چندین مکتب جدید تأسیس شد پس ازتأمین ارتباط با یونسکو، ومشوره ها با آن مؤسسه، مؤسسات تر بیه معلم عرض وجود نمود. چندین مکتب دهاتی احداث گردید ودانشکده های قبلی در سال 1946 زیر نام پوهنتون ( دانشگاه ) کابل را گرفتند. ونسوان توانستند به دانشگاه راه بیابند. دختران در آغاز به صورت چداگاه درس می خواندند تا درسال 1960 تحصیل در دانشگاه به صورت مشترک صورت گرفت 10

.همچنان لیسۀ رابعه بلخی، ملالی ، وزرغونه برای دختر آن در کابل تأسیس شد.
چندین مکتب دیگربا نام های مستورۀ غوری، محجوبۀ هروی، ستاره ونازوانا در کابل تأسیس گردیدند 11
در اثر تمایل روز افزون مردم،وسهمگیری برخی از متمولین و اعانۀ خود مردم تأسیس مکاتب در ولایات کشوربه شمول مکاتب نسوان جان تازه یافت.
در حوزۀ مطبوعات فرستندۀ رادیو ونشریات اخباری ولایات وپایتخت در اختیار دولت بود.فقط مدت کوتاهی نشریات آزاد انگار، وطن، ندای خلق و . . .که از طرف حلقات غیر دولتی ومستقل انتشار میافتند،به نشر سپرده شدند.

دورۀ هفتم شورا
در دوران صدارت شاه محمودخان جلوه های نخست توسل به آرأ مردم و گسست نسبی از مقرری های حکومت اندک، اندک موقع تبارز یافت، که دامنۀ آن تاانتخابات سری ومستقیم دورۀ هفتم شورا و  وضع قانون مطبوعات رسید.
پیش از آن نیز مضامین انتقادی ،با محتوی ومتفاوت با نشر یات سالیان حکومت هاشم هان حتا از حنجرۀ نشریات دولتی بیرون شد.مقالۀ اقتصاد ما به قلم میرغلام محمد غبار در ماه میزان سال 1325 در روزنامۀ اصلاح،و بعدترمقاله هایی که زیر عنوان دیموکراتیک وانتی دیموکراتیک با نام کربلایی ویا پلان های اقتصادی ازعبدالحکیم نوری در مجلۀ ژوندون و ده‌ها مقالۀ دیگر در بقیه نشریات به نشر رسیده‌اند، ازراه یابی عنصر روشنگر ومنتقد نشانه دارند.

پیرامون مبارزۀ مشروطه خواهان ،ما اینجا از شرح ومعرفی چهره‌های متبارز وجزییات دورۀ 7 شورای ملی ، آوردن مرامنامه های نهاد های آنها که دریک نوشتۀ مستقل ومفصل باید بیایندمعذوریم .خوانندگان علاقمند می‌توانند به نوشته‌های مرحوم غبار،جناب محمد آصف آهنگ،مرحوم صدیق فرهنگ ،مرحوم سید مسعود پوهنیار، جناب سعدالدین هاشمی، جناب دوکتور اجرالدین حشمت و غیره کتاب‌ها ومقالاتی مراجعه نمایند که از طرف هموطنان ما نگاشته شده اند.

اما به این مهم اشاره می نماییم که کارکرد اصلاح طلبان مشروطه خواه از راه شورای ملی وخارج آن، در زمان حکومت شاه محمود خان، نتایج آرزوهای اجتماعی ،فرهنگی وسیاسی اصلاح طلبان دموکرات را نشان میدهد.نگرش به آن از دریچۀ باور های استبدادی ستیزانه وتحمل آمیز، مفدیت آن را به گونۀ انکار ناپذیزمسجل نموده است.آنها اندک نقشی را که در انتخابات بلدیۀ کابل یافتند، وسهمی را که در شورای ملی برای قانونمند شدن جامعه، برداشتن باربیگاری از دوش مردم ویا رد عوالۀ غله از مردم،زیر سؤال قراردادن حکومت واقدامات قابل بحث وانتقاد . . . ایفا نمودند،سزاوار اعتنای بسیار است.در واقع کوشش ها واقدامات آن‌ها ره به سویی می بُرد که ادارۀ جامعه به دست مردم واز طریق انتخابات باشد

نگارنده هیچ سند ومدرک واقدامی را ندیده‌ام که حاکی از اخلالگری مشروطه خواهان واصلاح طلبان باشد . همچنان که به سوی کشورهای بیگانه تمایل وعلایقی از خود تبارز نداده اند. به افزون طلبی سیاسی، ایجاد هرج ومرج وانارشی سیاسی هم روی نیاورده اند. یکی از ویژ گیهای مباحثات ومطالبات پیشکسوتان آن‌ها، تأثیر‌پذیری ازنیازهای جامعه وحضور واقع‌بینی درطرح مطالیات است. برخلاف آنچه که در د هۀ چهل خورشیدی،به رغم کمیت بسیار در صحنه، غالب فعالیت‌های با زمانّ دورۀ هفت متمایز اند
دستاوردهای دورۀ هفتم شورا و واکنش مخالفت آمیز که از طرف حکومت شاه محمود خان نگریسته می شوند، مبین آن اند که دربار سلطنتی افغانستان در محدودیی آزادی داده بود، که برنامه‌های دولتی را مدد رسانده وممد آن باشد، نه اینکه جامعه را به سوی نظام پارلمانی سمت وسو بدهد.حکومت نه به عنوان علاقمندان دموکراسی دست به چنان تصمیم زده بود ونه تصوری از شکل‌گیری چنان نهضت داشت.
ازین رو دموکراسیی را که خود داده بود با تیغ های مانع  شوندۀ مداخله ، تهدید وتوطته وبالاخره با انتصابات دورۀ هشتم شوراگسست. جناب محمد آصف آهنگ یک تن ازفعالان مبارزات مشروطه طلبی، هنگام انتخابات دورۀ هشتم شورا به نمایده گی از مرحوم غبار در حوزه های انتخابی بود  می نویسد که  او( آهنگ) وعبدالحی عزیز را در حوزهۀ انتخاباتی راه ندادند واز حوزه بیرون کشیدند. . . غبار قانون انتخابات را به دست گرفته وبه مقابل جمعیت مظاهره چیان فریاد برآورد که : برادران ما از حکومت می خواهیم که همین قانون را که خودشان آورده وامضأ کرده اند،تطبیق کنند. ولی قانون را زیر پای نهاده ، دولاب شان قانون می باشد "

 دورۀ هفتم شورای ملی افغانستان ونتایج آن برای حکومت، تجربۀ بیشترحکومت گری رافراهم نمود.
تجربیات دورۀ هفتم شورای ملی در حیات کشورما بازگوی این واقعیت نیزاست، که درصورت نبود بنیاد های محکمی که به دست خود مدافعین نهضت آزادیخواهانه وضد دیکتاوری ایجاد شده باشد،گلوی نهضت کم رمق می تواند با سهولت به دست مخالفین آن فشرده شود. چنان بود که دایرۀ مخالفت با مداخله حکومت در انتخابات واعمال ناروای آن باآنکه درشهر کابل جمعیتی را به اعتراض کشانید، اما دربرابر تصمیم حکومت مبنی بر از میان برداشتن چنان فعالیت‌ها بسیارنامؤثر بود. ازهمان رو بود که.
متعاقب جان یافتن وتوان گرفتن نهضت اصلاح طلبی ومشروطه خواهی، بگیر وببندحکومت شاه محمود خان شروع شد و درنتیجه تعداد زیادی با تبلیغات دورازواقعیت ، مانند اخلالگری و کمک به اجانب زندانی شدند.

مکثی بر تدارک یک قیام
یکی از رویداد های مهم دورۀ حکومت شاه محمود خان، آگاهی از تدارک یک قیام مسلح وتوقیف رهبران وفعالان آن است. قراربود آن قیام درروز نوروز سال 1329 خورشیدی آغاز شود.رهبری قیام را بیشتر دوتن سید محمداسماعیل بلخی و خواجه محمد نعیم خان که چندسال پیش قوماندان امنیۀ ولایت کابل بود،به عهده داشتند.
سید محمد اسماعیل بلخی ازچهر ه های نامداردر سطح کشورماست. وی که به مذهب تشیع وزیر ستم تعلق داشت اما تلاش خویش را در گسترۀ وسیعتر مبارزه با استبداد تعیین نموده بود .از همین رو در سازماندهی وبسیج مردمان مختلف توفیق داشت. تصور می‌شود که توقیف بلخی وهمکاران او زنگ خطربیشتر را به گوش حکومت رسانید.زیرابلخی با وجود آزادی‌های نسبی، مجاب آن نشده اقدام اساسی و بنیادین برداشتن حکومت را به وسیلۀ قوۀ قهریه در پیش گرفته بود .بلخی هنگام بازپرسی اقدام خود راتایید وتوجیه نمود است. او با اشاره به اوضاع رقت بار اجتماعی و اقتصادی کشوروبا اشاره به وضع زنده گی مردمان فقیر ونادار ومظالمی که برمردم ازطرف حکومت میرفت، به دفاع ازتدارک اقدام خویش پرداخته.حکومت شاه محمود خان وبعد سردارداؤودخان بلخی و همکاران او را بدون محاکمه سالهای متمادی زندانی نگهداشتند.

سقوط حکومت
شاه محمودخان

جالب است که شاه محمود خان نیز به رضا ورغبت خویش استعفا نداد. در مورداستعفأ اجباری او مشهور است که صدراعظم مشغول بازی بلیارد بود وخبرهای ساعت 8 شب رادیو راهم می شنید. در آن هنگام رادیو استعفای او را به دلیل مشکل صحی وتعیین سردارمحمد داؤود خان به حیث جانشین او اعلان داشت.گویند اندکی گریست وبه حاضران گفت می‌بینید که من صحت دارم ومریض نیستم .
به هرحال قراین وشواهد رویداد های چند ین ساله حکایت ازجناح بندی هایی در دربار سلطنتی داشت، که اسباب موجبۀسقوط حکومت او را فراهم نمود.پیشینۀ اختلاف به دور کردن اجباری سردارمحمد هاشم خان برمی گردد.رهبران مخالفت با او، سرمایدار مشهور عبدالمجید خان زابلی، سردارمحمد داؤود خان وبرادرش سردارمحمد نعیم خان بودند .ابزارتشکیلاتی برای زیرفشار قراردادن صدراعظم ونهاد های دموکرات واصلاح طلب «کلوپ ملی " نام داشت که بیشترین نقش در آن به عهدۀمحمد داؤودخان  بود.
گروپ مخالفین وبه ویژه دو برادر،( محمد داؤود ومحمد نعیم)نخست ازهمکاری با حکومت شاه محمود خان امتناع ورزیده وظیفۀ سفارت کبرا درکشورهای اروپایی را به عهده گرفتند.بعد داخل کشورشده وظایف وزارت را باطرحی درپیش گرفتند که ریاست گروپی از وزرا را نیز عهده دارباشند.به این ترتیب برای صدراعظم محدودیت های ایجادنمودند. شاه محمود خان سرانجام  درحالی که جلوه‌های اختلاف دربیرون از دربار نیز مشهود بود، مستعفی شد. جناح داخل دربار سلطنتی در اقدام علیه شاه محمود خان، محمد ظاهر شاه را با خود  داشتند.
سزاوار یادآوری است که شاه محمود خان پیش از برکناری خویش، بساط همه مظاهر دموکراتیک رابرچیده بود. به عبارۀ دیگر او قربانی دفاع از دموکراسی نبود؛ اما قربانی کوشش ها وافکاری بود، که بیشتر به شیوۀ سردار محمد هاشم خان سازگاری میافت.
محمد ظاهرشاه همان‌گونه که هنگام برکناری محمد هاشم جانب شاه محمود خان را گرفت ، این بار نیز به رویکار آمدن محمد داؤودخان صحه گذاشت. پادشاه هنوزهم درکنار جناح قدرت مند ونزدیک به خود دردربارقرارمیگرفت. به این معنی که هنوز دارای نقش مستقلی نبود .اما پرواضح است که پس از دورکردن سردارمحمد هاشم خان اندک اندک استقلال یافته بود. شاید نخستین مسافرت شاه به یک کشور خارجی پس از سال 1328،( نخست به منظور تداوی چشم به فرانسه رفت ) و آغاز مسافرت به داخل کشور، برکناری هاشم خان ،برکناری شاه محمود خان نشانه‌های از اندک استقلال روبه تزاید او تلقی شوند.
با آنکه طی قسمت‌های بعدی دوران پادشاهی محمد ظاهرشاه،رویداد های بیشتری را می نگریم که سزاوار تعمق بیشتر اند؛ اماحکومت تقریبا ً هفت سالۀ شاه محمود خان با گرفتاری‌ها و پریشان حالی های سیاسی بیشتری شناخته می‌شود . به ویژه پس از عرض وجوددولت پاکستان،مسألۀ خط دیورند،آزمون دموکراسی به منظوربقای حکومت،واکنش مخالفان سرسخت دموکراسی، فقدان پیروزی برای جلب کمک‌های آمریکا رئوس نکات گرفتاری او بودند.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع ورویکردها
1- .م.ص. فرهنگ افغانستان درپنج قرن اخیر جلد اول ص446
جناب شهرت ننگیال دررد ادعای چنان برطرفی ویا کودتای درباری، به نقل ازمرحوم عبدالرحمان پژواک نوشته است، که روزی پس از ختم نماز، محمد هاشم خان به او گفت که از طرف وی استعفا اش را بنویسد. زیرا به دلیل پیری نمی‌تواند بیشتر به وظیفۀ صدارت ادامه بدهد. استعفای او همان شب در رادیو کابل به نشر رسید . شهرت ننگیال. پخوانی پاچا. ص 14.
احتمال دارد که آن استعفا نامه به قلم مرحوم پژواک فردای نیمه شبی نوشته شده باشد که هاشم خان را به استعفا وادارنموده بودند.
2- ص 214 غبار جلد دوم
3- اثر پیشین ص 207
4- . م.م فرهنگ  افغانستان د 5 قرن اخیرص 446
5- یادنامۀ غبار.مجموعۀ مقالات .به کوشش پویا فارابی ص 44/45
6 - عبدالصمدغوث.سقوط افغانستان ص 103
7 - منبع بالا ص115- و داکترش .ن حقشناس دسایس وجنایات روس در افغانستان ص 170
8- ص 454. م.ص.فرهنگ اثر یادشده .
9- برای مزید معلومات مراجعه شود به نوشتۀ شادروان سرورجویا زیرعنوان بلدیۀ ملی در سالنامۀ 1327. تجدید نشر آن در شمارۀ 16 اگست سال جاری در تارنمای کابل ناتهـ
10- اکرام اندیشمند.معارف عصری افغانستان صص 65 - 72  
در اثر پژوهشی معارف عصری افغانستان مدارک ، آمار وارقام جالبی را میتوان یافت
11- رهنمای کابل سال 1345 ص 199
نگارنده خویش را ناگزیربه نوشتن این یادآوری می بیند، که نوشتن تاریخ وبررسی دقیق مسایل هفت سالۀ حکومت شاه محمود خان نیز،مستلزم بررسی مفصل وجداگانۀ هریک ازعناوینی است که درنبشتۀ بالا آمده اند. ازین رو نبشتۀ موجوده را درسطح کلی واشاره های عمومی، در چارچوب الزام فشرده نویسی می توان درنظرگرفت.




ج : صدارت سردارمحمد داؤودخان
                (6 سپتامبر1953- مارچ1963)


همانگونه که درطی سالیان صدارت شاه محمودخان، تبارز روبه تزاید پیچیده گیها رانگریستیم،صدارت سردارمحمد داؤود خان با بغرنجی های بیشتری همراه بود. زیرا در اوضاع جامعه و منطقه تغییرات زیادی رونما شده بود.  خاندان شاهی که درسالیان صدارت شاه محمود خان با اختلافات داخلی و جناح بندی ها مشغول بود،با موافقت شاه، سردارمحمد داؤودخان با وادا سازی شاه محمود به استعفا، مقام صدارت را به دست آورد. محمد داؤود خان به ساختارهای خود رایانه و ابزارپیشبرد آن با جدیت آغاز نمود.
درواقع به زعم خویش راهی رادرپیش گرفت که برآن بغرنجی ها وگرفتاری ها با پیاده نمودن پندارهای خویش غلبه  نماید.

آنچه درنخستین گام ها ازطرف حکومت جدید سردارمحمد داؤود برداشته شد،گونه یی از عقب گرد به دورۀ صدارت سردارمحمدهاشم خان بود. این عقب گرد که جلوه های نخستین آن در زمان شاه محمود خان دیده شده بود،ازطرف حکومت حدید، عمق و وسعت یافت. سرکوب ودرزندان نگهداشتن مخالفین ومعترضین ِاستبداد،طرفداران اصلاحات و مشروطه خواهی، ادامه یافت. بحث وموقف گیری ها ی زمان صدراعظم پیشین در پیوند با دولت پاکستان، پهنای دست وپاگیرتری برای افغانستان یافت. با آن هم تکاپوی دیکتاتوری به نوسازی ها وبرنامه ریزی های جدیدی آغاز گردید. این وجوه که صدارت دهسالۀ محمد داؤود را احتوا نمود،یکی از تأثیرگزارترین برنامه های سیاسی، اقتصادی کشورما دردهۀ سی وآغاز سال دهۀ چهل خورشیدی است.
 پیش از آنکه به مکث وبررسی آنها بپردازیم، با توجه به نقش مهم واساسیی که محمد داؤود در سمت وسو دهی آن داشت، به گونۀ فشرده به معرفی او می پردازیم :

محمد داؤود خان که تا صبح هنگام روز26سرطان با پیش لقب سردارمحمد داؤود خان یاد می شد،پسرسردارمحمدعزیزخان( برادراندرمحمد نادرشاه وبرادرعینی سردارمحمد هاشم خان) است. اودرسال  1287 خورشیدی(18جولای سال 1909 )درکابل تولد یافت. در سال 1311 خورشیدی به فرانسه رفت. پس ازبازگشت به افغانستان (1310)، کورس های کوتاه مدت یکساله  را به پایان برد. با درنظرداشت لزوم دید بزرگان خانواده که آموزش دهی مقامات مهم نظامی واداری را برای همه جوانان خانوادۀخویش درپیش گرفته بودند، ازسن نوجوانی به وظایف مهم نظامی واداری گماشته شد. درسال 1311 در حالی که 24 سال داشت ویکسال از بازگشت وی به افغانستان سپری شده بود،جنرال شد. درسال 1314فرقه مشراول(تورنجنرال)نایب الحکومه وقوماندان عسکری قندهار وفراه،در سال  1317قوماندان عسکری، نایب الحکومۀ حکومت اعلی مشرقی،درسال 1318قوماندان قوای مرکزومکتب حربی، درسال 1325که 38 سال داشت،همزمان با ناسازگاری با صدراعظم شاه محمود خان،وزیر دفاع، 1326 به حیث سفیر افغانستان درفرانسه رفت.درسال  1328 به افغانستان بازگشت و دوباره وزیرحربیه( دفاع) شد. در( 16 سنبلۀ 1332سپتامبر 1953 صدراعظم افغانستان شد. داؤود خان درغیاب شاه کفالت او را نی زانجام داده است.
چنین وظایف مهم  که همواره با امرو دادن دستورونبودمانع ومخالف همراه بود،شخصیت اوراطوری شکل داد که دربازشناسی،حکومتداری،پیوند داشتن با قدرت وخصایل اداری وشخصی او حایزاهمیت است.

رئوس مهم سیاست حکومت سردار محمد داؤود خان:

الف : در امور داخلی:

- تکیه به ساختاردیکتاتورمأبانه وموقع ندادن به فعالیت سیاسی فرهنگی نیروی مخالف، موقع ندادن به آزادی هایی که سیاست حکومت را به اعتراض و انتقاد بگیرند.
  -   سعی درجهت ایجاد نوآوری های اقتصادی ،اجتماعی ،نظامی؛ افزایش مکاتب .

محمد داؤود خان رویکرد سرکوبگرانۀ حکومت پیشین را گسترش داد. پندارهایی را که درزمینۀ سمت وسودادن کشورفراگرفته بود،وازدریچۀ قدرت داشتن وحکومت کردن به مسایل می دید،به اجرأ می نهاد. قدرت عملی، دستوردر دست او متمرکز بود. پس ازمحمد داؤود خان ،برادرش سردارمحمد نعیم خان که سمت معاونیت اورا به عهداه داشت،ادارۀ اموررا سمت میداد. بقیه وزرا وحکام وکارمندان دولت،اطاعت گران اوامراوواجرا کننده گان دستورها ولزوم دیدهای سردار بودند. با آنکه صدراعظم عملا ًشخص قدرتمند حاکمیت بود،امابنابررعایت ظواهرامروچارچوب مشارکت حکومت سلطنتی،همراه با شاه صحبت و مشوره داشت. درطول مدت صدارت او،یکی از وزرای مورداعتماد اوعبدالملک خان عبدالرحیم زی، که تا حدودی تشبثات ابتکاری رابرای انجام برنامه های صدراعظم درپیش گرفته بود،با بهتان کودتا به محبس فرستاده شد.(1).

تعداددیگری ازاشخاص مطرح وصاحب ظرفیت های فرهنگی وسیاسی، که هنوز زندانی نشده بودند، وتعدادی بدون چنان علایقی، نیز روانۀ زندان شدند. آزار واذیت شکنجه های مختلف وجود داشت ( 2)

به این ترتیب حکومت اوبه حقوق فردی اعتنای نداشت. هیچگونه مصوؤنیت قانونی نیزرعایت نمی گردید. با آن هم حکومتگران در حالیکه قانون اساسی زمان محمد نادرشاه حاکم بود،طرز حکومت را شاهی مشروطه معرفی می نامیدند
محمد داؤودخان ازداشتن برنامه های برای تجدد بی بهره نبود. برای تحقق  آن منظور،نزدیکترین همکاران خویش رادرکابینه ازدوستان هم اندیش وهم رأی گماشت که بیشترین آنها از اعضای "کلوپ ملی" بودند.(3) 

در زمان صدارت او جدیت و تکاپویی  به کاربسته شد، که دورۀ صدراعظم پیشین را درمقایسه با خود درسطح سستی، بی تحرکی وبطالت نشان میداد. حکومت اودر پرتو چنان ساختاری،به وضع پاره یی ازقوانین پرداخت که اوضاع بغرنج ومتفاوت از زمانۀ صدارت محمد هاشم خان متقاضی آن بود. مانند قانون بانکها، قانون تجارت، قانون امورپولیس، قانون مخابرات وشاهراه ها وایجاد ارتش منظم تر. برای آنکه حکومت او نشان بدهد که با دورۀ پیشینه ازناحیۀ ایجاد تحرک فاصله دارد، اعتتراضات وانتقاداتی را نیزطرح میکرد. بطور مثال دریکی از موارد به دورۀ پیشین چنین  اعتراضی دارد:
 " به قول سالنامۀ سال 1332، حتی بطوررسمی هم که شده لایحۀ تقسیم وظایف دوایر ومؤسسات مالی در وزارت مالیه بکلی وجود نداشت. وازین رهگذر، مسؤولیت وصلاحیت مبهم مانده بود." (4)

برای انسجام طرح های درنظرداشته، به برنامه ریزی هایی پرداخت که ازسال 1955 زیر نام پلان های پنجساله آغازشد. درپلان پنجسالۀ اول،به رشد زراعت و نیاز های آبرسانی، برق، شاهراه ها جای مهم  داشتند. " درین پلان از جملۀ تقریبا ً 5/8  هزار ملیون افغانی سرمایه گذاری نو در حدود 50 در صد  به زراعت  وآبیاری تخصیص داده شده بود.14 در صد به مواصلات وانتقالات، 7 درصد به خدمات عامه ( معارف وحفظالصحه ( وفقط 3 د صد به صنایع معدن . . ."(5)
به رغم ناموفق ماندن برنامه های اقتصادی که حکومت او درنخستین پلان پنجساله در نظرداشت،وبه رغم فضای نامناسب سیاسی،موج حرکت بطی/ طبیعی وتأثیرات داد وستدمحدود تجاربا کشورهای خارجی،مؤسسات صنعتی نیز چندی تبارز یافتند. اما با تأثیرمنفی سرمایگذاری های خارجی،نقش منفی واردات و ندیدن روی سیاست تشویق آمیز حکومت، آنها مجال رشد لازم نیافتند. درحالیکه بانکها که زیرنظر حکومت قرار داشتند، رونق نسبی یافتند. (6)


 سالهای 1335و 1336حکومت محمد داؤودخان، به دنبال چند سال تپ وتلاش برنامه ریزیها و به دست آوردن منابع تمویل پلانها،اهمیت بررسی بیشترومشخصتر را دارامیباشند. متأثرازهمان پلانگزاری ها است که چندین شاهراه، بطورمثال شاهراهی که کابل را ازطریق کوتل سالنگ به شمال کشور وصل نمود، احداث گردید.
در عرصۀ رشد معارف، باید یادآور شد که " پلان پنجساله ی اول انکشافی درموردمعارف از1956 تا 1961 به توسعه ی مکاتب ابتدای متمرکز گردید. . . " درهمان سالهای تطبیق پلان اول، به تعداد مکاتب ذکورواناث، به موسسات تعلیمی، دارالمعلمین ها درولایات و فاکولته ها( فاکولته های زراعت وانجنیری درسال 1956) در کابل افزوده شد.
" درین دوره ی نخستین پلانگزاری ازصد درصد اطفال واجد شرایط شمول در مکتب تنها پنج در صد روانه ی مکتب شدند."
" سردار محمد داؤود برای جلب علاقه وتمایل قبایل آنسوی دیورند به جلب وتأسیس دومکتب لیله ی ثانوی در شهر کابل پرداخت وزمینه برای تعلیم هزاران نفراز مردم قبایل آنسوی دیورند درکابل مساعد شد." (7)

توجه به ارتش

تردیدی نیست که توجه به ارتش یکی از موارد بسیار مهم در سیاست حکومت سردار بود.
این توجه او را از روی کوشش هایی که منتج به ایجاد ارتش  وسیعتر گردید می توان شناخت.ارقام بودجۀ سال 1335( 1956) بهتر معرف آن است:
ازتمام بودجۀ سال 1335 که مبلغ  1/822 480 115 ملیون افغانی بود،برای وزرات دفاع مبلغ 284 590 366 ملیون اعلام شده است. در حالی که به امور معارف 988 354  ملیون، برای وزارت صحییه مبلغ 4831905  وبرای ریاست قبایل مبلغ 448 25 546
ملیون افغانی . این رقم در سالهای بعد تر افزایش قابل ملاحظه یی یافته است.(8)
انگیزه های حکومت  داؤود خان به ایجاد شبکه های جدید ارتش وتقویۀ آن از دو نیاز حکومتداری او برخاسته بود:
نخست، احساس نیازسرکوب مخالفین ودوم،تبارزقدرت دربرابردولت پاکستان وآنچه او حل  مسألۀ پشتونستان واختلاف با پاکستان می نامید.

تصمیم برداشتن  داوطلبانۀچادری
یکی ازاقداماتی که درسطوح اجتماعی درزمان حکومت سردارمحمد داؤود خان تبارز یافت،تعدیل تصامیم پیشینه یی در برابر اجبارپوشیدن چادری است. بار اول در زمان امان الله خان آغز شد. اما از زمان پادشاهی محمد نادرخان، زنان بازهم  ملزم به پوشیدن آن بودند.
 دور کردن چادری، درواقع برمیگردد به یک نیازوخواستگاه اصلاحات اجتماعی که ناگزیرمی شود،حضورزن را در اجتماع بپذیرد. هنگامی که حکومت داؤود خان به رفع آن محدودیت نخست به گونۀ بی سروصدا در کابل آغاز کرد، ازتجارب زمانۀ شاه امان الله خان غافل نبود. امان الله خان پیرامون حقوق نسوان سخن میگفت. اما خاندان سلطنتی درزمان حکومت داؤود خان آشکارا ازطرحی درین زمینه چیزی نگفتند. گمانی نیست که اعضای  خاندان سلطنتی درجلسات میان خود به نتایجی رسیده بودند که محتاطانه دست به چنین اقدامی بیازند. چند روزپیش آن که خانم رینب داؤود همسرسرداروملکه حمیرابدون چادری در کنار مردان خویش ظاهر شوند، صدراعظم کوشیده بود تادرحلقه های محدودی ازنظامیان ازاحتمال چنان تصمیمی به گونۀ تلویحی یادآوری نماید. به هرصورت گشایش آن اقدام درخورنیازجامعه بود. زیرا درجامعه یی که برنامه ریزی اش شامل حال زنان وازجمله ساختمان بیمارستان های زنانه وبقیه مؤسسات مربوط به زنان نیزباشد،دشواراست که ذهنیت رفع چادری نیزایجاد نشود.برداشتن داوطلبانۀ چادری دردورۀ حکومت اوحکایت از یکی ازمظاهرتجدد درحیات احتماعی افغانستان دارد.
آنچه بیش ازهمه درکشورهای مانندافغانستان درین زمینه مایۀ نگرانی را فراهم میاورد،واکنش خشم آلود محافظه کاران دینی است که قرائت وبرداشت ناسازگار ازدور کردن چادری دارند. تجربۀ زمان امانی نیزهمواره درپیش نظرکسانی میاید که در زمینۀ رفع محدودیت برای زنان در کل وموضوع چادری به صورت مشخص طرحی دارند.این نگرانی بود که حکومت داؤودخان در وقت اقدام به رفع حجاب، وسایل سرکوب مخالفین انرا دراختیارداشت. ازهمین رو بود،که واکنش معترضانۀ قندهاررابا نیروی قهری نظامی فرونشاند.

سرکوب شورش صافی،وسرکوب شورش مخالفین رفع حجاب که درقندهارصورت گرفت، نشان داد، که دربـــُعد داخلی پندارخویش دربخش توجه به ارتش توفیق دارد. اما از داشتن توان ونیروی ارتشی که بتواند  آرزوهایی او را دربرابر دولت پاکستان متحقق نماید، محروم ماند.
آن عدم موفقیت آرزوی او رادر ارزیابی از سیاست خارجی حکومت او پی می گیریم :

ب: امور خارجی


محمد داؤودهمانگونه که درحوزۀ پلانگذای ها وتشبثات عمرانی، مواصلاتی، ارتش ، رفع حجاب جدیت خاصۀ خودش را داشت،دزمینۀ تمویل وبه سرانجام رسانیدن پروژه های درنظرداشته اش، عمدتا ً به دریافت کمک وقرضه ازخارج می تپید. نخستین اقدام در راه دریافت قرضه وکمک ازایالات متحدۀ امریکا درزمان شاه محمود خان آغاز گردید. سردارمحمد داؤود دز زمان صدارت خویش آن تلاش را ادامه داد. حتا هنگامی که با گرفتن قرضه ها وکمک هاازماسکودست یازید، ازتلاش برای به دست پآوردن منابع تمویل برنامه ها وتحقق پان پنجساله بازنه ایستاد. (9)

اما چنانکه روشن است، پاسخ مثبت دریافت نداشت. این موضوع درنوشته ها وآثارمحققین خارجی وداخلی به گونه های مختلف به ارزیابی گرفته شده است.به ویژه هنگامی که شوروی به افغانستان لشکرکشید وتأثیرکاکردهای اقتصادی وفرهنگی ونظامی اتحاد شوروی در افغانستان ،طرف بحث ها ونتیجه گیری های مختلف قرار گرفت،موضوع طرف علاقۀ بسیار واقع شد. نگارنده این برداشت را قرین به واقعیت علل بی علاقگی ایالات متحدۀ امریکا و ندادن پاسخ مثبت به حکومت سردارمیداند که وی سیاست ستیزه جویانه یی را با پاکستان که متحد استراتیژیک امریکا بود درپیش گرفته بود. امریکا در واقع  با پاکستان پیمان ها وتعهداتی را منعقد نمود که تداوم حمایت قاطع از پاکستان را به عنوان جانشین سیاست بریتانیه ضمانت کند. با توجه به این عامل وافزون بر آن اهمیت نسبیی را که امریکا برای افغانستان قایل بود،نمی توانست هر دوکشوری را همزمان در کنار هم تقویه نماید، که سیاست تشنج افزایی دربرابرهمدیگررا در پیش گرفته بودند.(10 )
 برخی ها ازعدم کمک های امریکا ناراضی اند بدون اینکه سیاست مانع شوندۀ مخالفت با پاکستان را درحکومت سردارداؤودخان ملاحظه نمایند. وبرخی دیگرمراجعۀ حکومت داؤود خان به سوی شوروی را محکوم میکنند؛ بدون اینکه ازنیاز های قرضدوستانۀ سردار وزمینه های مساعد آن درشوروی عطف نمایند.
به هرحال تجارب بقیه کشورها نیزحاکی از آن است که اگرحکومتی تمویل برنامه هایش با اتکا به سرمایۀ ملی ودرکل با تکیه برمنابع ناچیزداخلی میسرنبود، دررشته های مختلف وپیمان ها وتعهدات کارسازکشورقدرتمند وقرض دهنده گی درهم پیچیده می شود.
محمد داؤودخان به سیاست پشتونستان خواهی ومخالفت با پاکستان ودل آزرده گی از  جواب های سرد ومنفی وامریکا (11)  
     
ادامه داد. اما نتیجه یی را که بارآورد، همسویی شوروی - کابل در قبال پاکستان در پیوند با پشتونستان خواهی، جلب کمک ها وقرضه های بیشترازشوروی،گرم بودن معرکۀ تشنج میان پاکستان – افغانستان بود.
دوکتورسیدعبدالله کاظم درین زمینه نتیجه گیریی  را ابراز نموده است  :
" طرح وتطبیق پلان پنجسالۀ اول وقسما ً پنجسالۀ دوم موجب تحول قابل ملاحظه در کشور گردید ولی تیره شدن روابط با پاکستان بطوربطور روز افزون از یکطرف وبابسته شدن راه ترانزیتی مشکل اقتصادی کشور را زیاد ساخت واز طرف دیگر موجب شد تا افغانستان بیشتر به دامن شوروی بیفتد . . ."(12)

در پایان به این موضوع بیشتر نظر می اندازیم :

حکومت محمد داؤود خان وروابط با اتحاد شوروی


اقدام سردارمحمد داؤودخان درپیوند باتأمین روابط گسترده با اتحادجماهیرشوروی، درتاریخ افغانستان و درتاریخ حکومت خاندان سلطنتی محمد نادرشاه بی سابقه است.
محمد داؤود از دوعامل برحذر دارندۀ روابط بیشتر با شوروی آگاهی داشت.
 یکی، نصب العین های خانوادۀ سلطنتی یا نصایح واندرزهای بزرگان خانواده.همان نصایحی که ازبرداشت ها ودستورهای امیرعبدالرحمان خان  در برابر روسیۀ تزاری نیزتأثیرپذیرفته بود واز زمان سلطنت محمدنادرخان تا اقدام محمد داؤود به درازا کشید. و دیگری ذهنیت عامۀ مردم. این ذهنیت عدم اتکأ وعدم اطمینان به شوروی را پایه های عقیده یی وضدیت با کمونیسم،استوار نگهداشت.

  پنداشته می شود که داؤود خان درحالی که این موضوعات را می فهمید، ازغلبه برآنها  اطمینان داشت. اولترازهمه او به رأی خود برای داشتن امکانات و قوی شدن دستگاه حاکمیت وپیاده نمودن برنامه هایش می اندیشید. وقتی حکومت سلطنتی به امریکا مراجعۀ چندین باره نمود و جواب لازم دریافت نداشت، شوروی به عنوان یکی ازمنابع مهم وآماده برا اومطرح شد وبه سوی آنها روی آورد. این تغییردرسیاست سنتی حکومات افغانستان را تغییری درشوروی کمک نمود. می دانیم که دیری ازمرگ جوزوف استالین، دیکتاتورشوروی (1953) سپری نشده بود، که رهبران جدید ماسکو بنای حمله بر اورا نهادند وسیاستی را درزمینۀ سیاست جهانی زیرنام همزیستی مسالمت آمیز،اعلان داشتند. آن موضعگیری می توانست برخی اززمامداران وکشورهای جهان را به پذیرش عدم ترس از شوروی متقاعد نماید. به ویژه زمامداران کشورهایی را که درهراس ایجاد شبکه ها ومداخلات تقویه کنندۀ کمونیست ها ویا متهم شدن به رابطۀ بیشتر با بی خدایان به سرمی بردند. مهارت دپلوماتیک( واگرنتایج چند دهۀ پسین آنرا نیزدرینجا درنظرآوریم؛ می شود گفت که مهارت های شیطنت آمیز) زمامداران شوروی درجلب برخی از کشورهای جهان موفقیت آمیز بود. با توجه به علاقمندی ونیازهای حکومت داؤودخان به دریافت امکانات از خارج، این تصورهم بعید به نظر نمیرسد که استالین هم زنده بود وحاضر میشد برای سردار کمک های مورد نیاز را بدهد، از گرفتن آن دریغ نمی کرد.

در پیوند سیاست حکومت او با شوروی ،سردارمحمد نعیم خان معاون صدراعظم و وزیر خارجه درمراسم خاکسپاری استالین اشتراک کرد. اعلان کمک امریکا به پاکستان در دسامبر 1953 به تحرک سردارافزود. آمدن نکسن معاون رئیس حمهور وقت به کابل وعدم موافقت دگر باره به دادن امکانات  به افغانستان،رهجویی سردار را بیشتر نمود.این بود که داؤود خان،با تشخیص رقابت های شوروی  وامریکا ،وبا توجه به موقف پاکستان که در پاکت نظامی سنتو پیوسته بود؛ سیاست پشتونستان را با انگیزۀ دریافت کمک از شوروی باهم گره زد. نخست کمک محدود 3.5 ملیون دالری را ازشوروی دریافت داشت. محمد داؤودخان در29مارچ سال 1955علیه پاکستان سخنرانی تندی نمود. فردای آن بیرق آن کشور درکابل از طریق مظاهرۀ فرمایشی به آتش کشیده شد.

در نوامبرهمان سال لویه جرگه( جرگۀ بزرگ ) را دعوت نمود که درآن دوموضوع یعنی خریداری اسلحه و موضوع پشتونستان ازمسایل اصلی طرف نیاز فیصله ها بود. فیصله های لویه جرگه همانگونه که ماهیت لویه جرگه ها است که تعدادی برلزوم دیدهای قبلی حاکمیت صحه می گذارند؛ مطابق آرزوی حکومت  داؤود خان به عمل آمد. به این ترتیب درسیاست خارجی افغانستان،خط فاصل باسیاست سنتی که درقبال روسیۀ تزاری وشوروی، وجود داشت ایجاد شد.  متعاقب آن رهبران شوروی  وارد افغانسنان شده وقرار داد 100 ملیون دالری میان حکومت ها منعقد گردید. با وجود تکیۀ بیشتر به اتحادشوروی ، سیاست دریافت کمک وبستن قرار دادهای مختلف با جهان غرب ا دامه یافت. پیش ازآن عضویت کشورهای غیرمنسلک،که از شرکت در کنفرانس باندونگ( آپریل 1955/ شهر باندون اندونیزیا) که گونه یی از توجیهات وابراز داشتن استقلال از دو قدرت جهانی بود، نیزدر توجیه حکومت داؤود خان مؤثر بود.
داؤود خان  به منظورعادی نشان دادن تأمین روابط گسترده با شوروی،دریکی از روزها هنگام صرف غذای چاشت با جنرال ها،در وزارت دفاع نترسیدن ازشوروی را ابراز نموده بود.(13)
حکومت داؤود خان با پیش گرفتن اقتصاد پلان گذاری شده که پایۀ اساسی واصلی آن را سکتور دولتی تشکیل میدهد،با انحصار سیاسی؛ وپشتونستان خواهی،( ودرتابعیت ازآن حضورتشنج با پاکستان )
پیوندعلایق شوروی – افغانستان را طی سالیان متمادی شکل داد. 
شایان یادآوری است که به رغم باز شدن دست وپای نفوذ اتحاد شوروی درافغانستان، روابط درسطوح مختلف به شمول روابط اقتصادی، تخنیکی وفرهنگی . . .، با بسا ازبقیه کشورهای جهان نیزوجود داشت.

با شروع دهۀ چهل خورشیدی،محمد داؤود خان با گرفتاری های جنجال آمیزویا اختلافات داخلی سرداران خاندان سلطنتی روبرو گردید. سردارعبدالولی ،سردار تازه نفسی که پسر کاکای شاه( فرزند مارشال شاه ولیخان)وداماد او بود،نیزدرامورادارۀ کشور،روبه روزقد برمی افراشت. ازقراین اوضاع آن وقت ونامه های انتشاریافتۀ یک دهه بعدترازآن تاریخ که ازطرف سردارداؤود خان انتشار یافت،به وضاحت روشن می شود که شاه با استفاده ازآن اختلافات داخلی و توجه مصلحتی به پیشنهادات داؤود خان، خواسته است داؤود خان راکناربگذارد و سلیقه های خود را به منصۀ آزمایش واجرأ بگذارد.
محمدداؤود خان در
لزوم دیدهایی را که محمد ظاهر شاه پس ازاستعفای داؤودخان به کاربست،درصدارت دوکتور محمد یوسف خان بررسی می نماییم .
سطوردیده شده دربالا درین زمینه وضاحت دارند،که اشاره های فشرده وبررسی عمومی برای معرفی همه جوانب وزوایای حکومت محمد داؤود خان بسنده نیست. تاریخنگاری وبررسی های دقیق عصر نیزبه بررسی جزییات وموارد مشخص نیازدارد. بطورمثال تامل کارشناسانه به برنامه های پنجسالۀ حکومت او، همچنان وضعیت معارف ، زنده گی مردم افغانستان . . . در آن دهسال، به سخن دیگر،بررسی جامع به ارزیابی از حکومت او روح دقیقتر می بخشد.
 افزون برآن ازآنجایی که او با پیروزی کودتای 26 سرطان 1352 دوباره به حکومتگری آغازنمود؛ به برداشت های او ازادارۀ جامعه وعلایق سیاسی اش  و درواقع به آنچه در ادامۀ ایام صدارت نخستین خویش می اندیشید،در قسمت های آینده بیشتر می پردازیم.


توضیحات ورویکردها
-----------------   
1-      نصیر مهرین.کودتا های نام نهاد . کودتای نام نهاد عبدلملک عبدالرحیم زی  . تارنمای کابل ناتـهـ
2-      برای مزید معلومات ازدستگاه شکنجه از جمله به خاطرات مفصل مامور عبدالقیوم خان مراجعه شود. تارنمای کابل ناتهـ
3-     م. ص. فرهنگ افغانستان در 5 قرن اخیر ص 460
4-      سرخا.چگونگی پیدایش و رشد بورژوازی.ص 144 این کتاب از نظر منابع تحقیق واسناد سالهای مورد نظر کمک کننده است.
5-     م.ص. فرهنگ ص 466
6-     ص 148  چگونگی رشد بورژوازی .
7-      محمد اکرام اندیشمند .معارف عصری افغانستان ( 1389-1282 خورشیدی 2010 -1903 )ص 76/ 77
8-      چگونگی رشدبورژوازی  144
9-      محمد داؤود برای وزیر مالیه عبدالملک عبدالرحیم زی را که روانۀ  سفر رسمی به امریکا بود، گفته بود:" عمو هایم  سردار محمد هاشم خان وسپهسالار شاه محمود خان وهنچنان برادرم  سردار محمد نعیم  موفق بهئ جلب کمک های امریکا مشدند. امیکایی هابر پیشانی ما ستارۀ سرخ را می بینند. حال وظیفۀ خودت است که کمک های امریکا رابرای کشور جلب نمایی. . یادداشت های عبدالملک عبدالرحیم زی. (ارمغان زندان) صص هـ .و. به اهتمام بهاول عبدالرحیم زی. کابل 1388.
10- مراجعه شود به صباح الدین کشککی.دهۀ قانون اساسی. ص 6 و7
 صمد غوث سقوط افغانستان.زیر عنوان در جستجوی کمک
م.ص. فرهنگ .افغانسانددر5 قرن اخیر. از عنوان دیکتاتوری محمد داؤود خان
11- داکتر عبدالقیوم خان . نامه های داکتر قیوم خان. درین نامه ها که عنوانی برادرش دوکتر عبدالظاهر پس از کودتای 26 سرطان نوشته شده اند، از آزردگی داودخان از امریکا  می نویسد. این نامه ئها در سال 2010 در تارنمای خوشه انتشار یافته اند.
12- داکتر سید عبدالله کاظم . یک بررسی تحلیلی  تاریخی  ص 236
13- دگر جنرال محمدنذیر سراج .در کتاب " رویداد های نیمۀ دوم سدۀ بیست در افغانستان" گزارش را  مفصل آورده است.



         دهۀ
          دموکراسی تفننی
                            محمد ظاهرشاه 
    
همزمان با انتشارخبراستعفأ سردارمحمد داؤودخان،وزیرمعدن وصنایع کابینۀ اوداکتر محمدیوسف خان،ازطرف شاه به عنوان صدراعظم(7مارچ 1963- 7اکتبر1365 1965ع) تعیین شد.

 محمد یوسف خان با دریافت آرزوها وطرح های شاه،بخشی ازوظایف حکومت خویش را که حکومت انتقالی نامیده شده است، به سوی ترتیب قانون اساسی جدید وبه منظورپدید آیی ساختارجدیدی که شاه وانموده بود،متمرکز نمود.باایجاد چند کمیته وکمیسیون ،کارتهیۀ قانون اساسی مطابق نظام پارلمانی، به پایان رسید و لویه جرگۀ ( جرگۀ بزرگ ) آن را تصویب کرد. پس ازتوشیح شاه، افغانستان درپرتو قانو ن اساسی جدید،شاهد تفاوت هایی با حکومت های پیشینه شد. ازمظاهر آن رویداد ها، که افغانستان نگریست، یکی هم،قربانی شدن سیاسی داکتر یوسف خان درشروع دورجدید حکومت خویش متأثراز رویداد مظاهرۀ سوم عقرب بود.

داکترمحمد یوسف خان مستعفی شد؛ اما خط مشی که باید به آزمون میرسید، از طرف اشخاص دیگری مانند محمد هاشم میوندوال،نوراحمد اعتمادی، داکتر محمد ظاهر ،ومحمد موسی شفیق ادامه یافت.

صدراعظم های نام برده،با وجود کم وبیش تفاوت های سلوکی واداری،وسطح معلومات مختلف که میان خود داشتند؛ با پذیرش تایید قانون اساسی، در خط مشترک آرزوهای سیاسی - سلیقه یی محمد ظاهر شاه وصلاحیت ها وامتیازاتی که برایش محفوظ مانده بود، تا کودتای سال1352 وظیفۀ خویش را انجام دادند.

از آن جایی که طی نگرش وبررسی کلی خویش به جوانب بنیادین یاقانون اساسی آن دوره نظرداریم؛ پرداختن به جزییات خط مشی هریک ازصدراعظم ها را درچارچوب این بررسی لازم ندیدم. زیرا آن چه شاه خواست ودرواقع،دست او رادرعرصۀ حکومت سلطنتی پس ازاستعفأ محمد داؤودخان فرازترآورد،در پیروی همه صدراعظم ها ازاو وجه مشترک خویش را می نمایاند. . . .

زمینه ها و ویژه گی های تحول

بحث مهم وناظردرارزیابی ازدموکراسی دهۀ چهل خورشیدی ،ناگزیراست به زمینه ها و عوامل پدیدآیی، به انگیزه های پدید آورنده گان و ویژه گیهای آن دموکراسی پاسخ بدهد.
معیارسنجش وبررسی درارزیابی ازآن چه دموکراسی در دورۀ انتقالی می نامیم این است که مواد وعناصری که از مظاهر دموکراسی بوده اند، در قانو ن اساسی وجود داشتند.

پسمنظرتاریخی گرایش به چنان دموکراسی،حاکی ازآن است،که درپسین زمانۀ صدارت محمدداؤودخان،بازهم جناح بندی های دیگری دردربار شکل گرفت.اختلافات داخلی؛مباحثا ت و نوشتن نامه هایی را از طرف داؤود خان بار آورد.

محمدداؤود سعی نموده بود، که پیش ازاستعفأ اطمینان خاطرقانونی برای بازگشت به قدرت بیابد. طرح او این بود که پس از استعفأ با تغییراتی که درقانون اساسی  سال 1931 ایجاد می شود،به تأسیس حزب یگانه تکیه کند وحکومت خویش را ادامه بدهد. از خلال نامه هایی که پس از کودتای 1352 نشر شد،چنین معلوم می شود که او با این وسیله حد اقل نقش مزاحمت آمیزو ناخوشایندی را که شاه درراه خود سری هایش ایجاد می نمود، ازنظر قانونی دورمیکرد.افزون برآن طرح داؤودخان مهارنمودن چهرۀ تازه ظهوریافته وقدرت جوی سردارعبدالولی را نیزدرنظرداشت . عبدالولی سردارتازه ظهوری که داماد شاه هم بود،نه خودش ونه پدرش (مارشال شاه ولیخان)،به داؤود خان تمکین می نمودند.

  سردارمحمد داؤود خان با این امیدواری ها استعفا داد( مارچ 1963 ). چنان بود که صدراعظم غیرخاندانی دورۀ انتقالی نیز با موافقت داؤود درکرسی او نشست. . .

اما شاه با پذیرش استعفأ داوؤد خان، راه دیگری برگزید. راهی را که محمد داؤود ملزم به خانه نشینی شد و نهاد ها وساختارهایی که ازمظاهردموکراسی پارلمانی خبرمیدهند، به وجود آمدند.این دوره درتاریخ معاصرکشورما به دورۀ دموکراسی دوم،دموکراسی تاجدار، ویا دموکراسی ظاهر شاه ودهۀ دموکراسی،شهرت دارد.نگرش به قانون اساسی آن دوره ،حضورچنان عناصرازدموکراسی راصحه میگذارد. همچنان که تداوم صلاحیت ها و امتیازات شاه وخاندان سلطنتی را هم مواد قانونی وهم واقعیت ها تایید میکند. . . .

با توجه به نکات بالا، اهمیت بررسی دورۀ انتقالی یا صدارات محمد یوسف خان، دو موضوع را بیش از همه درمحراق توجه قرار میدهد:

1-      نبودصدراعظم خاندانی، دست بازداشتن شاه با قدرت یگانه وبدون شریک سلطنت.
2-     دورۀ انتقالی، ساختاری را نهادینه نمود، که با پیشینه ها متفاوت بود وصدراعظم هایی که در تقریبا ً ده سال بعدتر به روی صحنه آمدند،با مظاهر، عوارض وتنش های آن مشغول بودند.
3-      
4-     این دو مشخصه را درتمام دورۀ دهساله میتوان ملاحظه نمود. ازین رو دربخشی که متعاقب دورۀ انتقالی میاید، بررسی چهارصدراعظم ( میوندوال، اعتمادی،داکترظاهر وشفیق ) را در سطح نتایج دورۀ انتقالی تحت عنوان واحدی بدون توجه به جزییات معرفتی ویا سلوک شخصی آنها پذیرفته ایم .



انگیزه های شاه

بحث وبررسی جوانب مختلف دهۀ دموکراسی، هرگونه موافقت، کلی ، نسبی، انتقادی ویا محکومیت آن را،چه باپیشداوری ویا هرگونه نتیجه یابی، دنبال نماید،به این نتیجه گیری شاید نتواند، خط بطلان بکشد که: افکارآن دموکراسی زادۀ تصورات شخص محمد ظاهرخان بود. ازین رو بهتر توان بود تا کیفیت آن دموکراسی را از دیدگاه وادعاهای ا و بیابیم .

محمد ظاهرشاه در لویۀ جرگۀ ( جرگۀ بزرگ) گفت :
" پدرمن اعلیحضرت محمد نادرشاه شهید . . . درمرحلۀ دوم آرزوی پاک وبی آلایش شان، تأسیس حکومتی بود، که توسط آن مردم افغانستان با عقیدۀ راسخ به آیندۀ این سرزمین، شیرازۀ اموررا به دست خویش گرفته،براساس رعایت حقوق فردی،وتأمین عدالت اجتماعی راه پرافتخار را به سوی سرنوشت آینده به پیمایند. . ." (1)

این ادعا درهیچ صورتی پذیرفتنی نیست. محمد نادرخان هیچگونه عقیده یی به آن چه شاه مدعی شد، نداشت. اما انگیزۀ این ادعا شناختنی است.شاه وانمود میسازد که پدرم چنین علایقی داشت.ومن راه او را دنبال نموده ام.!

سخنی را که داکترمحمد یوسف خان در لویه جرگه گفت، اگربه بخش های ادعایی آن به نظر بحث بنگریم،به این واقعیت صحه می گذارد که لزوم دید تغییر قانون اساسی تصمیم شخص شاه بود:

" اعلیحضرت همایونی بعد ازآنکه تشخیص فرمودند، ملت شاهانۀ شان آمادۀ انتقال ازیک مرحله به مرحلۀ دیگر آنست، اراده فرمودند که باید زندگی ملی افغانستان بر اساس ایجابات زمان ومنظور تأمین آرزوهای بزرگی که بدل  می پرورانیدند، مجدداً تنظیم شوند ."(2) 

به هرحال دموکراسی شاه طی یکدهه جامعه رابه سوی نظامی سمت نداد که نظام دموکراسی پارلمانی باشد. آن علایق وسلیقۀ شاه حامل بحرانی بود که شاه را نیز با خود مشغول نگهداشت. . .

ما درینجا به چند عامل در زمینۀ بحران دموکراسی شاه اشاره می نماییم :

1-عامل حکومت های خفقان زای پیشین

  مظاهردموکراسی در قانون اساسی،محصول جنبش هایی نبود،که درکشورهای اروپایی چند سده پیش دگرگونی های مشروطه ضد استبدادی را بارآورد. ویاکشورهای ترکیه وایران آن را به گونه یی آزمودند. در آن کشورهاحتا در ایران به رغم شکست جنبش  مشروطه خواهی،پیشینه ها وپشتوانه های حضورداشت که درزمینه های اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی نمایان شده بود.جنبش مردم مطالبات دموکراتیک رابردربار تحمیل کرد وقانون اساسی با روح دموکراتیک تهیه گردید. . .

اما درکشورما، آن کوشش های  دموکراسی خواهانه که بر مبنای روشنگری وفعالیت های سیاسی نیروهای دموکرات وباورمند به مشروطیت ودموکراسی درافغانستان به طرف شکل گیری میرفت، سالها پیش ازطرف خود دربارسلطنتی سرکوب شد. هنگامی که پیشکسوتان آنها از زندان آزادشدند، آنها و بقیه فعالان پیشین به وضعیتی از کهولت ویا مشکل صحی، شرایط و برداشت ها ویا مواضع جداگانه رسیده و آن انسجام حد اقل حزبی پیشین را نیزنداشتند.

داکترعبدالرحمان محمودی وقتی از زندان رها شد که رمقی درتن بیماراو نمانده بود و با آزارتن فرسای سرطان دست وگریبان بود. میرغلام محمدغبارکه به موضع اپوزیسیون و فعالیت های آزادانه ومستقل اهمیت میداد،بامشاهدۀ رفتارهای سرکوب گرانۀ درباروآزمون  تلخی که از زمانۀ شاه محمود خان داشت، ازآغاز دورجدید تلاش های سلطنت،خواهش همکاری را رد نمود . یاران وهمکاران نهادهای اصلاح طلب ومشروطه خواه، که تعدادی طعم تلخ سرکوب ها را چشیده بودند،پس از چندی بدون بهره مندی از تشکل، به گونه های مختلف مشغولیت های انفرادی سیاسی ویا فرهنگی اما نامشهود مشغول بودند. شاید نقش میرمحمد صدیق فرهنگ درزمینۀ همکاری فعال با دورۀ انتقالی منحصر به فرد باشد. اوکه پیشترحتا زمان سرکوب های دهۀ سی خورشیدی،با گسست ازحزب وطن، میانۀ حسنه با دربارایجاد نموده بود، دسترسی به چنان مواد ومظاهردموکراسی را توجیه وبسنده تلقی نمود ودرتهیۀ مواد قانون اساسی مشارکت فعال نمود.

جهت عمدۀ اثرات انتباهی سرکوب شده گان و پیروان آنها این بود که به دربارسلطنتی افغانستان به دید دشمن بنگرند. زیرا سرکوب های استبدادی و توطئه های آسیب زا به روند دموکراسی را شاهد بودند. بنابرآن هنگامی که شاه مملکت، به هر گونه یی که بود، سردار محمد داؤود خان راکنارزد و موفق شد که قانون اساسی  مطابق میل خویش را هدایت بدهد، تکیه گاه اش اشخاصی بودند که پیشینۀ مبارزاتی درجهت دموکراسی پارلمانی وبا ورمندی به چنان مرامی نداشتند. حتا اکثرآنها ازمجریان سیاست سرکوبگرانۀ حکومت های پیشین بودند .

درحکومت محمدداؤود که با تبلیغ وترویج افکار دموکراتیک مخالف بود، دموکرات ها سرکوب شده بودند، و عظیم ترین بخش هایی ازمردم جامعه در نا آشنایی با آن به سر می بردند.

آن  بی علاقگی وناآشنایی با انتخابات و درواقع با یکی ازارکان مهم دموکراسی محصول چنان سیاست آسیب زای پیشینه یا یکی از عوامل مهم آن بود.

در واقع درافغانستان در متن بی زمینه گی ( نه ضرورت و نیازمندی به دموکراسی ) است که شاه دموکراسی مورد نظرخویش را به جامعه سپرد.
 
 با آنکه داکتر محمد یوسف ومحمد هاشم میوندوال که هردوتن پیشینۀ دموکراسی خواهی ومشروطه طلبی نداشتند، دردستگاه بعدی، رویکردهای دموکرات ماآبانه نشان دادند،ولی با موجودیت چند تن که نمی شد دموکراسی راریشه مند نمود. چنان بود وقتی که انتخابات دورۀ 12 شورای ملی شروع شد،همه مظاهر مسلط و ناشی از افکار واعمال ومجریان نا آشنا به دموکراسی در کنار رفتاربیروکراتیک کارمندان دولتی،نمونۀ معجون مرکب را به میان آورد.

2-عکس العمل فعالان سیاسی 

پیش از مکث پیرامون عکس العمل  فعالان سیاسی جامعه ، نگارنده خود را به یاد آوری این برداشت،ناگزیرمی بینم، که عده یی ازهموطنان وقلمزنان کشورما،اشخاصی را که اینجا سیاسی اندیشان وفعالان سیاسی نامیده ایم، "روشنفکران " می نامند.من ازاستعمال چنین اصطلاحی که بحث فراخ دامن هم دارد، معذورم.گمانی نتوان داشت که کاربردمقولۀ سیاسی اندیش ویافعال سیاسی،افرادی را که روشنفکر ویا نا روشنفکربوده اند، نیز بتواند معرفی نماید. اما استعمال سهل و مروج "روشنفکر" برهمه کسانی را که با افکار و تصویردورنماهای مختلف به نیازهای مردم وجامعه نگریسته اند،حامل بار پرتناقض میابیم .

حین مراجعه به دریافت عکس العمل فعالان سیاسی،هنگام روی کارآمدن حکومت انتقالی داکترمحمد یوسف خان،تعدادی ازآنها را که سن وسال  شان اجازه داده است، ازبسا جهات با خواهشات سیاسی وفعالیت های دورۀ 7 شورا یا زمان صدارت شاه محمود خان متفاوت میابیم. زیرا وجه بزرگ مشخصۀ رویکرد آنها،به سوی سوسیالیسم است. وآن سوسیالیسم هم که ازاثرتبلیغات بعد ازانقلاب اکتبربه گونه های مختلف درافکار واندیشه ها راه یافته بود،درآغازین سالهای دهۀ چهل خورشیدی،به مرام مبارزاتی دیدارکنندگان درجلسات متعدد تبدیل شده بود. پذیرش آن برداشتها درنخستین سالهای دهۀ چهل خورشیدی، بسیارمحسوس ومشهود است. "خلق" یا به سخن دیگر "سازمان دموکراتیک خلق" که پسان ها به حزب دموکراتیک خلق وحزب دموکراتیک خلق افغانستان تغییرنام یافت، درجهت تحقق آن مواضع وخط مشی ویا به سخن دیگر، دردفاع از مواضع سیاسی اتحاد شوروی دراول جنوری سال 1965 درکابل تأسیس یافت.درحقیقت آن روندازطریق  "دموکراسی خلق" با دموکراسیی مبتنی برتعدد احزاب مرزتعیین شده داشت.
  .

محکومیت جوزوف استالین ازطرف نیکلای خروسچف در کنگرۀ بیستم حزب کمونیست اتحادشوروی،وارایۀ تزهایی که به گذار مسالمت آمیز،راه رشد غیرسرمایداری وهمزیستی مسالمت آمیز، شهرت داشت؛واکنش هایی را از طرف رهبری چین هم در زمینۀ دفاع از استالین وهم در رد تزهای منابع شوروی برانگیخت. رهبری چین درمقابل آن مواضع، انقلاب مسلحانه وراه تصرف قدرت سیاسی را ازطریق انقلاب، بسیج دهقانان در روستاها ومحاصرۀ شهرها تبلیغ نمود. چند تن ازیاران وبیشترنزدیکان خانوادگی داکترعبدالرحمان محمودی،وفعالان تازه ظهورمجاب آن مواضع ومشخصتر پیروافکارمائوتسه دون رهبر چین شده خواهان مبارزۀ مسلحانه و دموکراسی نوین بودند.مطالبات "دموکراسی نوین"نیزپذیرش دموکراسی پارلمانی را بر نمی تابید.

آنها خودرا بعدتر(میزان1344خورشیدی) زیرنام"سازمان جوانان"وسپس"سازمان جوانان مترقی"،به دور باورداشت های بالا شکل دادند. با نشر هفته نامۀ "شعلۀ جاوید"، به "شعله یی ها" شهرت یافتند.

این برداشت حاکی ازآن است که پذیرش سوسیالیسم مودل روسی ویا چینی درشکل گیری مواضع یا واکنش ها به دموکراسی دهۀ چهل خورشیدی،اثرات انکار ناپذیر دارد.

شکل گیری بنیادهای اسلامی که زودتربه اخوانی ها شهرت یافتند،با انگیزۀ ضد کمونیستی
و درمخاصمت با محافل یادشده در بالا ودولت افغانستان بود.زیرا دولت را زمینه سازو مسبب رواج افکارغیر اسلامی میشناختند. . .

محورخصومت و نبود فرهنگ سیاسی تحمل آمیزمبارزاتی،هرچه بیشتر دربرملایی چالش ها وبروز تنشها می انجامید . . .

بااین یادآوری های فشرده،می خواهیم نشان دهیم،که بیشترین فعالان سیاسی،یاآنانی که توان وقدرت جلب قشرعلاقمند به سیاست،عناصرحساس وتپندۀ جامعه را یافتند، آنانی که توانمندی های فرهنگی وسیاسی وقریحه واستعداد سازماندهی وبسیج گری بهتری داشتند، آنانی که درواقع رهبری بیشترین فعالیت های اپوزیسیون مخالف دولت را در"دهۀ دموکراسی " داراشدند؛انگیزش های آرمانی شان نمی توانست دموکراسی شاه را بپذیرد.

شرکت جناح های خلق و پرچم در انتخابات شورای ملی،برمبنای پذیرش پلورالیسم سیاسی، یا باورمندی به نظام پارلمانی وچند حزبی نبود. برای آنها عرصۀ بهره گیری وزمینۀ مبارزات سیاسی بود. زمینه یی که در جهت تبلیغ وتبارز سیاسی توفیقی نصیب آنها می نمود. اما آنها نظام تک حزبی وبا الگو های شوروی واروپای شرقی را خواستاربودند. دقیقا ً عملکردها و نتایجی که پسانتر ازخود برجای نهاد. و اگر نشریات اتحاد شوروی به توصیف شاه وتلاشهای پرداختند،می توانست، افراد خوشباوری را اغفال نماید. زیرا خواستگاه چنان توصیف ها از دپلوماسی بود نه صحه گذاری به ساختاری که در تقابل با نظام تک حزبی بود. . .

نشان دادن چنان مواضع وبسیج اکثریت جوانان وسیاسی اندیشان به سوی فعالیت هایی که پذیرندۀ دموکراسی پارلمانی نبود،درچارچوب افشأ سیاست های حکومت نمایان میشد. تظاهرات دهۀ چهل خورشیدی تا پایان نظام شاهی درافغانستان، محصول منطقی چنان خط سیاسی وبرداشت از نظام هم بود.

شایان یادآوری است که دردهۀ چهل خورشیدی، چهره های متشکل ویا انفرادی که برمبنای باورمندی به قانون اساسی فعالیت می نمودند، ویا دست به انتشار نشریات اجتماعی، سیاسی و انتقادی  . . . یازیدند،ویا اینکه به توضیح عناصر وساختار های نظام دموکراتیک اشتغال داشتند، نیزحضورداشت، اما حضوری کمرنگ وبدون کشش لازم وفاقد قدرت تأثیر گذاری محسوس.

3- دموکراسی دربستر فقرو مردم آزاری

ملاحظۀ برخی از مواد قانون اساسی،انتشارجرایدغیردولتی، وزمینه های تبارزآزادی های نسبی، اما ندیدن ناهنجاری های متعددی که برروند آن حرکت مؤثربود،برداشت سطحی وناقص ازدموکراسی دهۀ چهل خورشیدی را میافریند.درست است که پاره یی ازآزادی ها به وجود آمد وبارفتارهای مستبدانۀ پیشین تعدیلی رونما شد، اماباپیشینۀ مشکلات اقتصادی، اجتماعی ودریک سخن مشکلات معیشتی،همچنان درشانه های اکثریت مردم بماند.ازآن ناهنجاری هامیتوان ازدشواری اقتصادی واجتماعی مردم درسرتاسرافغانستان نام برد.آن چه را دارندۀ استعداد نقد طنزآمیزمی توانست در جریدۀ ترجمان ابرازبدارد و تعدادی ازباسوادان اخبارخوان راخوش آید،برای اکثریتی که درعلاقه داری ها و ولسوالی ها و مناطق دوردست ویا در بقیه شهرها خارج ازکابل به سر می بردند،خبری نبود.برای آنها مهم این بود که ازرفتارهای نامطلوب دولتیان محلی رهایی بیابند.

آنها دشواری مالیه ستانی توان سوز،رشوت ستانی مامورین،نبودمراکز صحی برای مداوای مریضان  وغیره تسهیلات را آرزومند بودند. دموکراسی این عوامل مردم آزار را پایان نداد. تعداد بیشماری ازوکلای شورا هنگام نامزدی وکالت با جملاتی که فراگرفته بودند،ازهمه دردها ونیازهای مردم سخن می گفتند. اماپس از رسیدن به شورای ملی ، سعی ایشان این بود که از طریق تأمین ارتباط میسر وموجود با مامورین رشوت خوار،مصارفی را که هنگام انتخابات متقبل شده بودند، دوباره به دست بیاورند. این پدیده همواره حق را تلف نموده و دردل مردم درد دیده، بذرنفرت ازکارمندان دولتی را می پروانید.شخص صدراعظم داکترمحمدیوسف خان ازرشوه ستانی درجامعه مانند سلف خویش محمد داؤود آگاهی داشت.(3 )

جالب است که شاه برای متوجه نمودن وکلا به نصیحت رجوع نموده بود. مثلا ً باری گفت : شورای افغانستان باید پیوسته متوجه تمثیل صادقانۀ نیات مردم باشد."( 4)

نازل بودن معاش مامورین ومعلمین،سبب ساز بسا از بی علاقگی به دموکراسی و
گرایش تعدادی به مخالفین دولت بود که همواره با شعار پایان دهی به چنین ناهنجاری به جلب وجذب می پرداختند. یک تن ار مامورین بلند پایه درین زمینه می نویسد : "  در سال 1343( 1964) معاش خوردترین مامور ماهانه در حدود 500 افغانی وازمستخدمین عادی نصف آن بود که به مراتب از اجورۀ کارگر روزمزد نیزکمتر بود." ( 5 )

هنگامی که اضافه معاشات عملی شد،گرهی ازمشکل زندگی مامورین را نگشود. زیرا قیمت ها به سرعت صعود کردند.صاحب منصبان ارتش، درحالی که از ایام تعلیم در مکتب حربی و دانشگاه حربی از اشتغال به مطالعه وفعالیت سیاسی محروم بودند؛با وجود داشتن یک اندازه معاش بیشتر وامتیاز چند سیرآرد،چون اکثریت آنها درخانه های کرایی ویا چارچوب محدود وطاقت سوززندگی می نمودند، ازین رو وضع بهترازمامورین ملکی رانداشتند.

افزایش مالیات، اصلاحات پولی،عایدات مستقیم ازمواشی،فرارسیدن زمان پس گیری قرضه های کشورهای قرضه دهنده،فشارهای بحران آمیزی بودند که بردوش مردم سنگینی نمود. مثلا ًبا آن که باری نظربه تقاضا وعذرخواهی حکومت افغانستان،باز پرداخت نخستین قروض اتحاد شوروی که 16 ملیون دالربود، تا پنج سال دیگر، به تعویق افتاد ؛ اما از فشاری که طی سالهای بعدی دوبرابر میشد،گفته نمی شد. این بود که حکومت "درسال 1344 هزارملیون افغانی کسر بودجه داشت."( 6 )

در دل این اوضاع، مردمی که به دموکراسی، به عنوان پدیدۀ ناآشنا وبیگانه می نگریستند؛ دلیلش دراین واقعیت نهفته بود که تغییرملموسی درزندگی خویش نمی دیدند.  . .

هنگامی که روند دموکراسی به بررسی گرفته شود، تبارز این عامل که با چنان دشواری و آزارواقعا ًموجوددرجامعه بروضعیت معیشتی مردم فشار میاورد،اندیشیدگیها پیرامون  وضعیت و عواقب آن را ژرفتر درمحراق توجه قرار میدهد. همین نگاه در واقع جامعتر به دموکراسی شاه است که ارایۀ تعریف دقیقتر از آن را سهولت می بخشد.این را هم نمیشود فراموش نمود که درسوی دیگر، هیچ نوع امتیازات اجتماعی، سیاسی واقتصادی اقشار درعافیت وامتیاز رسیده، از جامعه رخت نه بست؛ بلکه همه امتیارات آنها تضمین بود.  . .

بهبود مناسبات با پاکستان

یکی ازجلوه های مثبت درسیاست منطقه یی حکومت های دهۀ قانون اساسی،دربهبود مناسبات با پاکستان رونما شد. تغییرسیاسی دربرابرپاکستان،آشکارا توضیح داد، که محمد ظاهرشاه،به گونۀ متمایز با سردار محمد داؤود به مسأله نگاه می کند.

با آنکه درخط مشی صدراعظمِ شاه، داکترمحمدیوسف خان، درزمینۀ اختلافات با پاکستان،کاربرد جملات هنوزرنگ زمانۀ داؤودخان را داشت، اما مواضع پیشین به زودی تعدیل خاموشانه یی دید. محمدیوسف چنین گفت :
" جانبداری خود را از مطالبات برادران پشتونستانی  دنبال میکند . . ."( 7 )
او همچنان افزود:
" چنانکه بارها توضیح شده است، مطلوب افغانستان این است که حق تعیین سرنوشت مردم پشتونستان شناخته شده وآیندۀ ایشان بر اساس آنچه مردم وزعمای آنها اظهار نمایند، تعیین  یابد. این یگانه راه عملی ومؤثربوده متکی برمنشورملل متحد وعدالت بین المللی می باشد." (  8)

با آن که این جملات در زمانی تهیه شده بود که هنوزترس از سردار درارگ وجود داشت. با آنهم اشاره یی بودبرای نرمش با پاکستان. دولت پاکستان نیز با توسل به همه پرسی سالها پیش دستاویزی داشت که بگوید،زعمای پشتون سرنوشت خویش را با پیوستن به پاکستان تعیین نموده اند.

چند ماهی از حکومت یوسف خان نگذشت که وساطت های پیشینۀ جان اف کندی رئیس جمهورامریکا وتشبثات آشتی دهندۀ  شاه ایران به ثمرنشست. زیرا مانع اصلی یا داؤودخان از صحنه دورشد. وپادشاه طرفدارسیاست نرمش با پاکستان بود. درنتیجه راه مسدود شدۀ ترانزیت ازطریق پاکستان که زیان های زیادی به اقتصاد افغانستان رسانیده بود،بازگشایی شد. قونسلگری های افغانستان دربمبئی، پشاوروکویته گشایش یافتند. وقونسلگری های پاکستان در افغانستان شروع به کارکردند.

مارشال ایوب رئیس جمهور نظامی پاکستان به کابل مسافرت نمود. شاه وملکه در مسافرتی که به پاکستان داشتند(18/24 دلو سال 1344) با گرمی استقبال شدند که دربهبود مناسبات اثرگذاشت. . .

ازنشریات پاکستانی همین نمونه بسنده خواهد بود که روزنامۀ پاکستان تایمزنوشت :" اعلیحضرت محمدظاهرشاه کشورشان افغانستان را مدبرانه بصورت تدریجی بسوی ترقی وانکشاف سوق داده است "( 9)

- مناسبات با اتحاد شوروی وامریکا

طی سالهای " دهۀ قانون اساسی "،صدراعظم های افغانستان سیاستی را که ظاهرتوازن با دو قدرت بزرگ جهانی شوروی وامریکا رانگهدارد، اجرا کردند. آن سیاست که با لزوم دیدهای شاه توافق داشت، زمینۀ تأمین روابط با کشورهای دیگری را نیزهموار کرد.شخص شاه و صدراعظم ها چه درمسافرت ها وچه در تأمین  روابط اقتصادی و فرهنگی ومسافرت به امریکا وشوروی گونه یی ازخاطر خواهی را مرعی می داشتند. درحالی که رقابت  دوقدرت درسطح جهان ادامه داشت، درافغانستان نیزآثارآن مشهود بود.طی همان سالهادرادامۀ پلان پنجسالۀ اول( 1336/1341)، پلان های پنجسالۀ دو م وسوم عمدتا ً با استفاده ازچنان فضا ومناسبات وبا تکیه برقروض بقیه کشورهاکه شوروی وامریکا سهم بیشترآن را تأمین نمودند،روی به ثمر رسیدن پروژه های کار شد.شوروی افزون بر اینکه در امور زراعتی مانند پروژۀ ننگرهاروبندهای برق،جاده سازی،و کشف واستخراج معادن به ویژه گاز ونفت شبرغان، سهم به سزایی داشت،درزمینۀ تهیۀ سلاح، مشاوریت درامورنظامی،پرورش تعدادی ازنظامیان درشوروی،دست به مراتب بالاتری یافت.میکانیسم روابط شوروی معرف هماهنگی های کلیه برنامه ها درافغانستان بود.مثلا ً درحالی که سلاح ومهمات نظامی رابه افغانستان میفروخت( قیمت آنها وبودجۀ وزارت دفاع افغانستان هیچوقت صورت انتشارعلنی ندید)،فرستادن مشاورین نظامی ودادن بورس های تحصیلی پیوست قراردادها میشد.همچنان است دربخش گازونفت وجاده سازی.علاوه بر گسیل مشاورین شوروی در زمینه های فوق، پولی تخنیک کابل ومتعاقب آن،تخنیک های مزارشریف وکابل  که تحت نظر شوروی ها بود، به آن برنامه های هماهنگ کننده پاسخ میداد.

یکی ازذهنیت هایی که بیشترین تأمل کننده گان به روابط شوروی وافغانستان را به خود مشغول نگهداشت، درزمینۀ قیمت گازافغانستان بود.گازی که از بابت فروش آن تقریباً ، بخشی از قروض شوروی تأدیه می شد. سید محمد قاسم رشتیا،درمورد تعیین قیمت گاز افغانستان  مطلب جالبی را میاورد که در دیدار برژنف با برخی اعضای کابینه در خزان سال 1343 اتفاق افتاده است:

" مجلس مذاکرات درقصر چهلستون دائر شد. . . موضوع مهم تعیین قیمت گار طبیعی بود که درهمان سال استخراج ولوله کشی آن به خاک شوروی آغازمیافت. پیش از پیش تصمیم گرفته شده بود که به نرخ بین المللی گاز اتکأ نمائیم. اما طرف شوروی اصرار داشت که یک نرخ معین گردد، ودلیل می آوردند که نرخ بین المللی دچار نوسان بوده و محاسبات مجرائی قروض شوروی که از آن مدرک صورت میگرفت،دستخوش این تغیییرات می گردید.ودیگراینکه نرخ بین المللی برهرنوع گازمعیارجداگانه دارد،و گاز افغانستان،ازقسم گاز ادنی است که قابلیت تحت فشار آوردن را هم فاقد بوده، ودر نرخ گذاری بین المللی به حد اقل قرارمی گیرد. بالمقابل دولت شوروی چون می خواهد به افغانستان درین زمینه هم کمک نماید،یک نرخ اوسط( فیکس) را پیشنهاد می کند تا حسابات ما ازاول وقت روشن وثابت باشد. خودشان ( طرف شوروی )در حال حاضر بین یازده تا سیزده دالر فی هزار متر مکعب را پیشنهاد می کردند. که از قراردادشان با ایران یک ربع کمتر بود.  . .
رشتیا در پاورقی می افزاید که " قرارداد گاز درسال 1348 توسط آقای یفتلی جانشین من در ماسکو امضأ شد در آن وقت تا جائیکه به خاطر دارم،نرخ فی هزار مترمکعب گاز 21 دالر تثبیت شده بود، درحالی که نرخ بین المللی د رهمان وقت 36 دالر بود . . .( 10 )

افغانستان باایالات متحدۀ امریکا،قرارداد های متعددی رادرزمینه های فرهنگی،اقتصادی  . . . بست. امریکابه ساختمان شاهراه،میدان هوایی بی ثمرقندهار، پوهنتون کابل، به بورس های تحصیلی،( که اندکی نظامی بود) به دادن گندم وغیره مؤسسات درافغانستان،قرار دادهایی رامنعقد کرد.

با بقیه کشورها مانند چین، هند، ایران آلمان غرب، فرانسه . . .  نیزقرار دادهایی به عمل آمد، اماسمت یابی وکارکرد اثرات معاهدات ومناسباتی که برمبنای آنها وضاحت میافت،  در جهت نفوذ یابی اتحاد جماهیرشوری بود.


سوم عقرب1344 خورشیدی
پایان صدارت محمد یوسف خان

سوم عقرب سال1344خورشیدی،برای نسل کتابخوان، سیاسی وعلاقمند جریانات دهۀ چهل خورشیدی، اگرازآن زمان زنده اند،خاطره هایی را تداعی می نماید. وبرای عده یی از قلمزنان کشورکه به پایان حکومت داکترمحمد یوسف پرداخته اند،ویا درمجموع به رویداد های دهۀ دموکراسی اشتغال قلمی وتحلیلی یافته اند،عنوان برجسته وبحث طلب بوده است. به چند دلیل :

-         زیرا محمد یوسف خان که در آن روز به شورای ملی رفته بود تا مطابق مادۀ قانون اساسی رأی اعتماد بگیرد،وضعیت را مساعد ندید.  ازدحام مردمی که به آنجا رفته بودند، دایر شدن عادی جلسه را در داخل شورامختل می نمود. ودربیرون از  شورا نیزتعداد کثیری از مردم حضور داشتند. عده یی  به آنجا رفته بودند تا از نزدیک شاهد مباحثات وجریان رأی گیری باشند. بی نظمی وایجاد سر وصدا هایی که لازمۀ حضور چنان تعدادی بود، دست نیروی نظامی را به استفاده از گاز اشک آور وسلاح برد. در نتیجه کسانی مجروح وکشته شدند.

-         پس ازدیدارمحمد یوسف با محمد ظاهرشاه، استعفای او اعلام شد.درواقع هرچند رویداد سوم عقرب نتایج زحمات حکومت انتقالی و ممثل آن، یوسف خان را به قربانگاه سیاسی فرستاد.اما با تعیین محمدهاشم میوندوال به حیث جانشین یوسف خان،برنامه های در نظرداشتۀ شاه ادامه یافت.

-         هیأت تحقیق و وارسی به رغم وعدۀ میوندوال به دانشگاهیان درپوهنتون کابل،بوجود نیامد و درنتیجه موضوع وجزییات آن برای یک عده،درهالۀ ابهام وناروشنی برجای ماند.

-         سوم عقرب دردهۀ دموکراسی،همه ساله تجلیل میشد. بنابربرداشتی، بسیاری از تظاهرات آن دهه درسطح تحول یافتۀ کمی سوم عقرب 1344به عنوان افشأ گر باقی ماندند.به سخن دیگر،محمد یوسف خان با رویداد آن روز ازمقام صدارت بر افتاد، اما سوم عقرب ادامه یافت و اخلاف او را چنان مشغول نگهداشت که بزرگترین درد دل ایشان از مظاهرات دانشگاه و مکاتب بود. مظاهراتی که با وجودبرخی مطالبات صنفی ولزوم دیدبهره گیری قانونی دربرابردیکته های حکومت،هنگام مکث به کجروی های آن سزاوار کاربرد نگاه دقیقتر است. تهدابی را که آن سوم عقرب برای تظاهرات بعدی برجای گذاشت، لجاجت نوراحمد خان اعتمادی را تا جایی رسانید که دانشگاه شش ماه مسدود بماند و " در ظرف یکسال تقربیاً هفت رئیس دررأس پوهنتون قرارگرفت"(11) وتعدادی ازمحصلین زندانی وعده یی ازشاگردان مکاتب برای یکسال  اخراج شدند.

-         با گذشت زمان نگرش به سوم عقرب ازمنظرتداوم بحث وکاربرد اسناد و نگاه جامعتر به دهۀ دموکراسی،نیزحایز اهمیت است. هنگامی که شخص شاه پس از شنیدن رویداد سوم عقرب "می لرزید ونمی توانست افکارش را متمرکز ومنسجم سازد"( 12)

-         هنگامی که مدارک بیشتر نشان میدهند که طرفداران شخص صدراعظم یوسف خان نیزدربسیج مردم ورهسپارشدن آنها به سوی شورا نقش داشتند( 13)


-         هنگامی که صدراعظم مستعفی شدودستوردهندۀ حملۀ نظامی معرفی نشد؛ وهنگامی که تظاهراتی به مناسبت تجلیل ازآنروز، همه ساله وجود داشت،ودریافت محتوی سخنرانی ها وطرح مطالبات با تظاهرات معدود دو دهۀ پیش، دریافت وجوه تمایز را هم مطرح میکند، این ها همه وهمه مستلزم رعایت انجام کاری است که آن دموکراسی را با تمام اجزای واکنش دهنده اش بشناسیم.(14)

                                                           ***

درتمام دورۀ دهۀ دموکراسی، آن حرکت بطی پیشین با اندک تفاوت ها، درچهرۀ افزایش کمیت ها،دربسااززمینه ها چون احداث جاده ها،مؤسسات کوچک تولیدی، معارف،شفاخانه ها، افزایش مسافرت ها،  . . . ره می پیمود. دادن آزادی های نسبی، وجود نشریات مختلف ،وجود پارلمان، پارلمانی که قانون احزاب راتصویب کرد،اما شاه مبتکردموکراسی،به توشیح آن نپرداخت،اما ازسوی دیگر،وقتی موجودیت صدراعظم های حرف شنو شاه، ادامۀ قدرت خاندان سلطنتی،ادامۀ ناهنجاری هاوتبعیضات اجتماعی پیشینه، . . . را در کنار آن میگذاریم این تصور هم دست میدهد که درک محمد ظاهرشاه از دموکراسی ملعبه یی بود ازالگوی آزادی ها درغرب ویا آن چه که درکتاب ها دیده اما با حفظ حکومت سلطنتی. وقتی این ویژه گی از دموکراسی تفننی او را می نگریم؛ ریشۀ دیگری ازافکارواندیشه های او را نیزمی شناسیم که دردل سده وسده های پیش،صدراعظم ها ، اعتماد الدولة ها،مجریان دستورهای سلطنت داران بودند.

دهۀ دموکراسی با درنظرداشت همه ابعاد وپهنای رویدادهای آن،با وجود آنکه برخی دولت وارکان آن وشخص شاه را به باد ملامتی بگیرند، تعدادی هم "مظاهره چیان" را،عده یی رشد نفوذ روز افزون شوروی و چپ را، برخی بی علاقگی امر یکاییان رادلیل بیاورند؛ اما روشن است که به دست سردارمحمدداؤودخان درکودتای 26 سرطان ازبنیادبرافگنده شد.وشاه که موادمختلفی درقانون اساسی،ضمانت قانونی امتیازات اورا داشتند،ازمسؤولیت قانون ونگهبانی آن که در مادۀ 7 قانون اساسی مورد علاقه وسوگند خورده اش، درج بود، شانه خالی نمود. . .

موضوع را با بررسی کودتای 26 سرطان دنبال می نماییم .


ابراز یادآوری می نمایم که بررسی مفصل دهۀ قانو ن اساسی مستلزم تعیین رئوس عناوین مشخص است. نبشتۀ بالا به گوشه هایی ازموضوع آن هم درسطح کلی تماس گرفته است.

رویکردها وتوضیحات:

1-     سالنامه. 1343/1344 ص 51
2-     1343/1344 ص 54  
3-     صباح الدین کشککی می نویسد که " او( داکتر محمد یوسف) با تأسف اعتراف کرد که رشوت گرفتن هنوز هم دوام دارد وحتی هنوز هم هستند قضات که حق را باطل وبا طل راحق جلوه میدهند، مردم باید به سیستم عدالت مملکت اعتماد کامل پیدا کنند.". دهۀقانون اساسی. ص 42
4-     ( ظاهر شاه . سالنامۀ 1967/1346/47    )
5-       س.ق .رشتیا.خاطرات سیاسی.ص220
6-       رشتیا . اثر بالا. ص 228
7-      خط مشی داکتر محمد یوسف.سالنامۀ 1341/1342 ص23
8-     ( گزارش لویه جرگه ص 59 سالنامه 1344)
9-     ( سالنامۀ 1965 گزارش مسافرت شاه وملکه حمیرا به پاکستان)
10-رشتیا. خاطرات ص217 
11-جمیل الرحمان کامگار. تاریخ معارف افغانستان از1126-1371ص 53 . پشاور 1376. انتشارات میوند.
12- کشککی .اثر یادشده دربالا.ص 47
13- کشککی می نویسد که:"حمیدالله (علی) یک عضو کمیتۀ قانون اساسی ورئیس پوهنحی)( دانشکده) حقوق در پوهنتون( دانشگاه ) کابل در 21 اکتبر شاگردان را گرد آورده بود تا به نفع داکتر محمد یوسف خان مظاهره کنند.این ها شاگردانی بودند که بقول  دوپری یک قسمت چوکی های تماشاچیان تالار ولسی جرگه را هنگامی پر ساخته بودند که محمد یوسف بدون اطلاع قبلی وبصورت غیر مترقبه در ولسی جرگه حضور به هم  رسانیده بوده"کشککی ص47.
14- پیش ازرویداد 11سپتامبر2001دریکی ازبرنامه های رادیوصدای امریکا با ذبیح الله عصمتی رئیس اتحادیۀ محصلان (1350/51) پیرامون اوضاع آن سالها گفت وشنودی همراه با پاسخ به پرسش های شنوندگان داشتیم.بعدترقراری نهادیم که جریانات وحوادثی مانند سوم عقرب ومظاهرات آن سالها رادرکارمشترکی پیش ببریم. آن چه اینجانب انجام داده ام،یکی هم زیرعنوان "سوم عقرب به روایات مختلف" است که در بحث های جامعتر وتکمیلی صورت انتشارخواهد دید.



Keine Kommentare: