Sonntag, 19. Februar 2012

یادآوری
       نمونه­ی زیرین  از نوشته­های چاپ نشده­ و نامه­ی خصوصی شادروان عبدالرحمان لودین است که در روزهای اوج بحران رژیم امانی، برای شخص شاه نوشته و گویا آن را توسط وکیل سلطنت ـ جنرال محمد ولی بدخشی ـ برایش فرستاده است. خواننده  درين نامه گذشته ازاشنایی با شيوه­ي نثر لودین، با دیدگاه­ها و پیشنهاده­های او براي نجات افغا نستان از بحران؛ و سمت و سو دادن سياست دولت در مسیر متفاوت آشنا می­شود.
 «معروضات عاجزانه» سخن از دلشکستگی، امیدواری، تحلیل اوضاع روز و پیشبینی­های او از عواقب نظام بحران زده­ي امانی دارد. متأسفانه چندین جمله­ي اين نامه که بوسیله­ي جناب محمد آصف آهنگ نسخه برداری شده و با بزرگواري در اختيار اين قلم گذاشته شده است، كامل نبوده، ­جاي پاره­يي از كلمات سفید گذاشته شده است كه آنرا با نقطه­چين­ها پر كرده­ايم و آن نامه كه متن اصلي­اش به خط لودين، در آرشيف فرزند جنرال محمدولي بدخشي ـ جناب احمدولي سروش ـ در آستراليا محفوظ است .   
                                                                                                                      نصیرمهرین
معروضات عاجزانه

هرچند که برای بنده دیگرجرأتی نمانده که دربحثهای عمومی وجریانات یومی پیشنهادی تقدیم نمایم؛مگرچون جوش صداقت نمیگذارد،که درچنین موقع که دشمنان داخلی وخارجی مملکت برای شکست وناکامی ماخیلی کوش میورزند،سکوت نمایم .بنابر آن به عرض بعضی مطالب میپردازم . اگر تأثیر ببخشند ویا نبخشند وجالب توجه حکومت شود ویا مانند سایرمعروضاتِ گدشتۀ من عادی وبی اهمیت تلقی گردد .

 من درینجا برای خوش ساختن اعلیحضرت ویا جلب اعتماد حکومت درحق  خود حرف نمیزنم. بلکه حکومت مرا خدای نخواسته مخالف خود فرض وتصور کند. مختار است لاکن حرف مرا محض از روی انصاف بیطرفانه بشنود.

وجود وحیات من ومانند من درین مملکت خاص وابسته به همین حکومت موجود واعلیحضرت است وبس . پس نه از روی یک تملق ومحبت ریایی، بلکه ازروی منفعت وسلامت حیات شخصی خود،نسبت به بسا اشخاص معتبرومعتمد حکومت طرفداراعلیحضرت وحکومت موجود میباشم  .

بدلایل ذیل :
مثلا ًخدای نخواسته اگرحکومت موجود درافغانستان نباشد، ازصورتهای ذیل خالی نخواهد بود:

اولاً –  فرض کنیم انگریزبیاید،اولین مخالف ، متجدد وآزادیخواه وبالشویک مطلق اینچنین اشخاص را میداند . واگراو نداند مردم برایش میداناند.

ثانیا ً – اگر روس بیایدهم اولین متعصب ومخالف همین قبیل اشخاص را خواهند شناخت که باز نجات ورستگاری نیست .

بازبالفرض هردونیاید ویکی از اشخاص معروف ِ داخلی سلطنت را بگیرد. معلوم است که نسبت به روس وانگلیس زودتر وحوصله سوخته تر برای محو چنین اشخاص عجله خواهد کرد.

اگر بالفرض نه روس شد ونه انگلیز، نه از اشخاص معروف داخلی؛ ملاها وشیخها وریش ها آمدند وحکومت رادردست گرفتند، پس واب جان ریش تراشان. اولتر ملا صاحبان خود را بالای این گروه بالعموم غازی  خواهند ساخت.

والحاصل در هیچ حکومتیِ تصوری، غیراز حکومت موجود برای ما راه تجات وخلاصی نیست. وانصافا ًگفته شود که حکومت اعلیحضرت یک حکومت عالی، مدنی ولایق است که افغانستان موجود لیاقتِ آنرا ندارد. وبدبختی وروز گشتگی این ملت ومملکت است که قدرآنرا نشاسند وبالعکس آلۀ دست اغراض دشمنان گردید ه بوحشت وجهالت خود را برباد وبدنام سازد.

افسوس! اگرملت حس میداشت البته ازین نام و افتخارو شرافتی که اعلیحضرت امروزدرتمام عالم برای نژاد افغان حاصل نمود،متأثرگردیده یکقدری شرم میکرد.
لیکن چه چاره که جهالت وبیخبری ونادانی که ازچندین عصرملل شرقی رااحاطه کرده وملت ما هم درزیر آن مانده، امروز نمیشود که بیکبارگی از دماغ های آنها رفع شود.

حالانکه باید رفع شود وحتماً رفع شود.مگربه صبروتحمل حکومت ما پیش میرود. زیراحکومت اعلیحضرت مانند حکومت مصطفی کمال یا حکومت جمهوریه روست بملت خود لا تعلق وبیرحم نیست . که بمن چه گفته خواه مخواه با یک گرز بر فرق ملت خود زده، ملت ضعیف خود راپایمال و بربادکند؛وقوۀ عزم وعظمت خوددرادر مقابل یک مشت  فقرای وحشی ونادان نشان بدهد. وهم هیچ مجبور نیست که مانند کمال پاشاچند نفررفقایش ،ویا مانند چند نفر سرغنه های بالشویکی  برای آسایش وامنیت حاشیۀ میزِعَیش خود عالمی را بجان خود گرفتارسازد.

زیرا برامنیت چنین میزهای نقل وکباب خود تنها سپاهی های نادیده نو بدولت میترسند ومیلرزند.وپادشاهان گاهی برای آن تشویش ندارند. زیرااین چیزهمیشه برای آنها میسربوده وآنها آنرا داخل حساب خودهم نمیدانند؛ ومتاع بی قیمت وبی  اهمیت تلقی میکنند.

دشمنان زیرک وهوشیارگاهی به لباس دوستی وگاهی به الفاظ تعریف وستایش بیشتراززشت گویی وتنقید استفاده میکنند.مثلا ًبسا اخبارهای انگلیسی در مقام مدح وستایش نوشتند که افغانستان در ظرف این دهسال راه پنجاه ساله راقطع کرده است . ومیخواهند به این طریق مقصدیگانۀ خود را حاصل کنند.

این هم ازهمین قبیل است که میشنویم که ازلندن بحکومت هند اطلاع داده شده است که هم خواهشات حکومت ا فغانسنان رااز نظر اجرااتی که داخل مملکت خود آرزو داشته باشد، همیشه تسهیلات نموده باشد ومنع ومخالفت ننماید.

آیا معاهدۀ اتحاد بحری وبری وهوایی با فرانسه پیش ضمیمۀ محاربه با روس نیست وکی میداند که همین شورش  شنواری آغاز محاربۀ غیرمستقیم انگلیز با روس نباشد.

ما را هرگزنمیگذارند که، درمملکت خودخط آهن پهن کنیم. وبرای پیشرفت وترقی خود قدمهای فراخ بگذاریم. وهم اگربما فرصت بدهند غلط میکنند. حالانکه آنها هرگز چنین غافل نیستند.که محاربه با روس حتماً به نزدیکی ها شروع شدنی است. تا آنوقت که مابین این دو قوت فیصلۀ آخری میشود، مسلک حکومت ما تنها بدست گرفتن قلوب ملت است بهرطریق ممکن. درهمین زمان دایر کردن مؤسسات عظیم وجدی مانند راه آهن وبکارانداختن معادن وغیره است تا برجایی برسـد.

بعد از فیصلۀ این دوقوت بازما میتوانیم که در آن واحد همه عادات واعتقادات وروحیات مملکت را بیک حرکت تبدیل بدهیم. آنوقت هیچ مانعی نخواهیم داشت.
بالفرض ما هیچ اخلاق  وعادات را تغییر ندادیم .
تنهابچه های ما که درخارج رفته اند وپس بیایند، ضامن همه تبدلات وانقلابات، اخلاق وعادات ولباس ورسم واعتقادات مملکت هستند.

میگویند پطرکبیربعد ازآنکه دریک محاربۀداخلی موفقیت حاصل کرد، دریکروز چندین صد نفر ازمخالفین خود را درمسکاو بحضورخود یگان یگان کشت .

حالانکه این کارسهل را تنها پطرکبیرنکرده بلکه اکثرپادشاهان قدیم شرق وغرب این صفت را داشته، ازکشتن وبستن وشکنجه پادشاهان وقهر وغضب شان حکایات وروایات فجیع موجود است .

اگر انسان بنظر سادۀ فلسفیانه ببینند، همه حیوانات وانسانهامردنی هستند. وپس وپیش میعاد مقررخود را پوره کرده میمیرند. پس چرا شخصی خود را درین جنایت عظیم طبعیت فرعاً  ذی مدخل بسازد. درحالیکه این ناکامی قطعی وابدی برای خود او هم در پیش است. تفاوت دربین قاتل ومقتول درصورتی که قاتل خودهم رفتنی است، هیچ نیست والاجنایت !

تاریخهای جمیع  پادشاهان عالم ازین دونقیصه خالی نیست. یا مانند پطروناپلیون ونادرشاه  {افشار}وامثال آنهاخارج ازحد اعتدال عزم داشته اند، که بالاخره درهرمسألۀ جزیی وکلی عزم بجا وبیحا نشان داده، حرکات شان عاقبت منجربخود پسندی گردیده ویا مانند لویی های فرانسه وامثال آنها عیاش وضعیف الاراده بوده زمام خود را بدست دیگران سپرده، دنیا تیراست گفته محوعیش ونوش گردیده اند.البته مانند میکادوی ژاپون ویا بعضی رؤسای جمهور نامدارامریکا اشخاص معتدل وصاحب ملکه اجرائیه قهرمان های ترقی وانقلابات اجتماعی بشربسرمیرسند.

اگربه اوضاع جاهلانۀ متعصبانۀ محیط امروزه نظر شود، باید به این فرد مشهورعمل شود:

قتل عامی آرزو دارد هلاکو خان کجاست
کز لب دریای آمو تا به خیبر کشتنی است .

چنانچه بلشویکها تا شصت (60)ملیون نفوس خودرا نکشتند،انقلاب خود را حفظ نتواستند.
علیهذاقیاس، ترکیۀ حاضریعنی حکومت مصطفی کمال نیز چندین اشخاص خیلی لایق ونامدارراتابنام سازش قتل نکرد، وملت رادروننمود،بر دورمیزرفاقت خود بعافیت ننشستند. البته جمهوریت های روس وترکیه باید چنین قتال باشند. زیرا این جمهوریت ها راعسکرها وسپاهی ها بوجود آورده اند.مانند حکومتی که غلام رسول پنجشیری، وکیل سپاهی هاکه درجلال اباد برروی کار ساخته بود . وبازاین جمهوریت ها، جمهوریت های عالی وحلالی نیستند، واز نطفۀ عفریت خونخوارجنگ یوروپ بوجود آمده اند. مگر جمهوریت های فرانسه وامریکه که جمهوریت های اصیل وحلالی هستند، وعلم ومعرفت آنها را بمیدان براورده است،هرگز حرکات وافکار وعقاید ورفتار مردم را چنین تحت شکنجه وتضییق نگرفته است ؛ وهرکس به میل وفکرخود آزاد است. وهمیشه در آ نجاها انسان آرام ومسعود زندگانی میکند.

به هرحال مقصد فدوی ازین معلومات فروشی دیگرچیزی نیست،الابهرطوریکه خیال اعلیحضرت باشد، صحیح است وبدون لیت ولعل باید اجرا شود.

فقط مسأله یی که قدری قابل توجه ودقت گردیده، این است که ازیکطرف شورش وشرارت شینواری بدست تحریک انگلیس وروحانیون بیروح واز طرف دیگربی امنیتی سمت شمال است،ازدست دزدان مشهور. این همان دونفردزدمشهورهستند که درسال گذشته که، هنوزاعلیحضرت به اروپا تشریف نبرده بودند، د رنصف شب به بالای صفۀ استالف اتفاقاً  بنده با آنها ملاقی شدم تا قریب یک ساعت با آنها نشسته اختلاط کردم وهردوی شانرا که عبارت از حبییب الله مشهور به بچۀ سقأ وسیدحسین باشد، مایل ساختم که اگرحکومت به ایشان جان بخشی کند، وایشان هم تسلیم شوند، حتی بنده این کیفیت رادرهمان وقت که هنوز جنایات شان بیشتر نشده بود، مفصل به حضور مبارک هم نوشتم. مگرمانند سایرنوشته هایم هیچ معلوم نشد که بحضورمبارک رسد یا نرسید . 
والحاصل غیر از فرونشاندن شورش وبی امنیتی ها ، این هردو سمت کارمهمتر ولازمتر دیگری که باید آنرال پیش بینی کرد، حفظ وبرحال امنیت دیگر اطراف ونقطه های مملکت است.  مانند قندهار، هزراه جات وسمت جنوبی وخود سمت شمالی وبقیه سمت مشرقی که درآن شورش نیست.  
این مقصد ما خواه به مقررکردن اشخاص لایق وخواه بذریعۀ تبلیغات وپروپاکندهای نافع وموثر وخواه بهرطریقی شود،باید برآورده گردد واز تجاویز ذیل اگر مناسب ومفید باشد، باید تحت غور وملاحظه گرفت :

اول:  درباب مقررکردن اشخاص که احمدعلی خان رئیس بلدیه را بهمان سمت شمالی وعبدالرشید خان حاکم زمین داور را به هزاره جات وغلام محمد خان وزیرتحارت رابحکومت اعلای جلال آباد موقتا ً فرستادند. مانند عبدالرزاق خان، محمد امان خان واری اشخاص سست الاراده که درهیچوقت لایق کار حکومت نیستند، زیرا درغزنی، غیراز بدامنی وباز دربدخشان و دایزنگی وحال درسمت شمالی چه کرد. بلی برای ریاست کدام شان  . . . بکار میایند.

الحاصل نگهداشت جلال آباد وسمت شمالی وهزاره جات از حدمهم ونافع است.علی الخصوص که قروت وروغن وگوسپند ما کامل ازهزاره جات می آید. ومدارمعیشت کابل  وابسته به آن است.

نگهداشت قندهار درین فرصتی که عبدالکریم خان جدید رفته( بی موقع است اگر بگویم که من نسبت به عبدالکریم خان درآنجا بهتر کارمیکردم ) ولی شاید هنوزمردم اذیتی ازاو ندیده اند تا یکدرجۀ ممکن است مطمئن باشیم.
بشرطیکه چندی از قماربازی ورشوت خوری دست بازدارد. ویک کمی برادرها وقومهای خود مانند عبدالعلی  خان وفضل حق اخندزاده وامثال ایشان راکه خیلی مردم آزار هستند ، راه رشد ندهد. وازمردم های غلجایی واوپرۀ قندهارکار بگیرد. واز دُرانی ها البته  بسیالداری آنها بهترکار گرفته می تواند .

دوم -صلح وجنگ با اشرار: هرگاه اشرارمایل به بمصالت باشند ویا نباشند، خود حکومت از آنها شرایط و خواهشات شان را بخواهد. تا نقطه های مدعای شان،که از کدام پرده نواخته میشود، برای ما معلوم شود، با وجود آن به همراه شان یک شیوۀ عفو ومسامحه مرعی شود.وبرای مصلحت حکومت دربعضی مسایل رضایت خود را نشان بدهد. ودرعین زمان بذریعۀ اخبارها واعلان های صلحجویی ومهربانی ورحم وشفقت پدری حکومت طبع وتبلیغ شود. و درتمام مملکت تقسیم گردد که، از اثرآن اعلان ها وخیالات عمومی دیگر طرف ها هم بیداروهم درعین حال تشکیل یابد. اما بچنین الفاظی که در آن حکومت مسلک ِتجدد  پروری خود را هم تایید  کرده برود.

سوم- حکم اجرای انتخابات وکلای جدید که معطل است وتشکیل شورای ملی خیلی مفید وبروقت است. هرگاه وکلای جدید بیایند وشورای ملی زود تشکیل شود، وپیش از تشکیل شورای ملی بازمانند جرگه با وکلا حرف زده شود، درمسایل اداری ازقبیل پس کردن رشتخوران ومقررکردن اشخاص لایق با ملت مساعدت شود.

چهارم – مسألۀ تشکیل حزب استقلال وتجدد از حد ضرور ولازم الاجرا است که جداً خود اعلیحضرت آنرا تشکیل نماید. وبه اصول مجالس خفیۀ عالم در آن عهد میثاق بشرف وشمشیرویا کدام اصول دیگرگرفته شود. وپروگرام آن ترتیب گردد. وخود اعلیحضرت بالذات با هریک تنها وارد اوقات متفرق معرفی شود. ووساطت هیچکس در آن نباشد

پنجم – درست است که امروزموسیولینی ویا کمال پاشا به اصول دکتاتوری مملکت را اداره میکنند. لاکن در عین زمان بخود  حزب ومجلس ومقرراتی  دار ند که بامشوره درمجلس های خودآنرافیصله نموده بعد درمعرض اجرا میگذارند. واگر مشوره وتشکیلات حزبی ومجلسی نداشته باشند،آن دیکتاتوری گفته نمیشود. بلکه آن طرز حکومت معمول اکثریت شاهان دیروز و پریروزه مشرقی است که هر کارخودرا خودشان میکردند. چنانکه نه وزرا داشتند ونه وزارت خانه . گاهی کاروزارت حرب وخارجیه را میکردند وگهی به کارهای نرخ ونوا وغیره جزئیات می پرداختند. بلی ، موسولینی هم کارچندین وزارت را خودش میکند. لیکن درعین زمان پارتی فاشسیت وحزب رفقای اوبمنزلۀ قوۀ قلبیه ومعنویه اوهستند. اگرچه اصول دکتاتوری درعالم امروز مرغوب ومقبول نیست ودر نظرها پست تلقی میشود.

ششم – ازهم اولتر تنظیم یک ارودی قوی وکار آمد ضروراست. کم باشد ، مگر منظم ومعلم. تامانند صاعقه بهرجا که بیفتد آنرا خاموش وگیج بسازد. مشهور است که :
دوصد مرد جنگی بـــــــــه ازصد هزار

با داشتن یک قوۀ منظم عسکری میتوانیم که همه خواهشات ومقررات خود را درداخل اجراکنیم .به این اصولی که تا امروز عسکرمابه آن تربیه شده وبا این حسی که عسکربا آن متحسس است،هیچوقت امید مظفریت وموفقیت نباید کرد.واگر کامیابی ومظفریتی هم حاصل شود، آنراحمل بر فضل الهی وحسن تصادف وطالعمندی خود باید نمود. زیرااحوال سپاهی بسیار خراب وسعادت وراحتش بکلی مسلوب ومعدوم است.
ازین سبب است وقتا که پـِشک یک نفر میبراید ، برخانه اش ماتم میبارد. پدر ومادرشان او را پنهان می کنند ومی گریزانند.

بالشویکها که تمام روسیه را سرازیرودرآن یک مسلک سرچپه را حاکم ساختند،وهزاران  ازدشمنان ومخالفین و سرمایه داران را ازبیخ وبن برانداختند، این همه نبود مگر بقوۀ عسکری. وقوۀ عسکری تأمین نمیشود الا به سعادت عسکر وتأمین راحت او بلند ترازهمه طبقات .

در آنجا جمیع لذایذوحظوظات برای عسکروقف است .طعام عسکر ها بهترین طعام هاست .قشنگترین زنها در مقابل خواهش یک عسکرسرباز زده نمیتوانند. خوبترین وشیک ترین لباس ها برای عسکر است .
قشلۀعسکری بهترین آرامگاهها وهوتلهاست. سینماها، تیاترهاکازینوها، تماشا خانه های عسکری را البته کسانی که برألعین دیده اند، میدانند. که حاجت ِ " خوجۀ معروفی ما " نیست .
بالمقابل این عسکرفقیروبدبخت ما که سالها ماکولاتش را قول اردو خورده ، معاش پنج روپیه کجا کفایت معیشتش را میکند.علی الخصوص که یگانه چشم امید پدرومادر پیروبیکاره اش که به فقر وسفالت جان میکند،هم به جیب او است .

هفتم – مسألۀ تسویۀ (برابری ) معاشات جمیع مامورین ملکیه است.از وزرا ونایب الحکومه ها گرفته الی درجۀ حاکم کلان وسرکاتب ها که معاش شان بدرجۀاول بیک اندازه ازطرف حکومت مقررشود.زیرا کاریکه یک وزیرمیکند، یک مدیر ویک سرکاتب از وی بیشترمیکند. همچنان درحکام هم همانقدرکاری که یک نایب الحکومه میکند، همان قدرکاریک حاکم کلان هم میکند هچنین :
کاتب های اول وحکام بدرجۀ دوم بیک اندازه
وکاتب های عادی وسایر مأمورین بدرجۀ سوم بیک اندازه معاش بگیرند
تنها فرق مابین یک وزیرویک مدیرویک سرکاتب بصفت آمریت وماتحتی خواهد بود.( قابل دقت وممکن الاجرا است )

هشتم – کم کردن مامورین وحکام وعلاقه داران وکاتبان بسیار، وتخفیف نمودن درامور حسابیه ودفتری به اینطریق که: ( . . . )انجام میدهد.
 . . .

 . . . اگر تقلیل مامورین بصورت صحیح بعمل آید، آنوقت مسآلۀ تسویۀ معاشات که درفوق عرض شدهم سهل وقابل اجرا است.

نهـــم – ساختن نظامنامه های وظایف داخلی وزارت ها وعموم دوایر است .
این چنین نظامنامه ها خیلی ضرور وخیلی مفید است که بایدازهرمدیریت علیحده، علیحده ساخته شود. ؛ مثلا ً: وزارت خارجه :
مدیریت عمومی سیاسی: یک نظامنامه ویا تعلیم نامۀ وظایف خودراخود مدیرش یا دیگر مدیران متعلقه اش از روی جریان وترتیب دست بدست کار میسازد.
همچنان مدیربیت اداری: از مدیریت وشعبات متعلقۀ مدیریت خود راعلیحده میسازد.
وعلی هذا القیاس، هر کدام این همه را جمع کرده طبع میشود. ونام آن تعلیم نامه یا نظامنامۀ وظایف داخلی وزارت خارجه گذاشته میشود.
کذا به همین طریق از جمیع وزارت هاومدیریت های ولایات وغیره.
تا اگریک شخص نابلد بیاید از روی آن فی الحال داخل کار شده بتواند .

دهـــم- تعدیل ونظر ثانی بر جمیع نظامات ومواد قانونیۀ هر نظامنامه که تاحال بر روی کار است . ( که این مسأله خیلی قابل توجه ومهم است )
در جمیع نظامنامنه های ما، امروز یک نقص بزرگی موجود است که بعد از اجرأ یگان یگان بمیدان می براید .
این نقصان ازین سبب پیش آمده که نظامنامه های که در ابتداساخته میشد، مجلسی که آنرا ترتیب وتدوین مینمود، آن مجلس تقریبا ًیک مجلس موجد ومخترع نظامنانمه بود. گویا مواد قانونی را از روی بحث ومذاکره با یک احتمال قریب ترینی که درحین اجرا سکته وارد نکند، وضع مینمود، مگرنه از روی یقین عملی .

مثلا ً یک مخترع از روی معلومات وتتبعات فنیی که دارد ، یک ماشین ساخت وهمه پرزه های نرا گجا به جا گذاشت. مگرازوقتی که آنراچالان میکند. می بیند پروانه اش بهمان سرعتی که لازم دارد، دورمیخورد. با وجویکه درحسابات فکری ونظری وعلمی خود هیچ غلطی نکرده است . فی الحال در نتیجۀ عمل یک نکتۀ جزئی را کشف میکند. که بذریعۀ آن مقصدش حاصل میشود .

وفقط این قسم تعدیلات واصلاحات تنها درموقع عملی ساختن یک کارخودرا نشان میدهد.
همینطور حالا اکثر نظامنانه هاومواد آنها در موقعی که عملا ً در معرض تطبیق واجرا آمدند بالطبع زواید ونواقص خود را نشان دادند.

وچون باردیگر برآنها نظر ثانی کرد ه نشد، همچنان اکثر مواد آن ازحد اعتدال یا خیلی تندروی کردند ویا در بعضی جا ها بالکل پس ماندند.
لهذاهمه نظامنامه ها بایدسرازنودرشورا،ماده به ماده خوانده شود.مگر خود شورا باز آنرابه سببی که عملا ٌتطبیق نداده است ، تعدیل نمیتواند. الا به این طریق که بمدیرهر دایره اطلاع داده شود که نظامنامۀ مدیریت خود راخودش از روی اعتدال واجراات عملی خود درهرماده که بکیف وخود ش تعدیل کردن میخواهد، با دلایل  وامثلۀ چشم دید وتجربه رساندگی خود به شورا تقدیم نماید .

بلکه دروقتی که درشورا خوانده میشود، مثلاًنظامنامۀ نفوس. باید رئیس بلدیه ومدیرنفوس ولایت کابل را حضوراً بشورا بخواهند ویومیه تا زمانیکه ار تعدیل نظامنامۀ نفوس فارع میشوند، مدیر نفوس ویا رئیس بلدیه تعدیل ویا تبدیل لازم میداند، نواقص صورت اول را ازروی تجربه واجراات . . .

یازدهم – سد باب رشوت خواری . باور نمیشود الابرطرف کردن وجزادادن معلومدار چند نفررشوتخواری های بسیار معلوم ومقرب ومعتبر.

رشوت است که میرزا غلام حسین نام که میگویند در جلال آباد کاتب بود، دفعتا ً معین مالیه شد وتننها برای رنگمالی کوتی یک شخص ده هزار افغانی تقدیم کرده بود.

رشوت است که امنیت سمت شمالی برباد است. رشوت است که شنوار باغی میشود وسرحد شورمیخورد. ریاست سرحدات  درموقع تشریف آوری اعلیحضرت ازاروپا، پولی راکه برای مصارف سرحدی تعیین کرده گرفته بود، بادایرۀ مافوق خود تقسیم نمود و ده یک آنراهم به سرحدی ها نرسانید.

رشوت است که وزیر مالیه درچهار، پنج شب پیشتر، پیشروی خودم گفت که رشوت میخورم ودروغ نمیگویم. زیرااگررشوت بخورم وهم دروغ بگویم که نمیخورم، بسیار گناهکار میشوم ونمیخواهم که زیادتر گناهکار شوم.

 رشوت است که امروز ملت رادر حالیکه کلمۀ مسلمانی خود را یادندارد، خود را دیندار وشریعت مدار ساخته برخلاف حکومت با آن بیچاره گی وبی بضاعتی دین گفته بی وضو میجنگد؛ والحاصل رشوت است که چارۀ سد آن مشکل است .

دوازدهم – یک چیزدیگرکه بحال سیاست داخلی وخارجی حکومت وبرای سیاست شخصی خود شخص حکومت والحاصل ازهرحیث برای هرکاروهروقت بسیارمفید ودرتمام دنیا معمول است، اگرچه درمملکت ما درحقیقت محض برای نام باشداما دروقت های لازم از آن کار خوب گرفته میتوانیم همان یک تجویز( . . .) 

همۀ این توضیحات وتفصیلات که عرض شد فی الحقیقت همه دوراز اندازۀ حد بندگی و مراتب سر افگندگی است. تنها رأفت وعطوفت و وضع شفیق و رحیم حکومت است که یک فرد بسیار حقیرعاجز وساده وآزاده، راستیها وحقایق مافی الضمیر خود را مثلیکه بحضوریک پدر بسیارمهربان خود بیان میکند، درجلال  وکبریایی حکومت نیزعرضه میدارد.
 2 قوس 1302
                      لودین 





در نبشته­ي معروضات عاجزانه­ي لودین دیدیم که او برای تأسیس حزب استقلال و تجدد تأکیدی فراوان داشت. و شاه نيز نظر اورا پذيرفته، دستور تأسيس اين حزب را به عنوان نخستين حزب مدرن سياسي و علني كشور صادر نمود، هيأتي را نيز براي تدوين مرامنامه­ي آن موظف ساخت، در ماه سنبله­ي سال ١٣٠٧ش با نشر اين سند در روزنامه­ي امان افغان، موجوديت حزب استقلال و تجدد رسماً اعلام گرديد.
    اين مرامنامه­ي مختصر را كه گويا به صورت تعجيلي تدوين يافته است؛ نقل مي­كنيم. تا سند مهمي از عهد اماني در اختيار همه دوستان تاريخ مبارزات سياسي در كشور قرار گرفته باشد.
              ن.مهرین





مرامنامۀ اساسیۀ فرقۀ استقلال وتجدد

١- فرقه­ي استقلال و تجدد که، موافق قانون جمعیت­ها تشکیل شده، یک جمعیت ملی و سیاسی است که مرکز آن در کابل مي­باشد.
٢- فرقه­ي استقلال و تجدد که ملت افغان را به­موقع ترقی و رفاه ارتقأ  می­دهد؛ امکان هر قسم استبداد را مسدود می­سازد و با کمال قوه­ي قلبیه و غایه­ي سیاسیه قبول و اعلان مینماید که حفاظت استقلال مملکت حالاً و اتیاً (درآینده) از هرگونه تهلکه و تعرضات وظیفه­ي عالیه­ي ملیه و وطنیه­ي هر فرد فرقه­ي استقلال واجد است.
٣- فرقه، خرافاتی را که به­اساس دین اسلام مطابقت ندارد، و در اثر اعتیادات جز و اعتقاد گرفته شده، از سیاست و اختلاطات متنوع سیاست تخلیص نموده، قوانین سیاسی، اجتماعی، اقتصادی ملت را تشکیل و احتیاجات عمومیه را به­اساسی که به­مدنیت عصر حاضر و علوم و فنون تجربه شده، اطمینان بخش تطبیق بشود، تأمین مینماید.
٤- فرقه تمام فعالیت و همت خود را برای آسایش و رفاهیت عامه و حاکمیت ملی افغان وقف می­نماید و از نگاه قانون، مساوات مطلق را برای تمام افراد ملت قبول می­کند، امتیازات هیچ عايله، هیچ صنف، هیچ جمعیت و هیچ فرد را نمیشناسد. دفع احجاف و مظالم، انسداد حق تلفی، رجحان لیاقت و اهلیت را وظیفه­ي وجدانیه­ي وطنیه­ي خود می­شمارد.
٥- فرقه رابطه­ي قوی وحدت قلبیه، حسیه و فکریه را در هموطنان خود تزریق و تخلیق نموده، در تمام شعبات این اساس را در موقع اعتبار و مرعیت می­اورد. تطبیق حاکمیت قوانین موضوعه را بالای هر فرد مملکت مفکوره­ي قطعیه­ي خود می­شمارد.
٦- فرقه کوشش می­کند که توجه­ي عامه­ي ملت را در سایه­ي مساعی جدیانه­ي خویش د ر راه ترقی و رفاه ملت طوری جلب نماید که ملت طبعا  ًفرقه را برغیر فرقه به­موقع انتخاب وکلای شورای ملی ترجیح بدهد.
٧- تشکیل فرقه از مرکز آغاز و به­سایر نقاط مهمه­ي مملکت؛ حتی قریه­ها و محله­ها وسعت می­يابد.
٨- اشخاصی که وارد فرقه­ي استقلال و تجدد می­شوند، سالانه مبلعی جزوی به خزانه­ي فرقه جهت مصارف اداری اجتماعات ومراکز فرقه می پردازند.
٩- رئیس عمومی فرقه­ي استقلال و تجدد و بانی فرقه­ي مذکور اعلخیضرت غازی امان الله خان میباشد.
١٠- نظامنامه­ي تشکیلات و وظایف و سایر امور مربوطه به فرقه و اجراآت مرام آن بعد از ملاحظه و صحه­ي جمعیت مرکزی فرقه طبع و نشر میشود.
١١-  این اساسات عمومی ابداً تبدیل شده نمیتواند.

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen