Sonntag, 19. Februar 2012

در حاشیۀ هفتاد و پنجمین سال مرگ عبدالخالق





در حاشیۀ
هفتادو  پنجمین   سال مرگ عبدالخالق  


" زحمت مرگ ما، چند دقیقه یی بیشتر نیست؛ ولی زحمت محاسبه با شما ابدی است  . . ."

 به دست آوردن سخن ناب ، خردپذیروجاویدان، شاید به آن دُر ودانۀ گرانبهایی ماند که با شکیبایی زحمت آمیزمیسر می شود.

ازمیان اندک سخنانی که از اصلاح طلبان اموردر دورۀ پادشاهی امیرحبیب الله خان به ما رسیده است،سخنی هم ازمحمد عثمان خان پروانی راداریم که چون نگینی قیمتداردرانگشترتاریخ میدرخشد.
این سخن را درصــدرموضوعی آوردیم که به مرگ شهید مظلوم عبـــــــــدالخالق در نظرگرفته ایم .

محمدعثمان خان پروانی، همینکه خبرشد امیرحبیب الله مشروطه خواهان راکه بانام" جمعیت سری ملی " یاد می شدند، دستگیرواعدام میکند، با این نیت که شرح حال وبدون تردید آرزوهای آنها را دربرخی از نشریات آنوقت هند برتانیه یی انتشار دهـــد؛ با یکتن از یاران خویش به نام محمد ایوب خان پوپلزایی قصد نموده بود که به دیار برود. اما درمسیر راه فرار ومهاجرت دستگیر شده او رانزدامیرخودکامه وخود رأی می برند. زیرا امیر مطلق العنانی بود که با رعایت رسم ورواج و درواقع سنت فرمانروایی مستبدانه، بایست امر ونهی مسایل بسیاری را خودش نظارت می نمود وفرمان لازمه میداد. هر چند در ظواهر امر ازقضات وشریعت وعدل وحق و انصاف خبری بود، اما همه رامطلقیت در خدمت خویش به متابعت واداشته بود.
 از آنجایی امیر معتقد بود که نزد خرد،مقام شاهی وپیغمبری چون دو نگین اند دریک انگشتری، با اطلاع ازآرزوهای اصلاح طلبان ، باید چون مارزخم دیده بر خویش پیچیده باشد . و درهمان حال است که برعثمان خان می تازد وبه قول غبار عتاب میکند.

عثمان خان که واکنش امیر را میدانست  ومی فهمید که دربالا خانۀ افکار والهام گاه سیاسی او،زره ونشانه یی ازشکیبایی وتحمل وجود ندارد؛ ومرگ را درفاصله های زمانی نزدیکترمیدید ، در پاسخ  اوگفته بود :

" زحمت مرگ ما، چند دقیقه یی بیشتر نیست؛ ولی زحمت محاسبه با شما ابدی است  . . ."(1)

 اینک پس از گذشت یک قرن ازگفتن آن جملات فشرده وجامع،ازهردریچه یی هم که عثمان خان پروانی به ابراز آن حُکم پرداخته باشد،حقیقت نهفته درآن، درخشش خود را نگهداشته است . عثمان خان با تمسک به باورهای دینی خویش ویا داوری وحکم تاریخ میتوانسته است،امیررامتوجه اعمالش بسازد وآزارهمیشه گیی را که در انتظار او می نشیند باز بگوید.

گذشت یک ســده از آن سخنان ومرگ عثمان خان ویارانش نشان میدهد که گرچه اصلاح طلبان وامیر مطلق ا لعنان ودستگاه او همه بخاک رفته اند. اما راه یافتن داوری ها وپذیرش نهادها وبنیادهای فکریی که اصلاح امور، ترقی وتحول ومبارزه با فساد وظلم وبیعدالتی راخواهان اند، حرف عثمان خان رابکرسی پذیرش وتایید نشانده است.
 حتا اگر نفوذ وراهیابی آن بنیاد ها،همراه با پس گشت ها وکندی حرکت در جامعه ما بوده است، مساعد شدن زمینه برای گفتن پاره یی از حقایق تاریخی،درپیشرفت تاریخنویسی کشورما جای تردید نمی گذارد.

امروز در بسا ازکتاب های معطوف به ارزیابی و تاریخ رویداد فاجعه آمیزسرنوشت اصلاح طلبان، محاسبه یی که باامیر حبیب الله خان می شود، او را گناهکاروظالم میشناسند. بدون اینکه باورعثمان خان را از آنسوی دیگردروجه دینی اش فراموش نماییم. همان باورداشتی که برای قاتل بیگناهان از لحظات نخست آرمیدن در خانۀ قبرتامجازات آن دنیا، زحمت ابدی را مطالبه مینماید

اگر قبرهای پرزرق وبرق شاهانه والزام رعایت رسمی - اجباری دعا ها در حق آنهارا یک سو بگذاریم ،تاریخ رویداد های مختلف کشورما،بارملامتی وسرزنش کرده های ناثواب خود کامگان بی مسؤولیت را که بر دوش آنها سنگینی میکند بخوبی نشان میدهد .

در تداوم خونریزی های بی محابای ناشی از حضوراستبداد،بی عدالتی وبی انصافی های بسیار؛ آن دیداری راکه افغانستان پس ازرسیدن محمد نادرخان به قدرت پادشاهی مطلقه با کرده های جفا آمیز او داشته است، از آن حکم عثمان خان پروانی خارج نیست .

قربانیان ستم حکومتداری محمد نادرشاه وپیروانش،روزتاروز در محکمۀ عادلانۀ تاریخ یک بار وده بار دیگرهمنوایی دلسوزانه می بینند . و به همان اندازه، ظالمان وقاتلان محکوم میشوند.

از میان فهرست قربانیان آن نظام، به چهره های مظلوم وبی گناهی میرسیم که حتا سزاوار چند روز زندان نیز نبوده اند.

به این گزارش مامور زندان ارگ  توجه نماییم که شادروان عبدالصبور غفوری نگاشته است :

امروز صبح (17 عقرب 1312) مأمورسراج الدین . . . گفت :

« راجع به اعدام نفری قاتلین نادرشاه، وزارت عدلیه فیصلۀ خود راصادر کردوبدائرۀ قلعۀ امراعدام آنها رسید.دیروزهمراه یک تولی عسکر عبدالخالق را بادیگرنفری که حکم اعدام شان برآمده بود، بردیم .
 از آنجا ( وزارت عدلیه ) قاضی ها ومفتی ها آمده امراعدام را خوانده . . . در دهمزنگ ازطرف قوماندان طره بازخان ترتیب گرفته شده وغرغره ها را ایستاده کرده بودند. به هزارها نفر از مردم جمع شده بودند. وقتی که ما رسیدیم نفری( " محکومین ") را تسلیم قوماندان طره بازخان کردیم . جلادهای فخری بسیار بودند. اول پدرعبدالخالق، ماما وکاکای اوراپیش چشم اش غرغره کردند. عبدالخالق هیچ به طرف شان ندید. هرقدرکه همراه برچه او را زدند وگفتند که پدرت را تماشا کن !مامایت را ببین !کاکایت را سل کن!عبدالخالق هیچ نمی گفت وچشم خود را اززمین بالا نکرد .

بعد از آن محمود جان رفیق او را بدار کشیدندو گفتند که رفیقت را ببین! او را هم ندید . بالاخره بچه های غلام جیلانی خان ومولوی محمد ایوب مدیر مکتب ومیرعبدالعزیزومیرمسجدی ومیرزا محمدرا به دار آویختند. . .

پاینده محمد خان( یک تن از زندانیان ) پرسید که قاتل ( عبدالخالق ) را هم غرغره کردند ؟ مامور گفت ، نی بابا، چند نفرمثل سید شریف خان سریاور وچند نفرمنصبداران سمت جنوبی همراه خود چاقو های تیزِ کمان دار آورده بودند. سیدشریف خان انگشت دست راست او راکه همراه آن فیر کرده بود، برید .

یکنفر چشم راست او را که همراه آن نشان گرفته بود، همراه چاقو ازکاسۀچشم اش بیرون کرد. یک نفر جاجی بینی او راهمراه چاقو برید. یکنفر دیگر که او را نشناختم ،یک چاق سیاه چهره بود که  هر دو گوش او را برید.

خون مثل جوی از وجود اوجاری شد ومثل یک گنجشک ،جر جر می کرد. سپاهی های گارد شاهی با برچه های خوداو را پاره پاره کردند وبه شکل یک پارچه گوشت خون آلوددر خون شورمی خوردتا آخر کم کم جان داد . . .

پایند ه محمدخان پرسید که مرده ها را چه کردند؟ مامور گفت : پیش ازپیش جــــر کنــده بودند.مرده هاراسربه سر،درجرانداحتند.  . . »(2)

شکنجه وآزاری راکه عبدالخالق در لحظات واپسین زندگی خویش دید، شاید بیش از 5 دقیقه نبوده باشد. اما پیشتر از آن انواع شکنجه های جسمی وروحی راتحمل نموده بود. او را شکنجه نموده بودند تاسخن مورد نیاز دولتمردان را بگوید. اما جوانی که شانزده سالگی را به پایان می برد، هر گزبه آن آرزوها تن نداد. لباس سپورتی را که هنگام محفل توذیع شهادتنامه از طرف محمد نادرشاه برتن داشت، درتمام مدت حبس، زیر شکنجه ها تا آخرین لحظات زندگی همچنان با کهنه شده گی هایش با خود داشت .

زحمت مرگ او که آگاهانه تصمیمی را اتخاذ نموده بود،لحظاتی بیش نبود. زحمت دیدن مرگ نزدیکان خانواده گی وافرادی که با او هیچ ارتباطی نداشتند،نیز لحظاتی بیش نبوده است. اما داوری مردمانی که برای ترسیدن وپند گرفتن جمع شده بودند، داوری بیشترین کسانی که صحنه های رقت بار را مشاهده  کردند؛ وکسانی که به زودی از نحوه اعدام عبدالخالق شنیدند، از تــــۀ دل به آن اعمال دولت ابراز نفرت نموده بودند. البته تردیدی نیست ، همانگونه که" جلاد های فخری"در سطح قاتلین بسیار بودند، در جامعه مگس های دور شرینی قدرت حاکمه نیز آن نوع عمل رااستقبال می نموده اند. چنین واقعیتی همواره وجودداشته است .چه بسا کسانی که از روی همان خوشخدمتی به نان وجای ومقامی رسیده اند.

سالها پیش ازخانم حبیبه صدیق چرخی ،دختر مرحوم غلام نبی خان چرخی وخانم دوست گرامی ام آقای خالد صدیق، دربارۀ عبدالخالق سوالاتی نمودم که بخشی از آن درکتاب قتل های سیاسی آمده است. یکی ازمعلومات ایشان این بود که عبدالخالق مانند فرزندان خانواده وبا ایشان بزرگ شد. پدر عبدالخالق ناظر امور خرچ ومصرف بود. عبدالخالق جوان هوشیار، درس خوان وعلاقمند ورزش بود.با جوانالن خانواده بصورت منظم یک جا به ورزش میرفت . . . عکسی را که از اودیدم، پسانتر در کتاب معتبر جناب خالد صدیق ( خاطراتم ) درصفحۀ 60 انتشار یافته است . با دیدن این عکس وآخرین عکسی که از او پیش از اعدام گرفته اند ، انسان می بیند که تا چه اندازه در معرض شکنجه وعذاب بوده است .

                                                            ***


در حاشیۀ مرگ او، صحبت بر سر گذشت زمان ومحاسبه ابدی با قاضی ها ومفتی هاو دولتمردان بی رخم نیزاست. محاسبه باآنانی که با بلی گویی بر فیصله های بیرحمانه صحه گذاشتند، جان بیگناهان رادر کمال بی تفاوتی به حق انسان ستانیدند. آنهاازحکم تاریخ نسلهای از مردم جامعه ما بدور نخواهند ماند. چه خوب اگر به آن رویدادهابا قصد فاصله گیری وگسست توفیقی حاصل شود .

آن رویداد، جوانب دیگری ازفراگیری ها برای مردم جامعه ما دارد. برای آنانی که به تجارب از روی نیاز های جامعه وخدمت به کرامت انسانی می نگرند؛وبه گسست از راه وروش ظالمانه ومستبدانه می اندیشند، اتخاذ راه وروش متفاوت با انتخاب شیوه های عادلانه ومنصفانه،که رعایت قوانین مدنی راتمثیل نماید،جایگزین می شود. این نیاز به محکومیت شیوه های ظالمانه  ودرسگیری ازآن ضرورت دارد.
وچه خوب است که اگر دیگر باره لزوم دیدهای نادرخانی وهاشم خانی وهمه مستبدانی که مخالفین راسر به نیست نموده اند،از جامعۀ ما گم شود. . .

با گذشت 75 سال از شهادت غم انگیزعده  یی از بیگناهان مظلوم ، آیا حق طلبان کشورما در آن سطحی اربلوغ نرسیده اند که درخواست محلی را برای انتقال استخوان های آنها نیز بنمایند؟.

آیابیرون آوردن استخوانهای عبدالخالق وجمعیتی از بیگناهان که در 16 عقرب به قتل رسیدند،بیانگرادای احترام به حقوق بیگناهان نیست ؟  ویا اینکه هنوزهم جست وجوی اسکلیت قربانیان استبداد منحصربه زمامدارانی ست که به نوبه شیرۀ جان مردم مظلوم را مکیده بودند. تشخیص اسکلیت سردار محمد داؤو خان وخانوادۀ او که مرگ شان، خود حاکی از بیرحمی وترس شکل دیگری از استبداد بود، با دشواری های بسیاری همراه نبود. اگر برای تعیین وتشخیص دقیق اسکلیت او قالب های چند دهه پیش دندانهای او در آلمان کمکی نمود؛ جر ها وخندق های که پدر وکاکا وماما عبدالخالق و ده ها تن دیگر در آن بی کفن دفن شده اند، نیز سزاوارتشخیص وادای احترام است . . .
________________________________________

 (1)- میرغلام محمدغبار .افغانستان درمسیر تاریخ . جلد اول . صفحۀ 718
(2)- عبدالصبور غفوری . سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعۀ ارگ . ص 277

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen