سی سال از کودتای ثور گذشت
1387خورشیدی
در تاریخ کشور ما، کودتای هفت ثور 1357 خورشیدی
، سرفصل بذرخونین، توفان زا وخنجرخیز چند دهۀ پسین است که سایۀ آثار شوم آن دست آزارخویش را از سر مردم و وطن دردمند
مانبرداشته است .
فراموش نمی شود که درگذشته نیز، مردم در آتش بیداد سوخته وسختیی
دردانگیز کشیده اند ؛ امادرتایید این ادعا که کودتای ثوریکی از سرآغاز ها و فصل
های خونینی بوده است که تاریخ ما دیده
است، نمی توان گمانی تردید آمیز داشت . گواهی که مؤید بدین ادعا دست برمی افرازد،
تنها حضوربرجای ماندۀ تصویرهزاران رویداد دلخراش و آمیخته بااندوه های دل گدازنیست.
ویژه گی تحکم آمیزاین ادعا افزون برآن،درین واقعیت نیزاست که ما خود گواه وناظر آن
رویداد و پیامد های بدبختی آور آن بوده ایم .
با وجود بارها نبشتن پیرامون کودتای ثور، سی سال پس ازآن،
می شود کوتاه شدۀ سخنان را به مثابۀ سندی در تایید برداشت ها ومواضع ضد اندیشه های
استبداد خوی باردیگر آورد و اندیشه ها وکارکردهای منافی نیاز انسانیت وترقی وتحول
را به نکوهش دگر باره گرفت .
شاهد بودیم که دولتمردان برآمده ازکودتای ثور، از دیموکراسی
آزمونی حاکمیت خانوادۀ ظاهرشاه استفادۀ سؤ کردند. سالها آن را ستودند اما برای
اغفال اووبا تحقق این مرام که شاه با شوروی روابط گرم داشته باشد.
دربافت افکار واندیشه های ایشان ترویج واشاعۀ دموکراسی
نبود. این واقعیت را نیزدیدیم.
با کودتای 26 سرطان، که پس رونده ومخالف همان نیم بندهای
پیشین بود ، قدمی بسیارنزدیکتر برداشتند وهمکارشدند. زیرا داوود ،چندی شوروی را
بردیگران ترجیح داده بود . از آنرو مخالفت ایشان با استبداد نظام جمهوری محلی
ازاعراب نداشت .
علیه داوود خان به حرکت افتادند . زیرا آن قرض دوست وکمک
طلب ، وعده هایی از طرف کشورهای غربی وعربی وایران دریافت داشت که به شامۀ سیاسی و
شوروی گرایی ایشان عطسه آوربود .
علیه سردار کودتا کردند . زیرا او رهبران " حزب
دموکراتیک خلق افغانستان " را زندانی کرده بود . او را با خانواده اش کشتند .
مستبدی را" فرعون " نامیدند وفرمان مرگ او وخانواده اش را دادند . زیرا
اومظاهرۀ اعضای حزب ایشان را تحمل نکرده
بود.
اما ببینیم که از همان صبحدم حاکمیت ، آیاغیر از سرخی خون
وتمامی مظاهر بی اعتنایی به کرامت انسانی ، چه چیز دیگری کارنامه های ایشان را
معرفی کرده است . کدامین صدای حتا کوچک ناراضییان راتحمل کردند وکدامین مظاهره را
به خاک وخون نکشیدند.
دستگیری ها واعدام هایی که از آن روز به بعد در جامعه راه
یافت ، تکاندهنده ترین وغم آورترین رویداد ها برای مردم افغانستان شد. این چهره از
کارنامه های آنان به اندازه یی بزرگ است که پیرامون هریک از آن ها باید کتاب های
جداگانه یی چون درزمینۀ نحوه دستگیری ،
توقیف ، شکنجه واعدام نوشته شود .
اختلافات داخلی داشتند . علاوه بر دیدگاه های مختلف اما
کوچک، اختلاف روحی ، وشخصی میان رهبران حزب ناروشنفکروجود داشت که آثارفرهنگی ،
اجتماعی وقومی جامعه نیز در آن چهره می نمود . آنچه که درکشورما وجوامع عقب مانده
ومواجه با هزار ویک مشکل ، آگاهانه ویا نا آگاهانه اذهان سیاسیون بیشماری را
درچنبرۀخویش داشته وبه سهولت مداوا نمی پذیرد .
پیروزی خونین
وسیاهکارانه ومؤقتی حفیط الله امین ، که همراه بود با مشاهدۀ بن بست ها وسقوط
محتوم ؛ زمینه یی شد برای مداخلۀ بیشتر شوروی و دستاویزی شد برای کرشمه بازی ببرک
کارمل یا یکی ازمخالفین سرسخت امین واز جمله سیاسی های شوروی پرست و ناروشنفکری
شارلاتان. اما مستعد برای سازماندهی و بالتبع جانشینی امین .
او وچند تن از
یاران نزدیکش با قوای شوروی به افغانستان آمدند. خلقی ها دست دوم شدند . وپرچمی ها
که داوود خان را ظالم ودیکتاتور نامیده بودند ، اما در آن دو ماه پس از کودتای
ثور، با همه اعمال ظالمانه همراهی داشتند ، پس از شش جدی حفیظ الله امین را میرغضب
وجنایت کار نامیدند . زیرا امین ودستگاه توقیف مردم، شکنجه، اعدام و بمباردما ن ها
را در دستور کار قرارداده بود .
اما پرچمی ها نه تنها از کاربردهیچ یک ازآن ابزارو
وسایل مبرا نبودند ، بلکه در پرتو حضور
قوای شوروی ، خونین ترین صفحات را نیز بار آوردند .
جنایات دوران امین را صبغۀ جاسوسی !؟ او به امریکا دادند .
یعنی اینکه او جاسوس امریکا بود وهر چه از اعمال جنایت آمیزحاکمیت او سر زده است ،
برای بدنام کردن " حزب " از طرف امین بود !! اما هیچ احساس عرق شرم در
جبین خویش نکردند که پس از شش جدی، جنایت دوران امین دورنشد و دنباله یافت . دورۀ
بعدی (که آن را مرحله تکاملی یاد کردند ) دنبالۀ همان مردم آزاری ها،اما با ژرفا و
وپهنا بخشیدن به کارکردهای ضد مردمی دورۀ تره کی و امین بود
تجاوز شوروی به افغانستان ، به حال آن کشور زیانمند تمام شد
. رقبا ومخالفین شوروی مانند ایالات متحدۀ امریکا ومتحدینش در جهان ومنطقه همچنان
جمهوری مردم چین ، آن تجاوزرا در واقع استقبال نموده واز خونی که
درافغانستان می ریخت، دستاوردهای بیشتری در عرصۀ رقابت با شوروی نصیب شدند .
شوروی ورژیم دست نشانده اش دربحران به سربردند . ( رهبران
به " اعتکاف" نشسته " وقلمزنان پر ادعای پرچمی ، هنوزهم به این
نتیجه نرسیده اند که دولت ایشان دست نشانده بود .)
کار دولت شوروی بنابرخواستگاه های داخلی وتاریخی اش درسطحی
رسید که نمی توانست به منوال پیشینه برمردم حکومت کند . سرانجام سخن گوی این
واقعیت ، گور باچف به میان آمد . با طرح های هم چون "پروستروئیکا " و
" وگلاسنوست " . نزد او کاهش فشار وبرداشتن آن از دوش شوروی در آن سیاست
مقام مهم طرف نظربود و مدارا با غرب مخالف ورقیب و تجدید نظر در بارۀ گرفتاری هایی
که شوروی در در افغانستان داشت، ارکانی از
آن بینش جدید وقت راتشکیل داد.
همان گونه که کارکنان پیشینۀ حزبی در قصرکرملن بایست
کناررانده می شدند ، دورکردن ببرک کارمل نیز از ضروریات راه وچاه نو بود .
اما بردن کارمل به افغانستان گویا سهلتر
از دورکردن او بود ه است . مدتی که برای
خاطرخواهی کارمل سپری شده ، فرصتی نیزبوده
است تا نجیب الله را برای ابرازسخنان نو که ترجمه سیاسی پروستروئیکا وگریز جویی
شوروی از آن گرفتاری در افغانستان باشد ، آماده ببینند .
" مصالحه ملی " بیان ضعف وگریز جویی برای شوروی
رکن مهم از سیاست های راه جویانه شوروی شد . نام حزب دموکراتیک خلق افغانستان را
به حزب وطن و نام سازمان مخوف خاد را به
واد تغییر دادند . اما چهرۀ جامعه و دل های خونین وتنفرآمیز تغییری نیافت .
بحران در شوروی
چنان شتابان سیر نمود وگوراچف ها را ازسر راه برداشت که وقت برای اعتنای بیشتر به
افغانستان نماند .
دگر دفاع از" افغانستان انقلابی " و وظایف
انترناسیونالیستی نبود که زمزمه های گوش آزاری داشت ، بلکه انکارازمسؤلیت لشکرکشی
به افغانستان ونشان دادن گوربرژنف دردستور کار قرارگرفت.
با پایان یافتن نقش
گورباتچف ، پایان یافتن دورۀ حاکمیت
وابستۀ نجیب ودستگاه فریبندۀ وبه قول خودش " مارپیچی گونه ""
مصالحه ملی " اش ، که دور از انتظار نبود، عملی شد.
اما همانگونه که پایان کار حزب کمونیست شوروی درقصرکرملن
راعوامل داخلی وتاریخی تعیین می کرد وگرفتاری جهانی منجمله افغانسنان به عنوان یکی از عوامل در آن
نقش ایفا کرد، درتعیین سرنوشت حزب تغییر نام یافتۀ "خپ"ها افزون برگسست
ازمنبع تغذیه گاه شوروی، عوامل داخلی ، مانند زمینه یافتن رویش فرکسیون های حزبی
همراه با انتقال روحیات قومی که به زودی شکل همکاری های بیرونی با تنظیم های جهادی
را گرفت ، نقش مهمی برجای ماند .
وبا همان روحیات بود که در فراهم آوری هیمه در آتش
خانمانسوز پیامد های هشت ثور ،طرفین جنگ ، افغانستان وبه ویژه کابل را به آتش
کشیدند ومردم رنجدیده رادر خاکستر نامرادی های بیشتر نشاندند. وبا همان روحیات که
در خدمت تنطیم ها وپسانتردرخدمت طالبان قرار گرفتند.
سالیانی که افغانستان در چنبرۀ جنگ های تنطیمی وپاشنۀ
طالبان خورد وخمیر می شد ، خپ ها وبیش از همه قلم بدستان ورهبران ایشان که از برکت
همکاری با سران مجاهدین وامکانات مادی فراهم کردۀ خویش ، روانۀ خارج شدند ، فرصت
های مناسبی داشتند تا سر رادرگریبان ببرند و به حال مردم در دورۀ حاکمیت حزب وقوای
شوروی در افغانستان بیندیشند . اما این کار را نکردند . برخلاف بیشتر در دایرۀ کشش
های با خوی وعادت فکری استبدادی در جای بماندند . وهراندازه نیروهای پس از حاکمیت
حزب ایشان در افغانستان مردم را با مظاهر وچهره های دیگر استبداد وظلم گستری آشنا
ساختند ، به دورۀ شکنجه ها وآزار واذیت های خویش بالیدند. به نگارش های توجیه آمیز
، گریزجویانه وتاریخ های فریبنده دست یازیدند. از ضعف هاو زخم های چرکین همدگر
استفاده کردند .
با لزوم دیدایالات متحدۀ امریکا که ملل متحد علاقۀ بیشتر تا
سرحد رفتن قوای ایساف به افغانستان گرفت ، گویا نزد ایشان مداخله دریک کشور امر
پیش پای افتاده یی تلقی شد .
اما هیچ درک نکردند که میان این دست درازی امریکا وآن دست
درازی پاکستان وبقیه کشورهای همسایه با آنچه کودتای ثور آفرید ، ارتباط ناگسستنی
یی وجود دارد. هیچ درک نکردند که این جنگ وناز طالب ورنجش پاکستان وبهره گیری
ازتنظیم ها وبمباردمانهای محافل عروسی وترورهای جمعی ومکتب سوزی و . . .
از آن فصل خونین وپیامد زا جدا نیست .
سی سال پس از کودتای 7ثور، گواه هستیم که اندوه های دل
آزاروشکیب فرسا ، درد ها و دشواری هایی که مردم کشیدند ، بدان سیاه روز مصیبت زا ره می برد . اما
مقصرین اندک اندک میروند اما نمی خواهند بدانند که چه روزی سیاهی برمردم آوردند .
مجریان سیاست استبدادی ، عاملین افکار واندیشه هایی که آن
روزگار اسفبار را بار آورد ،می توانند ، بنویسند ، از آسمان وریسمان بگویند وبه
هرجایی برای توجیه جویی سربزنند . از مصؤنیت های پارلمانیی نظامی که پرزیدنت بوش
وحامد کرزی نماد آن شده اند ،بهره بگیرند . در مسیر شکل گیری باطلاقی که سیل
تمایلات ویرانگر قومی آن را پدید میاورد ،مشق وتمرین ماهی مرده را کنند و در پشت
هر روزگار ناگوار دیگری که مردم ما دیده اند ، اعمال شقاوت آمیز دورۀ خویش را
پنهان بدارند ، اما باید بدانند که نام زندان پلچرخی ، پیدا شدن جمجمه ها ، گرفتن
سراغ مهاجرت ها ، اندوه برجای مانده در چهرۀ یتیمان ، بیوه گان و . . . برجای
مانده خواهد بود . کودکان ونورسان ونوخاستگان پسانتر ها نیز طلم وستمی را که محصول
یکی از اشکال استبداد ایشان بود ، از روی آن چهره های نقش شده در تاریخ ظلم
وستم بهتر توانند شناخت .
این سی سال وتوفان های که چیزهای بسیاری را از جامعه مابرده
است ، در پشت خرابه ها وآثار برجای مانده اش، این درس را نیز برجای نهاده است که
به تایید تاریخ رسیده است :
با افکارواندیشه های خودبینانه ونفی دیگران ، با ظلم وستم
وایجاد فضای مختنق سیاسی ، با تکیه به اهداف وابزاراستعمار ، با مکر وفریب ، دسیسه
، زورگویی ، عوام فریبی ، تفرقه افگنی قومی ومنطقه یی ، انسان کشی
و"رفیق" کشی ؛ جامعه بدانجا میرسد که در غروب غم نیافرین"حزب
دیمکراتیک خلق افغانستان " دیدیم .
دوری ازآن خصایل نکوهیده ، مستلزم نقد بی محابا ی نهادهای فکری سیاسی جفا
آوراست . اتخاذ راه احترام آمیز به افکار
واندیشه ها ، مذاهب و اقوام وملیت ها ، سعی در جهت نیل به خود
ارادیت ودفاع از تمامیت ارضی ، با عبور از معبر همکاری اجزا ی وفادار به این اهداف
وبا پذیرش دیموکراسی به سامان می نشیند .
جامعۀ دردمند ما که
زخم های سی سال پسین آن مداوایی ندیده است ، وخطرات سخت جدی وتکاندهندۀ دیگری نیز
برایش در کمین نشسته اند ،به چنان عبورگاهی نیاز دارد .
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پند وعبرت دهی شش جدی
------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پند وعبرت دهی شش جدی
مبنای ابرازنظری که در سطور پایان پیرامون جوانب پنددهی وعبرت گیری ازشش جدی میاید،نتیجۀ برداشتی است، به استناد انبوهی اسناد وشواهد. نتایج نشان میدهند،راهی راکه شش جدی پیمود،انگیزشهای خدمت به اتحاد شوروی درآن نهفته بود. وقوع شش جدی و پیامدهای انسان آزارانه و ویرانگرانۀ آن، بهترین محک سنجش وابرازاین نظر است.
شش جدی نقطۀ برجستۀ سیاهی بود که به دست رهبران کرملن برحرکت، راه وروش خونین جناح خلقی های حزب دموکراتیک خلق افغانستان و نماد آن حفیظ الله امین، نهاده شد. دقیقا ً به یاری همان تجاوز ومداخله، پرچمی ها ورئیس شان به عنوان دست نشانده به کرسی ریاست نشست. نقطه یی که به تلاشهای شکست دیده وبحران آمیز زمان تره کی و امین، در ادامۀ اش خط سیاه وپیامدزایی را رسم کرد. دست وپای شوروی مستقیماً درافغانستان مصروف شد ومردم آزاری زمانۀ خلقی ها درچهرۀ مشارکت وهمیاری اجباری خلق وپرچم علیه مردم تشدید وتوسعه یافت.
این که قلمزنان ورهبران جناح پرچم آنراضمن محکومیت حفیظ الله امین،مرحلۀ دوم انقلاب ثورنامیدند،دلیلش این است که درواقعیت امــرمضمون اهداف مشترک آنها با دورۀ خلقی ها بود. به منظورارایۀ مدرک وسند این اندک یادآوری بسنده تواند بود که کلیۀ ساختارها ونهاد های مشغول به سرکوب مردم وبی اعتنایی به حقوق وکرامت انسانی زمانۀ خلقی ها درزمان پرچمی ها وموجودیت قوای شوروی تجدید ویا ابقا شدند.
اکنون به رغم گذشت سه دهه از ۶ جدی ۱۳۵۸ (۲۷ دسامبر۱۹۸۰)، اوضاع منطقه وپاره یی ازتحولات جهانی وپدیده آیی وتبارز گروه های فعال دیگر،حاکی از آن است که بسا ازنشانه ها را بایست درآن عامل به جست وجو نشست. درین زمینه اندک اشاره یی داریم :
تحولی که در شوروی از میان رفتۀ گورباچفی در پایان سالهای دهۀ هشتاد نمود یافت، با وجودیکه ریشه های اصلی وپیش زمینه های تاریخی آن دردل همان جامعه بود، اما اشتغال ناشی از هجوم به افغانستان، زمینه های تبارز آن را تسریع کرد.
پاکستان هرچند از نظر سطح رشد اجتماعی وفقر وتنگدستی اکثریت عظیم مردم تغییری ندید، اما کمک های بیدریغی را که دولت از رقبای وقت شوروی وکشورهای عربی به دست آورد، به عنوان یکی از قدرت های نظامی منطقه ودارای قدرت دست درازی فعال در افغانستان تبارز یافت.
افغانستان،جامعه یی که به فعالیت های دموکراتیک وتبادل نظربسیار نیاز داشت،وانسانها چه به صورت منفردانه ویا درچارچوب احزاب باید از حق فعالیت بهره مند میشدند، شاهد نفی دگر اندیشان وقتل صدها هزارانسانی هم شد که به صورت اجباری به حزب یگانه و وابسته نپیوسته بودند. جامعه یی که از نظرداشتن کمیت با سواد وتحصیل کرده نیزدرسطح پایان قرار داشت، به انواع گوناگون تعداد زیادی از آن کمیت را هم از دست داد .
تعدادی که عضویت حزب دموکراتیک خلف افغانستان را پذیرفتند، عاشقانه به پای سیاست های شوروی گردن نهاده وبا مسخ هویت ازدست استفادۀ سالم جامعه رفتند. آنها به ابزارخدمتگذاربه شوروی وبالتبع شکنجه واعدام هموطنان اشتغال یافتند. برای تشخیص آن بایسته است که همواره به ابعاد فعالیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان بازنگریست. درجریان همین بازبینی ها است که گذشته ازرفتارهای سرکوبگرانه، درگسترۀ ادبی وفرهنگی فراورده های شاعران وادیبان وتاریخنگاران آنها رامیابیم که گردش چرخ خونین را به ستایش گرفته اند.
سرنوشت و نتیجۀ تعدادی که اعدام شدند ؛ وتعدادی که ناگزیر به آوارگی روی آوردند، حکایتگر خونین تهی نمودن جامعه ازبا سوادان با پیامد های زیانباروجبران ناپذیرآن است.
رفتارخشونت آمیزویورش های نظامی، سیاسی ،فرهنگی وبدنی در دهۀ هشتاد، تخم عنصر نفرت وخونریزی متقابل را در بیشترین رفتار ها وهنجارها شکل داد. با اتخاذ سیاست خشم آمیزشوروی وتفنگ سالاری های حرب دموکراتیک خلق افغانستان، رفتارهای خشونت آمیزکه پیشترهم در وجود برخی ازنهادها که به احزاب وتنظیم های اسلامی شهرت یافتند،حضور داشت،منجر به تلفات و تباهی فراوان شد.
این است که اگرهنگام تأمل پیرامون رویداد های خونین ودل آزار پس از ۸ ثور ۱۳۷۱ کابل که احزاب وتنظیم های جهادی مقصر آن بودند وسیاه کاری های تحریک اسلامی طالبان، عنصرخشونت وجنگ جویی را دروجود خود این نهاد ها بوضاحت میتوان دید اما حزب دموکراتیک خلق افغانستان به عنوان قطبی که با راه وروش جنگ طلبانه وظالمانه اجبارا ًمردم را به مصاف طلبید، در ایجاد آن فضا مقصر است.
راه جویی های شکست آمیز، ازدست دادن قدرت وفروپاشی حزب که سخن از شکست کودتای ثور و اهداف ۶ جدی داشت، با روشنی نشان داد که وقتی نیروی محوری ( شوروی ) به بحران روبرو شد، آنانی که در مدارشوروی فرارداشتند،چاره یی جز دست وگریبان شدن با ابعاد بحران وتن ددن به سرنوشت محتوم فروپاشی ندارند.
سرگردانی سیاسی که رویکرد به عنصرموجود قوم وقبیله و زبان وسمت درافغانستان را برای رهبران آن حزب با خود داشت، پیوند ها با تنظیم ها وقطب بندی هایی عرضه داشت که پدیدۀ دور ازانتظار نبود. موج وسیلی ازدل جامعه برخاسته بود که با بحران زده گی بر آ ن نشستند تا درمسیرآن موج با بهره برداری های سؤ سیاسی ومنظورابقای حیات به شنا بپردازند.
در فضای سیاسی امروزینه، افراد و محافل جداگانه از دریچه های مختلف به شش جدی و پیامد های آن می نگرند. از آنجایی که بازآوری نمونه های دیده شدۀ آن دیدگاه ها را درنظرنداریم، تنها به نگریستن به آن از دریچۀ ضرورت نقد وبیرون آوری جوانب عبرت دهی اشاره می نماییم.
آنچه همواره شایان یادآوری است،تأکیدیست برالزام رعایت نقد ِ خطا، جفاها و مصیبت های که جامعۀ ما از دست سیاست غلط ومجریان آن دیده است. متأسفانه پیش پای بینی های سیاسی وفقدان درک اهمیت جوانب عبرت گیری از ۶ جدی،سبب شده است که در انجام این وظیفۀ مهم اهمال شود.
اجزای متلاشی شدۀ آن حزب میتوانند به هرنوع فعالیت سیاسی دست بیازند. همچو فعالیت ها به ویژه در ۹ سال پسین دشواریی ندارد. اما یک برداشت دقیق وجا افتاده را نمیتواند از میان بردارد: برداشتی که مبتنی است از واقعیت سیر تاریخی ورفتار های جفا آمیز آنها دربرابر مردم ووطن دردمند ما. رفتار هایی که حافظۀ تاریخی مردم را زنده نگهد اشته وسزاوارنکوهش اند.
اینکه اجزای متلاشی شده وبر جای مانده از آن پیکر، نمی خواهند جفا ها در حق وطن ومرم را به نکوهش بگیرند، معرف آن است که هنوز هم مرز استبداد با دموکراسی ،نقش حقوق بشر با احترام به کرامت انسانی ، اتکا بخود ونشستن بر شاخ در خت استعمار برای آنها روشن نشده است. حضور آنها درنهادهای مختلف به هر نام وترکیب دیگری که برآمد نمایند، بهئ نگرانی ها می افزاید. زیرا معنی اش، دلبستگی به همان سیاست ها وروش ها پیشنه ا ست .
شش جدی یا زمان تجاوز شوروی وپیامد های آن، جهانی از تجارب برجای نهاده است. روی سخن به منظورارزیابی آن همه تجارب تنها به طرف " خپ" ها نیست. آن پیامد ها،مواد بسیاری را با خود همراه آورد که درزمینه های سیاسی واجتماعی میتواند پند وعبرت ومعرفت را برای بقیه ونسل های بعدی نیزدر پیش رو بگذارد.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen