پیام بمناسبت سی ومین سال شهادت مولانا بحرالدین باعث
دوســتان
ارجمنــد ؛ انجمن پاســـداران فرهنگ آریانا، سلام
میــفرســتم.
اطلاعیۀ
شما را به مناسبت یاد از شهید بحرالدین باعث دریافت داشتم. پیش
ازهمه، باید بی تعارف بگویم که هنگام احساس سخن گفتن و ابرازهمدردی با یاد وارۀ یک
تن ازقربانیان استبداد، کمبود اطلاع لازمه پیرامون جزییات
زنده گی آن شهید مظلوم نیزبرایم به گونۀ رنج آمیزی محسوس بوده است . برای کاهش این
کمبود، چشم به راه انتشار فراورده های عزیزانی هستم که دست اندرکارمعرفی شهید باعث
هستند.اطلاع ازین کوشش، امیدِ شناخت بیشتراز زوایای فکری وسیاسی؛ وابعاد شخصیت
مولانا باعث رادرمن زنده نگه میدارد.
اماتا
آنجایی که به اطلاعات وچنــد خاطرۀ من درابطه با نام آن شهید برمی گردد، نکاتی را
میاورم:
نخستین
بار، درزمستان سال 1354 خورشیدی بود که اسم
او را اززبان یاران بزرگواری شنیدم . یارانی که تا چندی پیش از آن زمان ، باوی
تماسهای نزدیکتری داشتند .باری یک تن ازآن سروران جان باخته، که خود
نیزپسانترقربانی ستم تیغ خشم الود استبدادی شد، در پیوند با موضوع و سخنانی که به
برخی از جوانان سیاسی معطوف بود ، گفت :
"
به گفـــــــتۀ مولانا باعث، جوانان اطو کرده . . ."
این
سخن، زمینۀ ارایۀ اندک گزارشی را فراهم آورد که به " نشست شمالی"، درنزد
معدودی ازفعالان شهرت یافته است .
حاشیه
وار بگویم؛ نشستی که درآن، بحث و برداشت ها از ماسکوو پکن بیشتر
سایه داشته است تا مسایل دیگر. زیرا درحوزۀ بحث مسایل ملی، شرکت
کننده گان موقفی راکه درآن زمان بسنده به نظر میرسیده است دارا بودند. مقدمات چنان
نشستی راانتشار یک جزوه و چند دیداروتفاهم پیشینه فراهم آورده بود.
انتشار
نشریه یی زیر نام" با طرد اپورتونیسم درراه انقلاب سرخ به پیش برویم " از
" گروه انقلابی خلقهای افغانستان"
وطرح مسایل ملی وقومی در آن ، موجـــدتحرکات جدید ی شده بود، که نشست شمالی یکی از
نتایج آن بود.
شهید
دکتورفیض احمد، مسؤول آن گروه، پس از دیدارهای باشهید داؤودسرمد، با شهید
عبدالمجید نیزبه تفاهم رسیده بودند. مجید شهید، یادداشت های خویش را زیرنام
یادداشت های پنجگانه، که از آن صحبت هابرداشته بود، چند سال در اختیار داشت.
روابط
مجید شهید با مسؤولان " محفل انتظار" که پس ازفروپاشی" گروه
پسمنظر" (مرحوم انجنیر محمد عثمان ومضطرب
باختری – فعلا ًباتخلص نگارگراز مسؤولان شناخته شدۀ آن بودند) نزدیکتر
شده بود، بدنبال نشست شمالی به سردی گرایید.اما
هیچوقت به گسست تماسهای شخصی وحسنۀ اوبا محفل انتظار نیانجامید.
گفته
شد که محمد طاهر بدخشی برآن مواردی از جزوۀ با طرداپورتونیسم که دردفاع چین
قرارداشت، انگشت اعتراضی گذاشت ولحن سخن اش نیزتند بود. در
مقابل فیض احمد به بدخشی اعتراض نمود که شما موضع ضد" سوسیال امپریالیسم
شوروی" ندارید. درجلسۀ دیگر، شهید حفیظ وشهید مولاناحضور نیافتند.
بحث بازهم میان دوتن بدخشی وفیض احمد بود. مجید شهید در تصور ادامۀ بحث وجلسات
دیگر بود. که دفعتا ً برخوردی تند وتشنج آمیزبه نشست پایان داد.
در
بارۀ سخنان تند وتشنج انگیزگفته شد که :
محمد
طاهربدخشی ، به دکتور فیض احمد گفت :" آغاجان ! خانۀ
«شاه خیلی» خبر ندارد، خانۀ «عروس خیلی» دَنگ ودُنگ است ."
فیض
برافروخته شده گفت : "باذخیره های سوسیال امپریالیسم صحبت کردن مشکل است .
. ."
در
حالیکه ازشرح بقیه گزارش ها درینجا معذور هستم، دررابطه با مولانا بعدها شنیدیم که
رژیم داوؤد خان، او وچند تن از یارانش رادربند کشید.
آنچـــه
بارها پیرامون افکار واندیشیده گیهای او شنیدیم ، حاکی ازگونۀ قایل شدن اهمیت به
ویژه گیهای جامعه وروان مردم بوده است . اهمیتی را که او وهمه اندیشمندان ومبارزان
در نقش عامل قومی وملی در افغانستان قایل بودند، در
روشنی حقایق و بروز رویدادهای جامعه بیشتر قابل درک است .
حتا
منکران وجود تبعیض وبیعدالتی قومی نیزنخواهند توانست انکار کنند که این عامل نقش
مهمی در جامعۀ ما داشته ودارد. مقام مولانای شهید را که چند دهه پیشتر به آن درک
رسیده بود، باید ارج نهاد.
******
باردیگر،
درتابستان سال
1357 خورشیدی بود که در پغمان، در منزل عزیزی که اکنون سردرنقاب خاک برده است ، از
زبان اعظم دادفرکه در شعبۀ عقلی وعصبی شفاخانۀ علی آباد خدمت میکرد واکنون
وزیرتحصیلات عالی دولت جمهوری اسلامی افغانستان است، شنیدیم که :
"
مولانا باعث، بستری شده است . چادری پوشی نزدش میاید . درگوشه یی آهسته آهسته صحبت
میکنند . فکر می کنم مولا نا می پَرَد. . . "
چند
روزی سپری نشده بود، درمیان محافل سیاسی شایع شد که مولانابحرالدین باعث ازشفاخانه
وچنگ دولت حزب دموکراتیک خلق افغانستان، فرارکرده است.
دژخیمان
مغرورومستبد که از آغازین لحظات طلوع غم انگیزخویش به بگیر وببند وبکش عادت کرده
بودند، چونان مارزخمی در پی شکاری شدند. برای
" جبران" عمل نجات دهندۀ مولانا، دوکتوراسعد احسان غبار رابه بند
کشیدند. زیرا زمینۀبستر شدن مولانا را در
شفاختانه فراهم نموده بود.
می
گفتند، دوکتورغبارازشخصی که واسطه شده بود تا مولانا رادرشفاخانه بستری نماید،
هرگزنام نبرد.
مدتی
گذشت ، روزی درمیان خبرها وگزارش های روز، خبری حاکی ازآن بود که : "
مولاناباعث راگرفته اند." . . .
******
اینک
با گذشت سه دهه از شهادت مولاناباعث، سوکمندانه
می نگریم که عزیزان وقافله سالاران بی شماری را، دستان شکنجه گروفرمان بردار ایده
آلهای خودرایانه، ازکاروان های محافل سیاسی، ربوده وبه کام مرگ برده اند .
دوستان، با
توجه به فقدان اطلاعات لازمه دربارۀ مولانای شهید، صلاحیت ابرازنظر بیشتررا به خود
نمیدهم .اما آنچه در ابرازموضوع شهادت او وکلیه قربانیان نظام خود کامه، گمانی
برجای نمی گذارد، اینست که مولانا ودیگران به علت داشتن برداشت ها وافکاروعقاید
مختلف در زمینه های اجتماعی واقتصادی وفرهنگی . . . به شهادت رسیده اند. ازینرو،
درگام نخست وبیش ازهمه به معرفی گسترده ی آن استبداد نیاز داریم که حزب دموکراتیک
خلق افغانستان نماد آن بود.
استبدادی
که باتجاوز شوروی به افغانستان ودست بلند یافتن شاخۀ پرچم، سازه
ها وابزاربیشتری رادراختیار گرفت. دریافت خواستگاه های تاریخی ، به
اصطلاح ایدیولوژیک ، رهبردی وفرهنگی آن، همواره آگاهی از
موج افکارووزش عقاید ازجانب شورویی ازمیان رفته و وضعیت اجتماعی کشور ما
وشکل گیری آن راالزامی قرار میدهد.
درین
راستا، توجه به مسایل ملی وقومی وبازتاب آن درمحافل مختلف آن وقت نیزحایز اهمیت
است . همان دید های جداگانه ومتفاوت ازمسایل ومنجمله مسألۀ ملی وقومی درافغانستان
بود که در بستر رویش بی تحملی وبیگانگی با فرهنگ تحمل، به جنایات ضدبشری
ابعادگسترده تری بخشید.
مولانا
باعث، قربانی آن جنایت، سزاواربازنگری، شایستۀ شناسایی، نقد وبازشناسی وارسته از
هرنوع تعلقات مانع شونده وشناخته شده را دارد.
جای
مسرت خواهد بود اگردرپرتوچنان موقفی، او بهترشناخته شود. شناختی که درکوششهای
ادامه دهنده گان ونقد حال خود، اثرمثبت بگذارد. شناختی که شامل تشخیص خواستگاه
افکارخونریزانه نیزباشد وبه محکومیت همه ابعادستم واستبداد عطف کند. درین راستا به
گواهی آگاهان تاریخ ِ رویدادهای بیش ازسی سال،نباید گمانی برجای بماند که موضعگیری
علیه نظام ستم آمیز وستم آفرین شوروی درست بوده است .
همچنان
که مخالفت با شوروی ازموضع جانبدارانه ازجمهوری مردم چین وپذیرفتن سیاست های
آن کشور باچشم وگوش بسته ، نتیج زیانمند خویش را به اثبلت رسانیده است .
بدون
الزام سر برآستان دیگران فرو بردن ویا به سخن پوست کنده تر، بدون الزام دنباله روی
حقیر ازپکن که درماهیت نظام خویش هیچ برتریی از شوروی نداشت و ندارد ، درآن حوزه
ازبرداشت درست بوده است. آنچه که پس ازسیاه روزهفت ثوربدرستی زیرنام مشی مستقل ملی
در موضع بخشی ازرزمنده گان عزیز تجلی یافت .
تجارب
نشان داد ، فجایعی را که حزب دموکراتیک خلق افغانستان درکشورما مرتکب شد، پیوند
ناگسستنی با علایق سیاسی وخواستگاه مشترک با شوروی از میان رفته داشت .
مولانا
باعث وهزاران دیگر، قربانی لزوم دیدهای نظام فکری وکارکردهای ظالمانه وآسیب زای
چنان استبداد وستم مضاعف نیز هستند.
تصور
من این است که با نقد سیاسی وتاریخی سی سال پس از مرگ آن شهیدو با توجه به نکات
بالا، زمینۀ یک بررسی جامع وآموزنده نیزفراهم میاید .
دوستان
، چند جمله یی را هم می خواهم با
توجه به انتظاری که از محافل یادبود برای شهدا میتوان داشت ، به عرض برسانم :
نباید
به نشان دادن جانب توحش استبداد که عزیزان بیشماری را به شهادت رسانیده است، بسنده
نمود وشهدای مورد نظرخویش رادر هاله یی ازتقدیس معرفی کرد.
نباید
تصوری راایجادنمود که گویا زنده گی آنها بحث پذیرنیست. . نباید تصوری را
القأنمودکه شهدا وقربانیان استبداد، دارندۀ افکار واندیشیده گیهای صد درصد درست
بوده اند. بلکه با گسترده گی وژرفنای نقد سیاسی اشکال مختلف استبدادی را که
جامعۀ ما دیده است ، آنها را نیز با توجه به فراورده های فکری و واقعیت زنده گی
ونشان دادن دستاودرها ویا اشتباهات شان درمحک سنجش بگذاریم .
رعایت
این شیوه، سبب خواهد شد که پیشکسوتان سیاسی کنونی واینده، تصویر روشنتر ازافکار
واعمال ستمگری وقربانیان اندیشمند آن داشته باشند.
روان
مولانا بحرالدین باعث که قربانی یکی از اشکال استبداد گردید شاد باد .
با
طلب آرزوهای نیک .
نصیرمهرین
. هامبورگ . چهارم دلو سال 1387 خورشیدی 23 جنوری 2009 میلادی
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen