Freitag, 24. Februar 2012

مسألۀ چادری و دستمال سر



نگرانی های پسین
                                                                 

  چقدر لحظات دشوار است  هنگامی که خبرهایی از سر زمین غمدار وشوربخت را می شنویم  نتیجه یی را که از آنها حاصل شده و در ذهن تببین یافته وبرحسب عادت وپیشه دل آدم میخواهد پوست بازکرده آنها را بگوید و بنویسد ؛ اما توان ویارای نوشتن نباشد .  در خلال خواندن و شنیدن خبرهای حدود دوماه پسین حال من چنین بوده است . 
شهادت اجمل نقشبندی بدست مشتی لگام گسیخته متوحش  ، اخراج ظالمانه مهاجرین درد دیده هم میهن ما از ایران و تشدید انتحارهای تروریستی طالبان وبه ویژه مرگ عساکر آلمانی وچند بیگناه دیگر در کندز؛ به تشویش ها ونگرانی های پیشین افزود وهر چند هفته های از این رویدادها گذشته است ، اما تصور می شود که بنابر داشتن ریشه وبیشه در جامعه ومنطقه ، ابراز نظر ما به تنهایی نه معطوف به گذ شته تواند بود  بلکه روی به آیندهء نگران کننده نیز دارد .

  1-  از آن جوان بیگناه از اجمل نقشبندی  میاغازیم :
 تحریک اسلامی طالبان چند تن ایتالیاییان را به اسارت گرفتند ودر پشت در های بسته و پیش گرفتن راه معامله گری که در چنین موارد رسم است ، طالبانی را به دست اختطاف کنندگان سپردند واتباع حارجی را نجات دادند . اما اجمل بیکس  وغریب ومظلوم که دادخواه وکس وکوی نداشت ، قربانی سیاست های غلط و غیر مسولانه  دولت  وتوحش وفرهنگ خشم انسانهای شد که با مرزهای اخلاقی کرامت انسانی هم آشنایی نداشته اند . برداشت من این است که این عمل دارنده بازتاب های گوناگون بود .
 نزد آنانی که پدیده طالب را چه در گذشته وچه در شرایط کنونی نامطلوب میدانند ، انزجار انگیزترین واکنش را درقبال داشت .
 در چهره دولت بحران زده جمهوری اسلامی افغانستان بازتابی از تشدید بحران و ندانم کاری وبی مسولیتی را باردیگر به نمایش نهاد .
برای طالبان تجربه وآزموده مفید وثمربخشی بحساب آمد .
طالبان  توسل به این عمل ننگین رادر بستر شرایط مناسبی اتخاذ کرده ودنبال خواهند کرد . از ویژه گیهای این شرایط ، بهره مندی ار عقب گاه رهبردی پاکستان ، موجودیت راز ورمز بسیار در سیاست های ایالات متحده امریکا که سلاح خشم وکشتار فزیکی غیر مسولانه را نیز با کرنش ها وتمکین های سیاسی مرعی داشته است و همچنان موجودیت طرفدران طالبان در جامعه وارکان دولت ؛ میتوان نامبرد . در واقع آن فرهنگ مسلط برآنها همراه با دلگرمی های که می بینند ، نشان خواهد داد که سرهای درد مند ونازنین دیگری را نیزخواهند برید . گذشته ها وحاین غملکر نشان دادخ است که نزد آنها وهمه هم اندیشان آنها " هیچ چیز ارزانتر ازاز جان آدمی "  نبوده است .
اگر از یکی از ابعاد  دیگر کمک کننده ودلگرمی طالبان نام ببریم این است که در خلال سالهای پسین همهء موافقین حضور ایالات متحده امریکا وپدید آیی وضع پس از طالبان ، مخالف فرهنگ گفتار وکردار دوره طالب نبوده اند . وچه بسا مخالفینی را داریم که در مافی الضمیر خویش عواطف ودلسوزی ها وهمنوایی های بسیار ی را با طالبان حمل میکنند . خرمندانه  ودر کل حامل بارهای انسانی وشرلفتمندانه تواند بود اگر چنین اعمال بعنوان جنایت محکوم گردد .

2- جمهوری اسلامی ایران با تشدد وقاطعیت بیشتردر بیرحمانه ترین شیوه ، هنگامهء آزار واذیت راهمراه با اخراج مهاجرین افغانستان دنبال کرد . این عامل نیزدر تشدید بحران دولت افغانستان بازتاب عاجل داشت . حالا عطف به جوانب ذاتی بحران دولت طرف نظر ما نیست . نشان دادن بی کفایتی را در نظرداریم . میدانیم که هنگامه سازی هایی که علیه مهاجرین هموطن مادرایران بوجود میاید ، تازه
نیست . از طرف نهادهای مختلف وصدها بار مطرخ شده است . آزار واذیت و وضع شرایط دشوار زنده گی آنها هم نا شناخته نیست . در زندان های جمهوری اسلامی ایران ( همچنان در زندانهای پاکستان ) افغانهای بیکس ومظلوم وبی بازخواستگر ،( گنهکار ویا بیگناه ) کم نیست . این مهاجرین با توجه به اوضاع واحوال نامساعد که بدرازا کشید  افغانستان را ترک گقته بودند . اما دولت جناب حامد کرزی دارنده چنان برنامه یی در زمینه حال وروز وسرنوشت مهاجرین در کشورهای مختلف ومنجمله ایران نشد تا به این موضوع رسیدگی شود . ملیونها دالر نیز به وزارت امور عودت کننده گان اختصاص داد ه شده است . طرفه این است که ضمن محکومیت ایران ، نباید برف بی کفایتی ، بی برنامه گی وبی مسولیتی ها را در بام ایران بریزند .
 این مساله یکی از مسایل مهم حیات اجتماعی مردم افغانستان را احتوا میکند . ملیونها انسان هموطن ما در پاکستان وسایر کشورها پناهنده هستند . زنگ خطری جانب ایران زنگهای دیگری را بصدا در میاورد . حتا در المان هزار ها تن در دلهره واضطراب به سر میبرند . بازگشت اجباری مهاجرین وچگونگی حل آن وظایف جدی تری برای آینده مطرح میکند .
دل آزاری بیشتر موضوع در آنست که پیشامدهای زشت مقامات ایرانی دربرابر مهاجرین کشورما زمینه ساز ماست مالی های بی کفایتی میشود .

3- اندک اندک راه ورسم کشتن  دیگران  با انفجارتن خود در متن زمینه های مساعد در افغانستان نیز شکل گرفته است .  چنین انفجاری در کندز که منجر به مرگ چند تن از عساکر آلمانی وهموطنان ما گردید ، نیز اولین وآخرین نتواند بود . زیرا سوء استفاده های که درین موارد از محدودبت های ذهنی جوانان بعمل میاید ؛ بیشترین امکان رابرای ملا عمر و متحدین عرب وی میگذارد . چنین جوانان نیز کم نیستند .  اما پندالشته میشود که طالبان درین حوزه از کارکردهای خویش نیز دستاوردی داشته اند .
زیرا بنبال مرگ  اتباع خارجی  بازتاب مطبوعاتی موضوع نشان میدهد که بحث خروج قوا از افغانستان مطرح بحث است . مطبوعات و نیروهای سیاسی آلمان بدین موضوع اشتغال داشتند . بعید بنظر نمی رسد که بعنوان حربه سیاسی برای جلب آرا در معرض استفاده بیشتر احزاب مخالقف قرار بگیرد . همانگونه که چند سال پییش مخالف شرویدر صدراعظم پیشین المان با حمله بر عراق وعدم همنوایی او با سیاست های امریکا ، پیروزی او را در انتخابات تضمین کرد ، مخالفت با حضور قوای آلمانی در افغانستان خطری رابرای  حکومت کنونی  ایجاد میکند . برعلاوه در بقیه کشورهای که عساکرشان در افغانستان حضور دارند ، چنین بحق های وجود داشته است . سال گذشته در پارلمان کانادا کار بجای حساسی رسیده بود .
نتیجه یی را که ازین حال واحتمال تشدید چنین فعالیت های طالبان میتوان گرفت ، روزگار دولتی را خوب نشان ما نمیدهد که بر پایه اتکا به لزوم دیدهای  بیگانه بر روی پایه های لرزان ایستاده است . این یاد آوری به معنی عیب جویی هویت دولت آقای کرزی نیست . بلکه فراتر ازآن تشخیص مسولیتی را متوجه همه نیروها ومحافل وشخصیت های میسازد که نگران آینده افغانستان خواهند بود . ودر زمینه پیشنهاده یی که بتواند بعنوان یک بدیل محور کوشش ها باشد آیامیتوان بدون عناصر مشارکت ملی ، اصل اتکا بخود ، رعایت دموکراسی پارلمانی واحترام اکید اجزا قومی افغانستان به همدیگر ، راه یگری رامطرح کرد ؟

درباره مسأله چادری
ودستمال سر


 1- بحث پیرامون چادری ، روی سری و دستمال سر(Kopftuch )، از بحث های مهم وجدی چند سال پسین ، در افغانستان و در کشورهای اروپایی است .
 میشود گفت که پس از رسیدن پای رهبران نهاد های مجاهدین بکابل ، بیش ازپیش ازمسایل مهم جامعه ما شد. ودر دوره طالبان ، بازتاب گسترده تر یافت . با این سخن میخواستیم این موضوع  را هم حالی نماییم که اهمیت آن را در روزگار پیشینه فراموش نکرده ایم . پسانتر بدان دوباره برمی گردیم .
  وجود بحث چادری در واقع جلوه یی است از طرح مسأله زن با ابعادی از خواسته ها و واکنش ها .
درین سالها ، دولت های چندین کشوراروپایی تصمیم گرفتند که دختران در مکتب ها ودانشگاه ها وتمام مراجع رسمی ،چادرک کوتاهی را که ممثل رعایت موازین مذهبی است ، نپوشند .
چند سال پیش در پارلمان ترکیه زنی را که وکیل پارلمان بودوچادر پوشیده بود ، از وکالت محروم وحتا سلب تابعیت کردند.
 چندین ایالت جمهوری فدرال آلمان ، در مخالفت با حمل واستفاده از چادرتصامیم های را به تصویب رسانیدند .
 در فرانسه ژان شیراک رئیس جمهور پیشین در سال 2003 به تصویب قانون منع چادر صحه نهاد . دلیل اش را هم اینگونه آوردند که گذاشتن دستمال درسر، تبلیغ دینی است !

 از سوی دیگر،یک ماه پیش در ترکیه ، پیروزی نصیب طرفداران چادر شد . بحث اجازه دوباره آن در ترکیه چنان داغ ومهم بود ( هنوزهم ادامه دارد) که حتا افواهات وشایعات برکناری دولت کنونی را از طرف نظامیان با خود داشت . مخالفین چادر پوشی در مکتب ها ودانشگاه ها این عمل را ضدیت با قانون اساسی و مخالف با اصل جدایی دین از دولت در ترکیه تلقی میکنند . و درپشت جانبداری حکومت موجوده از خواست پوشیدن چادر  ،  بازگشت به پیشینه ها یا دوره پیش از آتاترک وگسست از تجدد را می نگرند . در حالی که حکومت ترکیه ، رعایت حال طرفداران استفاده از چادر وقانونی بودن آن را دارد .

موضوع چادر چه در سطح دستمال کوچک ویا بزرگتر از آن که به نام چادری در کشور خویش می شناسیم ، در کشورهای منطقه نیز پیشینه های دارد تا حدودی جنجال برانگیز .

در هند ، گورو داس ، پیشوای یکی از طریقه های مهم هندی در سده پانزدهم ، درفش رفع چادری راهمراه با خواست قطع خود کشی بیوه ها برافراشت . تا آنوقت،هنگامی که مردی میمرد ، زن اش نیز نباید  زنده میماند ودرنتیجه مرگزن نیز تحمیل می شد .
در ایران قره العین زن مبارزوشاعر ،حجاب از روی برگرفت وبا پیشگامی خویش درین عرصه آن راکنار گذاشت . اما عمل او مانند اندیشه و افکارش چنان تأثیر گزار نبود .این تصمیم دولت ایران در سال 1314برای رفع چادر بود که موثرتمام شد . البته آن تصمیم نیز بدون ابراز مخالفت نماند.
 پس از انقلاب 1357 خورشیدی ، اجبارپوشیدن چادر با طرح حجاب اسلامی اعمال گردید .

در کشور ما در سالهای زمامداری امان الله خان ، بحث های مختلف درباره آن بعمل آمد .
بحث ها زمانی بیشتر شد که شاه به دور کردن چادری پا فشاری کرد . آن اقدام نگرانی  ومخالفت برخی ازاصلاح طلبان ژرفنگرواندیشمند مانند عبدالرحمان لودین را باخود داشت. پندار ناراضییان از اقدام شاه این بود که چنین کاری ضرور وعاجل نیست . زیرااحتمال آن را میدیدند که دستاویزی برای بهره برداری های سیاسی در مخالفت با اصلاحات می شود . اما خطر عملی را مراجع دینی وشورش های برخاسته از انگیزش های آن ها ایجاد کرد . به رغم آن انگیزش های هردم موجود در جامعه ما که پیش ازطرح واقدام شاه  برای برداشتن چادری از روی زنان نیزعملی شکل جدی گرفته بود ، تصور می شود که تصویر روشنی از نقش اشتباه آمیز شاه امان الله ارایه نشده باشد . اگرارزیابی های  فشرده ودقیق شادروان غبار ازاشتباهات شاه واز جمله در زمینه رفع چادری فراموش ما نشود ،  بسیاری ازطرفداران آزادی وحقوق زنان ، به کار کردهای عجولانه وشتابناک شاه، تماس ژرفتر وانتقادی نگرفته ؛ بل با نشان دادن حرکات عقب ماندۀ شورشیان ،روی اشتباهات شاه مکث وتأمل لازم وبسنده یی نکرده اند .
 شاهی که شور وشر ترقی جویی وخود کامه گی را جمع کرده بود ، هنگامی که احساسات خیزوارانه اش طغیان می کرد و ذوق زده می شد، خرد وتدبیرواندیشه واقع بینی را در ارزیابی اوضاع ومردم نمی شناخت .  در حالی که اشتباه شاه در عرصه رفع حجاب با تحمیل پوشیدن کلاه شابووتشدید فشار دستگاه بروکراتیک ومردم آزار باخود کامه گی های شخص اوشورش آفرین بود.
 با توجه به آن مشکلات ونیاز های اساسی مردم افغانستان، بهتر آن میتوانست باشد که دولت در زمینه رفع احتیاجات اولیه ومبارزه با ستمگری که پایان نیافته بود ، می اندیشید واقدام می کرد .
 وپسانترمحمد نادرخان وخانواده اش ، به مسأله زن وچادری مانند سایر موارد،از دریچه هدف حفظ واستحکام قدرت دیدند وازتجربه های دورامانی نیز بهره جستند . تا آن که در سال 1338خورشیدی امان رفع چادری تا حدودی بی سر وصدا مطرح شد . درین عرصه، انگیزه های رستن از چادری ، برای زن های دربار سلطنتی حایز اهمیت بود .
ولی باردگر پس از8 ثور متعاقب حاکمیت دولت اسلامی وبا توجه به لزوم دیدی که همواره از طرف احزاب وسازمان های اسلامی کشورما گفته شده بود ،حق رفع چادری الغأ شد و پوشیدن چادری ویا چادر بزرگتراعمال گردید .
 مدت کوتاهی که آقای گلب الدین حکمتیار به حیث صدراعظم وارد کابل گردید ، سعی داشت به تشدید آن بیفزاید.  طالبان خشن تر وجدی تر در حدود جریحه دار کردن احساس انسان وامر انسانیت به ابعاد مخالفت با زن افزودند .

هنگام باز نگریستن شتابناک به این فروز وفراد موضوع ، می نگریم که چند ویژه گی درپیشانی  این مسأله حک شده است :
 نخست ، مسأله چادر وچادری بعنوان جز جدایی ناپذیر مسأله زن وحقوق آن در افغانستان مطرح بوده است که شخصیت ها ونهادهای مختلف با طرزدید ویا جهان بینی های مورد عقیده خویش بدان نگریسته اند .
دوم ، این موضوع  معضله تاریخی شده است . بنابرآن با توجه به ابعاد تجربیات تاریخی نیزباید بدان نگریست .
سوم ، جنس مذکر یا مردان  انحصار تصمیم در باره زن را دراختیار داشته اند .
درین زمینه این شعرخانم امجد رضایی مصداق میابد که :

      زنم که زندگیم رارقم زند دگری
      حقوق حقه من در کف عمومی من است

  با توجه به پذیرش این نظریه ونتایج عملی وتاریخی آن که زنان نیز مانند مردان میتوانند (همانگونه که تاحال توانسته اند ) در تعیین سرنوشت خویش وسایرامور جامعه سهم داشته باشند ، نقش انحصاری وسالارانه مرد که تا بدرازا کشیده است ، میتواند پایان یافته وآرأ واندیشه ها وطرح های خود زنان جایگاه شایسته وراستین خودرا بیابد .

از خواست وآرزوی زنان گفتیم . درشعر فارسی ، ابراز درد وشکوه های فریاد آمیزآن ها را داریم . نمونه هایی را میاوریم . اما این هم گفته شود که نشان دادن نمونه ها ویا جمع کردن تمام نثرونظمی که درین عرصه در نکوهش چادری وجود دارد ، مثال های جانبدارانه وگزینشی است نه دیداری با نیات وارزوهای جمیع زنان . به سخن دیگر ، زنان ودخترانی که به هردلیلی می پسندند چادر بپوشند وآن را را دوست دارند و برداشتن آن از سر ورویش گونه یی از تحمیل واجبار است ، نباید فراموش شوند . پس اگر سعری از آن ها دراختیار ما نیست ، نباید نفی اهمیت موضوع تلقی شود.

2- شکوه از چادری در چند شعر

صدای شکوه آمیز زنان ودخترانی را در شعر ویاجور کش همیشگی عرصه ادبیات داریم درین مثال ها بنگریم :

از ضیأگل سلطانی :
                                جفای پرده نشینی قرار من بربود
                                به حق آیینه امشب رها کنید مرا

بهار سعید :

                              سیه چادر مرا پنهان ندارد
                              نمای او مرا عریان ندارد .

ویا

                              فگندند برسرمن تیره چادر
                             "سیه سر" گفته پنهانم نمودند .


وهنگامی که مذکر بدخوی با این استدلال ادعا می ورزد که زن در چادری باشد، تامرد را احساس علاقه به او دست ندهد و در واقع برف بام خویش را بسوی زن می ریزد وضعف مهار ناشده خویش را پنهان میدارد؛ بازهم در پاسخ به اواز بهارسعید است که :

                کی انصافی درین حکمت ببینم
                گنه از تو ومن دوزخ نشینم .

از مستوره افغان  :

              از چه زن زار وخون جگر باشد
              مثل مرغ شکسته پر باشد

               زندگی در قفس بلای تن است
               این مصیبت چرابرای زن باشد

              وای از ما زنان درزنجیر
              چادری بر سریم وجنس اسیر

             چون خریطه است چادری زن را
             زن نبیند صفای گلش را

3-  پوشیدن چادری با انگیزه گدایی.

   دریک چاشت هنگام خزان سال 1997 درپشاور، من دربین موترانتظار دوستانی را می کشیدم که به دفتری رفته بودند . درآن لحظه ها دیدم که خانمی دست گدایی به سوی  رهروان پیش می کند . ازچادری اش به آسانی معلوم می شد که از افغانستان است . چند لحظه بعد جانب موتری آمد که من درآن نشسته بودم  . با صدای شکسته وآهسته سخنانی گفت که من آن را نفهمیدم . اما دراز کردن دست نشان میداد که "گدایی گر " است .
 اندکی پول در دستش نهادم که از پول معمولی برای گدایی گران بیشتر بود . آخر من ازجرمنی آنجا رفته بودم . به سوی پول نگاهی کرد وبا زهم آهسته چیزی گفت که گمان می کنم طلب خیرویا ابراز تشکربود . هنوز دقیقه یی نگذشته بود که باردگر آمد ونزدیک شیشه موترایستاده شد . شیشه موتر را پایین آوردم وپرسیدم که مادرخیریت است ؟.
این بار صدایش شنیده شد . در پاسخ به من گفت :
 بچیم فقط برای تشکری پس آمدم . من در افغانستان معلمه بودم . این را گفت ورفت .
اما غم وتأثری دلم را بسیار فشرد . وهنوز هم هنگامی که آن صحنه بیادم میاید کم وبیش صد ای گریه یی را در دل  خویش احساس می کنم .

وقتی موضوع را برای دوستانم گفتم ، حرف ایشان این بود که متأسفانه گدایان یک ودو وده نفر نیستند .
بنابراطلاعات آنها ، صدها خانواده از افغانستان فقط توانسته اند که خود را به پاکستان برسانند . درمیان آنها کسانی هستند که خویشاوند وآشنایی ندارند  . واگر آشنایان وخویشاوندانی داشته اند ؛ پس از رسیدن به پشاور بعضی اوقات روزها را در برگرفته تا آنها را پیدا کنند . چون مردها نمی خواهند هنگام گدایی شناخته شوند ، پس زن ها چادری پوشیده به گدایی میروند تا خود وفرزندان ایشان لقمه نانی بیابند .
 همین دوستان از بهار سال 2004 نیز گزارش های داشتند . اتفاقا در آن هنگام نیز من درپشاور بودم .دیده می شد که عده یی بیشتراز هموطنان ، با فرار خویش از شر راکت ها وجنگ های کابل به پشاور آمدند . مشکلات به اندازه یی زیاد بود که مردها نیز دست به گدایی زدند . حتا بعضی از آن مردان ، برای جلب ترحم ، پیشه قبلی خود را در افغانستان یاد آوری می کردند .
باری باید غمگینانه وبا تمام تأثر باری آن گفت که در چند سال پسین ، در کابلی که ملیاردها دالر را دردل خود فروبرده وپس داد ه است ، چادری پوشیدن هنوز هم آن خاستگاه گدایی گری را دارد .

واین تنها نیست . انگیزه دیگر از پوشیدن چادری در کابل ، این است که لباس های ژولیده وکهنه زنانی را که با مشکلات اقتصادی مواجه هستند، پنهان می کند . دوستی از چادری هایی حکایت کرد که عمر سی ساله دارند . ده ها توته تکه در روی داخلی آنها دوخته شده که شکل بالاپوش زمستانی را گرفته اند .

4- اجبار دولت های آلمان وفرانسه بیعدالتی است

 در سطر های پیشتر گفتیم که چندین کشور واز آن جمله فرانسه وآلمان با جدیت وشتاب دست به تصویب منع دستمال سر زدند . براساس این تصویب، در مکتب ها وموسسه های رسمی نباید زنان ودختران چنان دستمالی را در سرخویش  داشته باشند . دلیلش ! را این گفتند که گونه یی از تبلیغ دینی می باشد !
کسانی که روزگار چادر پوشان را در پشت دروازه مکتب ها ویا درگزارش های کوتاهی در تلویزیون هادیده باشند ، رقت باری موضوع را بیشتر درک می کنند .
در پشت دروازه های مکتب ها ویا درداخل مکتب ها ، پیش ازین که شاگردان به صنف های خویش  بروند ، در گوشه یی ایستاده میشوند . چادرک های خویش را از سر دور میکنند وپس ار ترتیب وتنظیم دوباره موی  های خویش روانه اتاق درسی می شوند .
درمیان این جمع ازشاگردان جوانانی هستند که علاقه به پوشیدن چادر ندارند ، اما اعضای خانواده ایشان را وادار کرده اند تا چادر بپوشند . کسانی هستند که با میل ورضاورغبت خود شان چادر می پوشند وآن را مانند جان خود دوست دارند . (من این جمله را خودم شنیدم ) اما جالب است که هیچ واقعه وگزارشی انتشار نیافه است که حاکی از ایجادتشنج ناشی از تبلیغ دین وآیینی در مکتب ها باشد . چه رسد به پیامد های اخلال گرانه آن برای شاگردان .
اما چرا این اجبار را مقامات دولتی این کشور ها وآن هم از چند سال به اینسوبا شتاب وحرکات غیر دمکراتیک انجام میدهند ؟

آیا از برداشت سخیف گزارشگران وتحلیگران سادۀ ایشان این نتیجه را گرفته اند که چادر پوشان بن لادنی ها هستند ؟!

آیا این اقدام  در عمل ، سبب ساز دل آزرده گی ها نفرت زایی هاو کینه توزی ها نخواهد شد ؟

آیا آنانی که از احترام به عقاید دیگران سخن می گویند ، نمی دانند که این عمل نقیض آشکار اصل احترام به دیگران وبی حرمتی  به دیگرباوران است ؟
  اگر درینجا ، در حد اختصار ازاسباب وعوامل تروریست زایی وفراهم آوری شرایط رشد ونموی آن گپ زده شود ، سیاست های زور گویانه ناموجه و اهانت آمیزی ازین دولت ها نشانی می شوند . این چنین است که بن لادن وبرخی از خونریزانی که سالها مورد پشتیبانی مادی وسیاسی این دولت ها نیز قرار داشتند  ، از همین آخور زورگویی ها ،توهین هاودشمن تراشی ها تغذیه کرده اند .

روئسای جمهوری وتمامی کارمندان بلند مرتبت این کشورها ، وقتی وارد نهادی از جامعه یهودیان می شوند ، کلاه کوچک یهودیان را در سرمی نهند . درحالی که با بر سرنهادن آن  نمی شود گفت دین وآیینی راپذیرفته اند . اما می شود پذیرفت که رعایت احوال ورسوم میکنند . رعایت حال با احترام به مذاهب ، که خوب است . اما متأسفانه تعمیم نمی یابد . و در باره رعایت یهودیان نیز زور حق شده است . این رعایت اسراییل است که در قلب کشورهای عربی جای داده شد و چند دهه است ، در باز آفرینی اشکال تروریسم سهم به سزایی دارد اما  روئسای دولت های که دستمال کوچکی را درسر دختران مکتب ها تحمل ندارند ، حاضر نیستند با مشاهده آن سیاست های غلط اسراییل سخنی بگویند.

 آری واقعیت این است  که اسراییل زور سرمایه های هنگفت ورسانه های خبری مهم را بالای سر زمامداران دولت های بزرگ صنعتی دارد وبه آن وسیله این دولت ها را به تعظیم وامیدارد . اگر این چنین نبود ونیست ، صدای شکوه ونارضایتی در همه جا دامن می گسترد ومی گفتند که با رعایت اصل خردورزانه ، بگذارند که پوشیدن ونپوشیدن چادر در هرجا واز جمله در اروپا کار دل خود انسان هاباشد . زیرا آن توته تکه سلاحی را حمل نکرده است . اگر کسانی با سرنهادن دستمالی ، همنوایی با بن لادن وسایر تروریست ها داشته اند ، نمی شود آن را تعمیم داد . همان گونه که در میان زنان برهنه سر وبی چادر ، پروپاق قرص ترین جانبداران طالبان رامردم جامعه ما به آزمون نشستند . اما همه آ ن چنان نبوده اند .

Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen